دانلود و خرید کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو الویرا لیندو ترجمه فرزانه مهری
تصویر جلد کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو

کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو

معرفی کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو

کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو نوشتهٔ الویرا لیندو و ترجمهٔ فرزانه مهری است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو

داستان این کتاب دربارهٔ مانولیتوی عینکی است که تابستان تصمیم می‌گیرد جایی نرود. ولی دوستانش برایش کارت پستال می‌فرستند. نزدیک است که او بهترین شناگر عالم بشود. اما اتفاقی می‌افتد که باعث می‌شود جونور تا مرز غرق‌شدن برود. نامزد نروژی دایی‌ مانولیتو، نیکلاس، به دیدن آن‌ها می‌آید. در جشن رقص محله، پدربزرگشان دندان مصنوعی‌اش را گم می‌کند. راستی، مانولیتو با موتارد هم دوست می‌شود. اگر این کتاب را بخوانید، کمتر از گوش‌گنده برنزه می‌شوید ولی به‌تان قول می‌دهیم که تعطیلات خوشی را بگذرانید!

خواندن کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو را به چه کسی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان پنج تا نود سال پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تعطیلات خوش بگذره مانولیتو

آخر سال، وقتی کارنامه‌ام را به خانه بردم، مادرم فقط به نمره بد بی‌رحمانه‌ای که خانم معلم برای ریاضی بهم داده بود، نگاه کرد. بقیه یعنی نمره‌های خوب، برایش اهمیتی ندارند. از خانه بیرون رفت تا در آغوش لوئیزا جانش گریه بکند. پدربزرگم بهم گفت:

«مادرت در انتخاب شغل اشتباه کرده، او می‌توانست یک هنرپیشه خوب تئاتر بشود.»

روزهای بعد، مادرم با چشمانی مملو از کینه نگاهم می‌کرد و هر لحظه به من یادآوری می‌کرد که آن بچه الاغی هستم که در درسی به این آسانی تجدید شده‌ام. آن‌قدر از دستم عصبانی بود که وقتی لوئیزا داشت به ویلای محشر خود در میرافلور دِ لا سیه‌را می‌رفت، با صدای بلند، طوری که من بشنوم، گفت:

«ما به خاطر این بچه جایی نمی‌رویم. من و پدرش به خاطر نمره بد مصیبت‌بارش شب‌ها خواب نداریم.»

خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم مادر و پدرم نمی‌خوابند. تصور می‌کردم آن‌ها در سکوت سقف را نگاه می‌کنند و به پسرشان فکر می‌کنند که نمی‌تواند ضرب عدد نُه را حفظ کند، چیزی که برای دشمنم هم آرزو نمی‌کنم.

رفتم گوشه‌ای، به طور دقیق پشت بوفه، و زدم زیر گریه (کمی بلند گریه کردم تا صدایم را بشنوند، تنهایی و بدون دلیل گریه کردن، وقت تلف کردن است). وقتی بعد از مدتی طولانی، مادرم به طرفم آمد، کودکی تسلی‌ناپذیر بودم با چشمانی غرق در اشک و دماغی غرق در آب دماغ. حتی بی‌احساس‌ترین آدم‌های روی سیاره هم دلشان به حالم می‌سوخت. ولی فقط یک جمله از دهان مادرم خارج شد:

«خب دیگر، عزیزم، کافی است. به خودت بگو با وجود همه چیز، همیشه خانواده‌ات تو را در شکست‌هایت کمک می‌کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان