دانلود و خرید کتاب مهمانی شام جاشوا فریس ترجمه پری‌سا جوادی
تصویر جلد کتاب مهمانی شام

کتاب مهمانی شام

نویسنده:جاشوا فریس
انتشارات:مهرگان خرد
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مهمانی شام

کتاب مهمانی شام نوشتۀ جاشوا فریس و ترجمۀ پریسا جوادی است. این کتاب را مهرگان خرد منتشر کرده است.

خواندن کتاب مهمانی شام را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌های خارجی می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره جاشوآ فریس

جاشوآ در سال ۱۹۷۴ در دنویل، ایلینوی متولد شد. ۱۰ ساله بود که به همراه مادر، خواهر، برادر و پدرخوانده‌اش به فلوریدا نقل مکان کردند. در دانشگاه آیووا در رشته زبان و فلسفه تحصیل کرد. سپس به شیکاگو رفت و مدتی رادر یک شرکت تبلیغاتی کار کرد. پس از آن به دانشگاه کالیفرنیا، ارواین رفت و در رشته هنرهای زیبا کارشناسی ارشد گرفت. اولین داستانش در ۱۹۹۹ در آیوا ریویو منتشر شد. اولین رمانش با نام آنگاه به پایان رسیدم با اقبال خوانندگان و منتقدان روبرو شد و وی را به عنوان نویسنده‌ای آینده‌دار مطرح کرد. این کتاب برای جاشوا توانست جایزه پن بنیاد همینگوی و نامزدی نهایی جایزه کتاب ملی را به ارمغان آورد. دومین رمان فریس با نام بی‌نام در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. نویسنده مجله اکونومیست در توصیف این رمان آن را بهترین رمانی که ظرف ۱۰ سال گذشته مطالعه کرده، معرفی کرد. در ماه مه ۲۰۱۴ آخرین رمان فریس با نام دوباره بیدار شدن در زمان مناسب منتشر شد. این کتاب یکی از شش کتابی بود که سال ۲۰۱۴ در جایزه ادبی بوکر نامزد شده بود.جاشوا فریس در ایران نیز نامی شناخته‌شده است و رمان‌های آنگاه که به پایان رسیدم و بی‌نام به فارسی ترجمه شده است. آخرین رمان این نویسنده نیز با عنوان دوباره بیدار شدن در زمان مناسب توسط پری‌سا جوادی در انتشارات مهرگان خرد ترجمه شده است.

بخش‌هایی از کتاب مهمانی شام

زن داشت با لیوانش در آشپزخانه این‌طرف آن طرف می‌رفت. مرد گفت: «بازم بگم!»

زن گفت: «مثلاً جرج واشنگتن، بنیان‌گذار کبیر مملکت.»

«می‌بینی؟ تا صبح میتونم برات اسم بیارم. مثلاً حضرت موسی»

زن گفت: «ولی بااین‌حال من فکر نمی‌کنم حاضر بشه این کار رو بکنه.»

«گولش می‌زنیم. مثلاً بهش میگیم سرشار از ویتامین‌های لازم برای دوران بارداریه، اونم سر میکشه.»

زن گفت: «آره، چون تازه کلاس سوم دبستان رو تموم کرده، کور و عقب‌افتاده هم هست.»

مرد گفت: «یه راهی براش پیدا می‌کنم.»

از آشپزخانه بیرون رفت. کمی که گذشت دوباره به آشپزخانه برگشت و گفت: «آهان، فهمیدم.» ولی کسی در آشپزخانه نبود. حلقه ازدواج و انگشتر الماس زن روی میز بود، همیشه عادت داشت موقع آشپزی همان جا بگذاردشان. ظرف‌شویی پر بود از ظرف‌های کثیف. روی گاز یک قابله بزرگ و یک قابله کوچک بود که بخارشان به سمت دریچه هواکش که به‌سرعت در چرخش بود می‌رفت. در کابینت زیر ظرف‌شویی باز رها شده بود. صدا زد: «امی؟» ولی جوابی نیامد. پس کجاست؟ از همان راهی که آمده بود به اتاق برگشت، فکر کرد شاید یک درصد وقتی روی مبل دراز کشیده بوده از کنارش رد شده و او نفهمیده باز برگشت به آشپزخانه لابه‌لای انبوه ظروف و غذاهای در حال پختن. زن از در اصلی خانه وارد شد.

«کجا بودی؟»

«آشغال‌ها رو بردم بیرون.»

«من می‌بردم.»

زن گفت: «حالا که نبردی.»

با کلی راه‌حل‌های تازه برای گذراندن شب به آشپزخانه آمده بود ولی وقتی فکر کرد زنش گم شده، پاکدل و دماغ شوخی را از دست داد. در عوض لیوانش را کنار گذاشت و رفت کنار زن که سر گاز ایستاده بود و داشت یکی از غذاها را هم می‌زد. دستش را دور کمر او انداخت. سال‌ها پیش روی این‌طور بغل کردن اسم خاصی گذاشته بودند که حالا اصلاً یادش نمی‌آمد. گردن و پشت موهای او را بوسید. موهایش بوی بخار و شامپو و اسانس گل‌های وحشی می‌داد. گفت: «میخوام کمکت کنم.»

زن گفت: «پس لطفا میز رو بچین.»

PariSa Javadi
۱۴۰۱/۰۲/۲۴

داستان‌های خواندنی برای کسانی که موضوع روابط بین آدم‌ها براشون جالبه.

amirhbakhshi
۱۴۰۱/۱۱/۲۰

مجموعه داستان های کوتاه که تمرکزش روی روابط بین آدم ها و احساساتشونه ، که هممون خیلی‌هاش رو تجربه کردیم خیلی داستان پردازی قوی‌ای نداشت بنظرم

فهمید هر آنچه در دنیا جست‌وجو می‌کند را باید درون خودش بیابد.
SaNaZ
من بلد نبودم زندگی کنم. من زندگی می‌کردم که چیزی رو ثابت کنم، زندگی می‌کردم که انتقام بگیرم. برای همین زندگی‌م خیلی محدود و حقیر بود. تا اینکه کم‌کم فهمیدم زندگی چیه و برام مهم شد و این خیلی ترسناک بود.
SaNaZ
آن‌قدر خودش را می‌شناخت که بفهمد شادی‌ای که این‌طور مُصرانه در جست‌وجویش است را نباید در شریک زندگی‌اش جست‌وجو کند
SaNaZ
«خودم رو گول می‌زدم که اگه هی از یه جا به جای دیگه برم مرگ نمی‌تونه بیاد سراغم.» مرد دوم گفت: «اتفاقاً این‌طوری که راحت‌تر می‌تونه گیرت بندازه.»
SaNaZ
پدر لازم دارد. لعنتی... خودم هم پدر لازم دارم. چه کسی پدر لازم ندارد؟
SaNaZ
همیشه و تحت هر شرایطی در ارزشمند بودن خودش تردید داشت، اکثر اوقات هم دراین‌باره اشتباه می‌کرد.
SaNaZ
یادش افتاد که نیازی نیست کسی را تحت تأثیر قرار بدهد.
SaNaZ
اصالت همیشه پیروز است حتی در شکست.
SaNaZ
طوری گریه می‌کرد که انگار کسی در آغوشش نگرفته، انگار کسی در اتاق نیست، انگار کسی اصلاً در این دنیا نیست.
SaNaZ
"مربی" اصیل بود و اصالت همیشه پیروز است حتی در شکست.
Elaheh Dalirian
ساعت‌ها به کسالت و بدشانسی گذشته بود، به دورِ خود چرخیدن و انتظار. آن هم درست زمانی که بیش از هر وقت نیاز داشت کاری کند که به شبش و به زندگی‌اش معنا ببخشد.
Mostafa F
اولین روز بهار باعث شده بود کمی دیوانه شود چون داشت با خودش فکر می‌کرد تنها انتخابی که دارد بین پیک‌نیک رفتن و مُردن است.
Mostafa F
اگر به مهمانی می‌رفت چطور باید با روبوسی‌های فرمالیته‌ای که صورتشان را به هم می‌چسبانند و هوا را می‌بوسند کنار می‌آمد؟
SaNaZ
انگار تا ابد در برابر موانع و تیرگی‌های راه مصون شده باشد.
SaNaZ
آن سال برای جشن تولدش یازده مهمان دعوت کرده بود اما فقط دو نفرشان آمدند که آن‌ها هم دوقلو بودند
SaNaZ

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

حجم

۱۷۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹۲ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان