دانلود و خرید کتاب گل سنگم فرناز رمضان‌نیا
تصویر جلد کتاب گل سنگم

کتاب گل سنگم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گل سنگم

کتاب گل سنگم نوشته فرناز رمضان‌زاده است. این کتاب روایت زندگی دختری است که باید زندگی‌اش را بسازد. کتاب گل سنگم را انتشارات شقایق منتشر کرده است. 

درباره کتاب گل سنگم

پانی، دختری است که به دلیل آزارهای جسمی و روحی‌ای که از سمت پدر معتادش در نوجوانی به او وارد شده، تبدیل به شخصی شده که از خود واقعی‌اش فراری است و روزگارش را با رفتن به مهمانی‌های شبانه در قالب شخصیتی جعلی می‌گذراند. آشنایی با پسری به نام آرین در یکی از این مهمانی‌ها از یک طرف و حضور دوست صمیمی پدرش در زندگی او از سوی دیگر، پانی را وارد راهی می‌کند که همه‌چیز را سخت‌تر می‌کند.

کتاب در ابتدا با شوکی از میان داستان آغاز می‌شود و خواننده با سوالاتی که در ذهنش شکل می‌گیرد داستان را ادامه می‌دهد.  کتاب تعلیق بالایی دارد به گونه‌ای که شاید نتوانید حتی برای چند دقیقه خواندن کتاب را قطع کنید. در طول داستان نویسنده شوک‌های متعددی را به مخاطب وارد می‌کند. پانی برخلاف ذات مهربانش سعی می‌کند خود را بی قید و بند نشان دهد پس ممکن است در طول داستان رفتارهایی از او ببینید که برای همه قابل درک نباشد. نویسنده اثرات وحشتناک اعتیاد بر زندگی و فرزندان را به خوبی به تصویر کشیده است و صحنه‌های مربوط به رفتارهای ناهنجار پدر پانی بسیار زیبا توصیف شده است.

خواندن کتاب گل سنگم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گل سنگم

ـ پانی!

با قدم‌های بلند خودم را بیرون رساندم. نگار بود که داشت با چشم‌های وق‌زده و صورتی بی‌روح و وحشت‌زده نگاهم می‌کرد. از پله‌ها پایین رفتم. نور مستقیم آفتاب باعث شد چشمانم را جمع کنم. نزدیک نگار شدم. با دست به آن سمت خانه‌باغ بزرگ ملکی‌ها اشاره کرد. چشم‌هایم را با زور باز نگه داشتم و رد انگشتش را گرفتم.

با دیدن صحنهٔ روبه‌رویم تمام صورتم خون شد. نبضم با فشار شروع به کوبیدن در مغزم کرد. حالا چه؟ پشیمان بودم؟ ناراحت بودم؟ اشتباه بود؟ نباید می‌آمدم؟

عروس، در لباس سفید رنگش، روی زمین پخش شده بود و تمام صورتش خونی بود. خون روی لباس عروسش لکه‌های درشتی برجای گذاشته بود و ورودی را هم رنگ‌آمیزی کرده بود. هنوز همه شوکه بودند، هنوز کسی جلو نرفته بود، همه مات بودند.

نگار بازویم را چنگ زد. صدایش از لرزش به سختی شنیده می‌شد.

ـ پانی...

تمام حواس‌های از دست رفته‌ام بازگشت. سرگردان به نگار نگاه کردم. به لب‌های پروتزی سرخش. سرخی لب‌هایش مرا یاد عروس خونی انداخت. حالم از لب‌هایش به هم خورد. حالم از همه چیز به هم خورد. چشمانم را بستم و تنها توانستم بگویم:

ـ بریم.

به دو از حیاط پشتی، همان‌جایی که مخفیانه وارد شده بودیم، خارج شدیم. وقتی سوار ماشین شدیم تازه صدای گریه و شیون‌ها بلند شده بود. انگار همه به خودشان آمده بودند.

دست‌های نگار می‌لرزید. طوری‌که نمی‌توانست بی ام دبلیو نازنینش را براند.

ـ وای! وای! چیکار کردی پانی؟ اون... خودشو... کشت!

نتوانستم تحمل کنم و داد کشیدم:

ـ خفه شو!

در را باز کردم و از صندلی راننده پایین پرتش کردم. خودم جایش نشستم. وقتی سوار شد، پای راستم با فشار روی گاز قرار گرفت و ماشین از جا کنده شد.

***

لنزهای آبی‌ام را داخل چشمانم گذاشتم، مانتوی جلو بازم را روی تیشرتم پوشیدم و ساک لباسم را از روی صندلی برداشتم. نسیم بعد از درس خواندن روی کتاب‌هایش خوابش برده بود. در اتاق را آرام باز کردم تا صدا بیدارش نکند.

هنوز دو قدم بیشتر نرفته بودم که صدای خشک و خمارگونه‌اش آمد:

ـ باز که خودتو مثل اجنه درست کردی.

کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۱/۰۱/۲۶

موضوعش خوب بود ولی نویسنده ضعیف نوشته بود

کاربر ۱۶۳۱۵۹۸
۱۴۰۳/۰۳/۲۰

کار ضعیفی بود

حالا، در این هوا، زیر نور مهتاب، باز آن زن قوی بود. من این زن قوی را دوست داشتم. زن قوی دوست داشتنی است!
Moti
آدم بعضی وقتا مجبوره کاری رو بکنه که به خودش صدمه می‌زنه.
Moti

حجم

۳۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۳۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان