دانلود و خرید کتاب سلام همسایه ۲ کارلی آنه‌وست ترجمه رامبد خانلری
تصویر جلد کتاب سلام همسایه ۲

کتاب سلام همسایه ۲

معرفی کتاب سلام همسایه ۲

کتاب سلام همسایه؛کابوس‌هایی در دل بیداری دومین جلد از مجموعه کتاب سلام همسایه است.این کتاب و سایر جلدهای این مجموعه جزو پرفروش‌های آمازون هستند.

مجموعه سلام همسایه نوشته کارلی آنه‌وست است. این کتاب از روی یک بازی مشهور با همین نام نوشته شده و رامبد خانلری آن را به فارسی ترجمه کرده است. این رمان نوجوان با فضایی پرهیجان و گاهی ترسناک خواننده را با خودش به دنیای اتفاقات عجیب می‌برد.

درباره کتاب سلام همسایه

داستان عجیب سلام همسایه در یک شهر کوچک می‌گذرد. نیکی همراه خانواده‌اش به شهر رِی‌وِن بروک آمده است، در این شهر کوچک همه همدیگر را خیلی خوب می‌شناسند، اما یک چیزی به نظر نیکی عجیب است انگار تمام اهالی این شهر با هم توافق کرده اند تا درباره اتفاقی تلخ ساکت باشند. نیکی دوست تازه‌ای پیدا می‌کند، آرون پسر خانه رو‌به‌رویی‌شان است. خانه‌ای عجیب پر از راهروهای پیچ‌درپیچ و درهای همیشه بسته که همه را کنجکاو می‌کند.

وقتی نیکی و آرون ماجراجویی می‌کنند متوجه می‌شوند یک سال قبل یک دختر بچه‌ هشت ساله در ترن هوایی کشته شده است اما این مرگ طبیعی نیست و انگار رازی با خود دارد، رازی که شاید خانواده آرون بتوانند در حلش کمک کنند.

او به دنبال حل معما به به مکان‌های مخلتفی از جمله جنگل، خانه آقای پترسون و شهربازی می‌رود و شواهد و قرائن ریز و درشتی را به دست می‌آورد...

خواندن کتاب سلام همسایه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب سلام همسایه را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های پرهیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سلام همسایه

با چنان سرعتی می‌دوم که به‌سختی متوجه خراشیده‌شدن کف پایم با برگ‌های سوزنی کاج می‌شوم؛ هرچند که اصلاً مهم نیست. هرچیزی که در حال تعقیبم است، همین‌حالا دستش به من می‌رسد. می‌توانم صدای نفس‌هایش را بشنوم. حتّی صدای جیغ از سرِ خوش‌حالی‌اش را می‌شنوم که در گلویش گیر کرده تا بعد از به‌چنگ‌آوردن من، بکشد.

بازوهایم را در مسیر تاریک انبوه درختان، با شتاب بیشتری جلو و عقب می‌برم. شاخه‌های تمشک وحشی، دور مچ پایم می‌پیچد و ساق پایم را با بوته‌هایش زخمی می‌کند. برگ‌های روی زمین خیس از باران است. مرتب روی برگ‌ها سُر می‌خورم؛ اما فرصت ایستادن ندارم. باید خودم را به آنجا برسانم.

لابه‌لای صدای غرغر و خُرخُر چیزی که در تعقیبم است، صدای محو و موذی موسیقی به گوشم می‌خورد. نزدیک شده‌ام. ناگهان چشمم به سایهٔ کابین چرخ‌وفلک، بالای یک درخت می‌افتد. چرخ‌وفلک را روشن می‌کنم. سرعتش را زیاد می‌کنم و با کلّی زحمت خودم را داخل چرخ‌وفلک در حال حرکت می‌اندازم. دقیقاً چند ثانیه قبل از رسیدن هیولا، درِ کابینم را محکم می‌بندم. هیولا سر می‌رسد و ضربهٔ محکمی به کابینی که داخلش هستم می‌زند. زمین‌وزمان می‌لرزد؛ اما من بالا و بالاتر می‌روم.

حالا بالای جنگل هستم و می‌توانم دنیای بازی سیب‌های طلایی را که در آتش سوخته، ببینم. فقط برای یک‌لحظه همه‌چیز را همان‌طوری می‌بینم که قبلاً بوده؛ علائم و خطوط عبور و مروری که تازه نقاشی شده و برق افتاده و صدای جیغ بچه‌ها و خندهٔ آدم‌بزرگ‌ها را می‌شنوم. کمی بالاتر، هلهلهٔ مردم با وزش نسیم به‌یک‌باره تبدیل به سرمایی استخوان‌سوز می‌شود. کابین من، حالا در بلندترین نقطه‌ای است که چرخ‌وفلک می‌تواند به آن برسد. همین‌که به پایین نگاه می‌کنم، می‌فهمم که دیگر داخل کابین چرخ‌وفلک نیستم و در دل یک سبد خرید چرخ‌دار جا خوش کرده‌ام. میله‌های فلزی سبد به پشت پایم فشار می‌آورد و سرمای فلز را به‌خوبی روی تنم حس می‌کنم.

از لابه‌لای میله‌های فلزی به دنیای بازی نگاه می‌کنم؛ دیگر خبری از درخشندگی نیست و همه‌چیز تبدیل به اسقاطی‌های چرب‌وچیل و نقاشی‌های درهم‌وبرهم شده است. دندان روی جگر می‌گذارم تا سبد پایین بیاید و من را روی زمین بگذارد. بعد، بازهم همان صدای موسیقی، چوب‌های در حال پوسیدن و خیمه‌های ازریخت‌افتاده و سایه‌مانندِ فروش پف‌فیل را رد می‌کنم و از آن‌ها می‌گذرم. بعد از گورستان وسایل بازی، اسکلت ترن‌هوایی پیداست. فقط یکی از واگن‌هایش در بالاترین نقطهٔ مسیر، آرام گرفته و خبری از باقی واگن‌هایش نیست. در تاریکی این شب تاریک، این منظره به‌شکل مسخره‌ای بلند به‌نظر می‌آید. وقتش رسیده که از خواب بیدار شوم.


Alidaryabeygi
۱۴۰۰/۱۰/۲۱

این کتاب شش جلد دارد. که این سه جلد آمده خیلی جذاب و نوجوان پسند است

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۱۲

یه مجموعه ی خفن وباحال💚💜

roza
۱۴۰۰/۰۸/۲۲

خیلی جذاب و زیباست ولی انگار هنوز ادامه داره چون داستانش نصفه کاره موند و به نتیجه نرسید.

آقای پترسون می‌گوید: «بچه‌ها؟» اگر این صدای یک آدم عاقل بود، دوستانه به‌نظر می‌رسید؛ اما از سمت یک آدمی که سر ماه داد می‌زند و وسایل پارک را غارت می‌کند... . - بچه‌ها بیاین بازی کنیم. بیاین بازی. صدایی از ماریتزا بلند می‌شود، شاید هم از من. آقای پترسون شروع به خندیدن می‌کند. اوّل انگار صدایش از ته چاه می‌آید؛ اما کم‌کم بلند می‌شود.
زانیار

حجم

۳٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

حجم

۳٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان