دانلود و خرید کتاب عبور زیبایی از تنهایی مهسا چراغعلی
تصویر جلد کتاب عبور زیبایی از تنهایی

کتاب عبور زیبایی از تنهایی

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عبور زیبایی از تنهایی


کتاب عبور زیبایی از تنهایی، نوشته‌ی خانم مهسا چراغعلی است. این مجموعه شعری 59 شعر سپید را شامل می‌شود. بیشتر این اشعار مفهومی عاشقانه دارند و از آرایه‌های خیال‌انگیزی همچون مجاز و استعاره و تشبیه بهره گرفته‌اند.

درباره کتاب عبور زیبایی از تنهایی

جدیدترین سروده‌های مهسا چراغعلی در کتاب عبور زیبایی از تنهایی جمع‌آوری شده است. مهسا چراغعلی که استعدادش به ادبیات را از همان کودکی کشف کرده بود سرودن شعر را از سنین خیلی کم و خیلی زود شروع کرد. چراغعلی گزینش اشعار کتاب عبور زیبایی از تنهایی را با همکاری لیلا کردبچه انجام داده است.

اگرچه هر کدام از اشعار این مجموعه را می‌توان به تنهایی از ابعاد گوناگون همچون زبان، آرایه‌های ادبی و ویژگی‌های عروضی بررسی کرد، اما نقطه مشترکی که میان تمامی این اشعار قابل مشاهده است، به کارگیری صنعت حس‌آمیزی و ایهام می‌باشد.

خواندن کتاب عبور زیبایی از تنهایی را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

این کتاب برای کسانی مناسب است که به دنبال خواندن اشعاری عاشقانه با محتوای ادبی هستند و از شعرهایی با قالب سپید لذت می‌برند.

درباره مهسا چراغعلی

مهسا چراغعلی در سال 1366 متولد شده است. او در رشته کارشناسی ارشد IT از دانشگاه علوم و تحقیقات تهران فارغ‌التحصیل شده است و در همین زمینه، مشغول به‌کار است. علاقه‌ی او به ادبیات برآمده از کتاب داستان‌های کودکی‌اش و شعرهای همان دوران شروع شد و در جوانی سرودن شعر را آغاز کرد. او در سرودن شعرهایش از فروغ فرخزاد و جهان‌بینی‌ خاص او بسیار تاثیر گرفته است.

مهسا چراغعلی اولین کتاب خودش را در سال ۹۴ با نام جنگل گریان و توسط نشر فصل پنجم به انتشار رساند. او مجموعه شعر سپید با نام عبور زیبایی از تنهایی را در نشر نگاه در سال 1398 منتشر کرده است.‌ این کتاب، حاصل گزینشی از شعر‌های چهار سال اخیر او و با همراهی لیلا کردبچه‌ است.

بخش هایی از کتاب عبور زیبایی از تنهایی

از نخستین جنگ زنانه بازمی‌گردم

از فتح تمامی شکست‌ها

و دست‌های خالی‌ام را به‌نشانة تسلیم

برایت تکان می‌دهم

سخاوتمندانه بازمی‌گردم

جزیره‌ای را به ساکنانش می‌بخشم

قلعه‌ای را به سربازانش

و تو را

به خودت..

من فرماندة بزرگی هستم عزیزم!

که با زخم‌های بسیار بر سینه،

ستاره‌های بسیار بر شانه

و چشم‌هایی بسیار مغرور

با پیراهن سپید صلح، مقابلت زانو زده‌ام!

می‌توانستم به پیشانی‌ام شلیک کنم و

اسارت را نپذیرم، امّا

با ریسمانی طلایی که به گردنم آویخته‌ای

رو به هر آینه‌ای که می‌ایستم، زیباترم

دوستت دارم

و برابر تو، شمشیری در دستم نیست

تنها به تعداد زنانی که در آغوش پرفته‌ای

هر روز دشنه‌ای در پهلویم فرو می‌کنم

ریحان
۱۴۰۳/۰۲/۱۴

یکی از بهترین شعر ها در سبک خودش،به شدت پیشنهاد میکنم

من از تاریکی نمی‌ترسم! من صبر می‌کنم، و چون بذری از دلِ خاک بیرون می‌آیم.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
غمگینم... و می‌دانم هیچ پرنده‌ای روی شاخه‌های لرزانِ یک درخت لانه نخواهد ساخت!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عکسی از من نداری، با من از هیچ خیابانی چندبار عبور نکرده‌ای، و هیچ‌چیزی هیچ‌جایی مرا به یادت نمی‌آورَد تا چمدان در دست‌های تو بی‌معنی شود.
ریحان
غمگینم شبیه خانه‌ای نُقلی در حاشیهٔ شهر که نمی‌داند ساکنینش به‌شوقِ سفری کوتاه چمدان می‌بندند، یا خانه‌ای تازه...؟
ریحان
زیبایی به‌تنهایی کافی نبود او چیزی هولناک‌تر را جست‌وجو می‌کرد تا از شاخه چیده نشود؛ پس انتخاب کرد گزنده و وحشی باشد...
fateme
عکسی از من نداری یعنی چیزی برای به‌خاطر آوردن نیست و چیزی برای فراموش‌کردن دیوار، گورِ دسته‌جمعیِ خاطره‌هاست
ریحان
با خونی سرخ بر پیشانی‌ام نوشته‌ام: شجاعم که دوستت دارم!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عزیزم! قطاری که تو را با خود برد، هردوی‌مان را بی‌سرزمین کرد!
ریحان
با من از چایی حرف بزن که هرروز می‌نوشی، از خیابانی که هرروز عبور می‌کنی، و هرروز نیمی از نانِ شیرینی را که در دهان می‌گذاری برایم بیاور... معمولی‌ترین شادی‌هایت را با زنی قسمت کن که عشق را مثل زخمی کهنه
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
از من دور باش و از گذشته‌ام چیزی نپرس، بگذار زیبا بمانم
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
بخواب زن، بخواب جنگجوی کوچک!
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
دوست دارم میوه‌ای به تو بدهم، امّا اندوه، حاصلخیز نیست و در خاکِ من، عاشقان بسیاری گریسته‌اند تا شاخه‌ای سبز شود!
ریحان
من چاهِ عمیقی هستم که تا سینه در خود گریسته‌ام
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عزیزم! قطاری که تو را با خود برد، هردوی‌مان را بی‌سرزمین کرد!
ریحان
چگونه تمامِ زنی را می‌خواهی که نیمه‌ایش، حتی آنچه را بسیار می‌خواهد، نمی‌خواهد و نیم دیگرش سرتاپا تمنّای آن‌چیزی است که نمی‌خواهد...
ریحان
قلبم ای‌کاش خانهٔ کوچکم بود بلند می‌شدم در و پنجره‌هایش را محکم می‌بستم کلیدش را می‌دادم به تو و تا می‌توانستم از خودم دور می‌شدم.
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
عکسی از من نداری، با من از هیچ خیابانی چندبار عبور نکرده‌ای، و هیچ‌چیزی هیچ‌جایی مرا به یادت نمی‌آورَد
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
دیوار، گورِ دسته‌جمعیِ خاطره‌هاست
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
۱ عکسی از من نداری یعنی چیزی برای به‌خاطر آوردن نیست و چیزی برای فراموش‌کردن
کاربر ۸۵۵۰۹۲۰
یاغی غمگینم! چه بلایی سرت آورده‌اند؟ که در نمایشِ مبتذلِ شادمانی‌شان پای می‌کوبی و شیهه می‌کشی! اسب‌های وحشی، مالکان دشت‌ها بودند تو را امّا به خانه بردند تا حول دایره‌ای بچرخی از دست‌هایشان نان بخوری و دیگر زیبا نباشی...
فسفری

حجم

۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۴۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان