کتاب تا سرای او
معرفی کتاب تا سرای او
تا سرای او؛ راه ابیاسا، مراقبه حقیقی اثری از جی. پی. واسوانی است که با ترجمه مجید حمیدا به چاپ رسیده است.
درباره کتاب تا سرای او؛ راه ابیاسا، مراقبه حقیقی
این کتاب با سخاوتمندی تمام دست خواننده را میگیرد و او را با کلام گیرا و دلنشینش به وادی مراقبه میکشاند. زبان نویسنده، چنان گویا که خواننده بدون هیچ ترسی از غریبی و نابلدی راه، همراه او میشود. واسوانی با همهٔ پدیدههای هستی دوستی میکند و مسیر این راه ناآشنا را برای خواننده روشن میکند. نویسندهٔ آگاه و فرزانه این کتاب، با کلامی نرم، سرمنزل مقصود را با جذابترین کلام به خواننده نشان میدهد و راه رسیدن به خداوند را برایش هموار میسازد.
این نوشته از مراقبه سخن میگوید؛ اما نه چیزی که بر زبان بسیاری جاری است، بلکه مراقبهٔ حقیقی را به رهروان حقیقی طریقت میآموزد. مراقبهای که گوش جان، شیفته و تشنهٔ آن است و سرانجامش عشق و آرامش است. نویسنده، خواننده را به تمرین سکوت دعوت میکند سکوتی که التیام بخش و آرام کننده است. نیایش کردن در سکوت، گوش دادن به صدای هستی و آوردن آن یگانهٔ بیهمتا به زندگی، سبب روی دادن معجزهای هرروزه در زندگی میشود.
واسوانی با بیانی نرم، از حیرانی ذهن میگوید و راه درمان آن را مراقبه می داند. معنای واژهٔ مراقبه «التیام» است و او بیان میکندکه برای التیام پیدا کردن باید در دریای سکوت غرق شد ، ذهن را پر از اندیشههای عالی و خالی از افکار منفی کرد . او با بینش یک راهنمای معنوی، به خواننده یادآوری میکند که مراقبه، نظر کردن به درون از دریچهای تازه گشوده شده در ذهن است که آن را از همه موضوعات بیرونی جدا میکند و به سوی خداوند رهنمون میشود.
در واقع نویسنده مراقبهٔ حقیقی را مناجات با خداوند و رسیدن به او میداند. واسوانی راهکارهایی برای مراقبهٔ مؤثر، پرسود و حقیقی ارائه میکند، چنان که خواننده میتواند با عملی ساختن این راهکارها، مراقبهٔ حقیقی را بیاموزد و بیشترین بهره را ببرد. او همچنین شیوههایی کارامد را برای دستیابی به آرامش که لازمهٔ التیام یافتن است، عرضه میدارد. سرانجام واسوانی که در سرتاسر کتاب، دست از دعا برنداشته و سطور نوشته خود را به سخن گفتن با معبود آراسته است، از شرایط آمادگی برای مراقبه با خواننده سخن میگوید. او با ارائهٔ پندارهایی برای تفکر از مردان خدا و بزرگان دین، خواننده را با دعاهای بینظیری از زبان انسانهای فرزانه آشنا میکند.
خواندن کتاب تا سرای او؛ راه ابیاسا، مراقبه حقیقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تا سرای او آرامشی است که نویسنده به قلب خواننده جاری میکند. این کتاب برای همهٔ کسانی که به دنبال آرامش در زندگی پر سر و صدای امروزی هستند و خسته از هیاهوی بیهودهٔ ذهن به دنبال راهی برای خاموش کردن اندیشههای منفی هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب تا سرای او؛ راه ابیاسا، مراقبه حقیقی
واژهٔ «مراقبه» از ریشهٔ لاتین به مفهوم «التیام بخشیدن» مشتق شده است.
ما در دنیای آشفتگیها و اغواگریها زندگی میکنیم. پیکان نوکتیز خواهش، ولع، امیال حیوانی، شهوت، غرور، نادانی، خشم، کینه و آزمندی بارها و بارها روحمان را نشانه میروند. روح ما نشان از زخمهای بیشماری دارد. این جراحات نیازمند التیام یافتن هستند و برای این منظور، سکوت درمانگر خوبیست.
اگر میخواهیم التیام بیابیم، پاک شویم، وارسته گردیم و برای پرداختن به کارهای روزمره نیرومند شویم، هر روز باید در اقیانوس سکوت فرو رویم. با وجود آن که بسیاری از مردم مراقبه را هنری دشوار میدانند، اما در واقع کاری بسیار ساده است. در حین مراقبه توجه ما به پدیدههای جاودانه جلب میشود و زمانی بر آنها معطوف باقی میماند. در هر یک از ما قلمروی صلح، قدرت و کمال وجود دارد. با تمرین میتوانیم وارد این سرزمین شویم و با خداوند ارتباط برقرار کنیم. در این حالت به آن نیروی بیزوال آگاه میشویم، به آرامشی شگفتانگیز میرسیم و درمییابیم که همه چیز کامل است و در جای خود قرار دارد.
برای آن که بدانیم مراقبه چیست باید به درون خود برویم، چنان که سادو واسوانی گفته است: «فروبروید، عمیقتر و عمیقتر!»
هیچ کس دیگری نمیتواند چنین کاری برای ما انجام دهد. لازم است که خودمان این کار را انجام دهیم. ما باید هیاهوی ذهن سرکشمان را آرام کنیم، لازم است خود را از غرور، امیال، خودخواهی، بیبند و باری و رخوت برهنه کنیم.
ضروریست تا حجابها را یکی یکی پس بزنیم تا به نهفتهترین ژرفای وجودمان برسیم، تا به آن نور ناب سفید دست بیابیم و لمسش کنیم.
ابتدا باید زبالهها را از ذهن بیرون بریزیم. ریشیهای بزرگ در هند باستان چنین آموزش میدادند: «هر کس همان گونه است که فکر میکند، پس مراقب افکار خود باشید.»
اسقف فولتن جی. شین در این باره گفته است: «ذهن همچون ساعتی پیوسته در حال کارکردن است و باید هر روز با اندیشههای خوب آن را کوک کرد.»
ذهن خود را سرشار از اندیشههای عالی کنید. متأسفانه ذهنهای بیشماری وجود دارند که لبریز از افکار زیانبخش و خطا هستند. افکاری که نمیگذارند زندگی سالم، شاد و موفقی داشته باشیم.
بیشتر اوقات ما به افکار خود توجه کافی نمیکنیم. میگوییم: «بگذریم، این فقط یک فکر است.» اما هرگز نباید از یاد ببریم که افکار چنان نیرومند هستند که زندگی ما را میسازند. با همین افکار است که زندگی و آیندهٔ خود را بنا میکنیم. مردم ستارگان و تقدیر را مقصر میشمارند. جان الیور هوبس میگوید: «مردم خطاهای زندگی خود را جمع میکنند، از آن هیولایی میآفرینند و نامش را سرنوشت میگذارند.»
تقدیر ثمرهٔ بخت و اقبال نیست، بلکه حاصل انتخاب است. ما هر روز خودمان سرنوشت خود را با افکاری که در سر داریم، میسازیم. یک فکر اگر پیوسته در ذهن نگه داشته شود ما را به کنش وامیدارد. کنش نیز هنگامی که تکرار شود به عادت تبدیل میگردد و این عادتهای ماست که شخصیت ما را شکل میدهد و این شخصیت ماست که سرنوشتمان را تعیین میکند. بنا بر این اگر بخواهیم که سرنوشت خود را تغییر دهیم، باید از افکارمان آغاز کنیم، الگوهای فکری خود را دگرگون سازیم و ذهنمان را از غباری که طی سالیان دراز در آن انباشتهایم، بروبیم. ذهن ما نیاز دارد که از شهوت، نفرت، طمع، تعصب، غرور، خودپسندی، خودبینی، مالاندوزی، حسد، کینه و آزردگی زدوده شود.
مراقبه نیز همانند تمامی تجربههای معنوی، چیزی نیست که بتواند از بیرون به ما القا شود. این حقیقت دارد که در مراحل ابتدایی رازگشایی معنوی، زندگی بیرونی تا حد زیادی زندگی درونی ما را میسازد. تمامی آنچه فکر و احساس میکنیم، آنچه میخوانیم و میشنویم و آنچه انجام میدهیم و میگوییم در لحظات سکوت ما بازتاب مییابد. از این رو باید به شدت مراقب زندگی بیرونی خود باشیم. ما باید همچون نگهبانی از افکار و احساسات، آرزوها و تمناها، گفتار و کردارمان پاسداری کنیم.
مراقبه، نگریستن به درون از میان دریچهای تازه گشوده در ذهن است. چنین نگرشی ذهن را از تمامی موضوعات بیرونی پس میکشد و به سوی او هدایت میکند؛ همان کسی که ریشیها اکامواد ویتیام میخوانندش، کسی که یکتاست و حقیقت مطلق است. مراقبه، زیارتی درونی برای دریدن لایههای دروغین و غیر واقعی، یکی پس از دیگریست. بنا بر این زیارت، روند نفی کردن است: نه، نه! این نیست، این نیست! هیچ یک از اینها الهی نیستند: من فقط در طلب اویم!
زایر، مرحله به مرحله بیشتر و بیشتر وارد سکوت میشود. در سکوت است که انسان راز آزادی حقیقی را درمییابد. در سکوت کشف میکند او آفریدهای محدود به زمان و مکان نیست، بلکه برعکس فرزند ابدیت است و ابدیت اینجا و در اکنون است. او آن گونه که فکر میکند مخلوقی منزوی نیست، بلکه همچون موجی ژرف و بیکران است. آدمی با تمامی زندگی و آفرینش یکیست؛ او در همه هست و همه در اویند.
بیایید زمانی که در سکوت نشستهایم به جهانی بیندیشیم که بسیار همانند این جهان است، اما از تمامی آشفتگیها و هرج و مرجها رهاست. جایی که همه چیز در آن فقط برای عشق انجام میپذیرد، جایی که همه از صمیم قلب دست کمک به سوی همدیگر دراز میکنند، جایی که همه چیز به شیوهای کاملاً موزون در مسیر صحیح خود و در زمان درست قرار دارد. هنگامی که چنین تصور کنیم حضور کامل و آرام خداوند را درمییابیم که همچون رودخانهای جاودانه در زندگی ما جاریست.
در این سفر به سوی بینهایت، برخورداری از تبرک و راهنمایی یک آموزگار معنوی یا یکی از مردان خدا - آنان که زندگی، کردار و تمامی وجودشان در راه پروردگار است - سودمند میباشد. چنین افرادی را معلم یا گورو مینامیم. چنین فردی یک فرد وارسته، نورانی و چنان که سادو واسوانی گفته است، بهتر از هزاران انسانیست که هزاران کتاب خواندهاند. اگر شما بخواهید که پرده از راز برگیرید - همان رازی که آن را خدا مینامیم - بروید و در جست و جوی کسی برآیید که خالص، مقدس و وارسته باشد. با تبرک چنین کسی شما به سادگی میتوانید در مسیری گام بگذارید که اوپانیشاد۱۵ها آن را «لبهٔ تیغ» مینامند.
حجم
۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه