دانلود و خرید کتاب بازگشت جن ملکوت لیلا تقوی
تصویر جلد کتاب بازگشت جن ملکوت

کتاب بازگشت جن ملکوت

نویسنده:لیلا تقوی
انتشارات:نشر حکمت کلمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بازگشت جن ملکوت

کتاب بازگشت جن ملکوت نوشته لیلا تقوی است. این کتاب داستان هول‌انگیز یک اشتباه است که زندگی دختری را به خطر می‌اندازد.

درباره کتاب بازگشت جن ملکوت

دختر جوامی همراه خانواده‌اش به دیدار مردی رفته‌اند که بسیار بیمار و درحال مرگ است. مرد تمام اعضای بدنش را یکی یکی قطع کرده است و در الکل نگه می‌دارد. دخترک در بین مجموعه بسیار زیاد کتاب‌های مرد چشمش به کتابی با جلد سبز می‌افتد. ملکوت نوشته بهرام صادقی. وسوسه همه چیز را به خطر می‌اندازد. دختر که فکر می‌کرده کسی متوجه نیست کتاب را می‌دزدد. شب آن را جایی پنهان می‌کند و از روز بعد از ترس دزدی‌اش ناگهان دچار تب و هزیان می‌شود و این آغاز رنج است. او تسخیر شده است، چیزی در اتاقش هست و او را روز به روز بیمارتر می‌کند،‌حالا راهی پیدا کرده است که خودش را نجات دهد اما مردی که کتاب را از او دزدیده او را وادار به کاری می‌کند، کاری که فقثط با انجام آن زندگی‌اش نجات پیدا می‌کند...

خواندن کتاب بازگشت جن ملکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب بازگشت جن ملکوت

دم‌ها، بی‌ذره‌ای توجه به او، و کنجی که من در آن ایستاده بودم، باهم دربارهٔ هرچیزی صحبت می‌کردند، جز مرگی که پشت سرشان تمام‌قد به انتظار ایستاده بود. انگار نشسته باشند در مراسم کسل‌کنندهٔ جشن آخرِ سال فرزندشان، یا میان دو پرده از نمایش هملت، درحال وراجی دربارهٔ مسائل پیش‌پاافتاده باشند، به میم ل و تقلای بی‌صدایش، نگاه هم نمی‌کردند.

من و جن تجسم‌یافته در ذهنم، در لحظه‌ای حساب شده، وقتی او برای به حرف آمدن به سرفه‌ای جانکاه افتاده بود، کتاب را ربودیم. بی هیچ ترس و شرمی، حتی حضور نامرئی آن فرشتهٔ منتظر، که تنها من و آقای میم ل به‌خوبی در این گوشهٔ اتاق احساسش می‌کردیم هم نتوانست مرا از برداشتن کتاب منصرف کند، گو این‌که باز هم محتمل باشد، که اصلاً دست او کتاب را توی پیراهنِ من پنهان کرده و فرصت مناسب را در اختیارم گذاشته تا از گنجهٔ کتاب‌ها فاصله بگیرم.

کتابچه جان‌داری شد و چسبید به پوستِ شکم عرق‌کرده‌ام، انگار آبستن باشمش. اگرنمایش مرگ قریب‌الوقوع پیرمرد آن‌قدر برای حضار سرگرم‌کننده نبود، ای‌بسا که چهرهٔ رنگ‌باخته‌ام رسوایم می‌کرد و کج‌دستی‌ام عیان می‌شد.

به خانه که برگشتم کتاب را همچون آلت قتاله‌ای گوشه‌ای پنهان کردم، می‌خواستم در وقت مناسبی بخوانمش. نمی‌دانم از شوق خواندن داستان بود، یا ازخبرِ مرگ صاحب کتاب یا نخوتِ جسارت خطیر دزدی از آن مردهٔ مرموز، که یک‌روز بعد، تب کردم و افتادم به هذیان‌گویی. درسوزِ تب و هذیان، بدبختانه جای کتاب را فراموش کردم. شبانه‌روز می‌گشتم، جاهایی ازخانه و پستوهایش را، که تابه‌حال به آن‌ها پا نگذاشته بودم، به‌هم می‌ریختم و هرچه بیشتر جست‌وجو می‌کردم، کمتر اثری ازکتاب می‌یافتم.

کم‌کم به این باور رسیده بودم که آقای میم ل و بهرام صادقی دست‌به‌یکی کرده‌اند و کتابچه را برداشته‌اند. نمی‌دانستم از پس گرفتن کتاب، آن هم از منی که به‌سختی دزدیده بودمش تا بخوانم چه نصیبشان می‌شد، اما به‌هرحال یکی‌شان کتاب را نوشته بود و آن دیگری خریده بودش و این‌همه سال حفظش کرده بود.

اما چرا؟ چرا آن مجلهٔ کهنه، تنها نوشتهٔ چاپ شدهٔ آن کتابخانه بود؟ چرا آقای میم ل حتی در ساعات آخر زندگی‌اش هم، متوجه شد دستی کتابچهٔ او را برداشته؟ چه چیز غیر عادی درآن وجود دارد؟ داستان ملکوت چه ربطی با او پیدا می‌کند؟ باید کتاب را پیدا می‌کردم، پاسخ همهٔ پرسش‌ها، دانستن انتهای داستان بود.

تب داشتم هنوز که یک روز غریبه‌ای آوردند بالای سرم برای معاینه. دکترِ خانوادگی‌مان نبود، «بالابلند بود و چهارشانه، قبراق و بانشاط، مثل جوانی تازه‌بالغ، پوست سروگردنش اما پیر بود.» وقتی به سمتم خم شد تا معاینه‌ام کند، پوست چروکیده‌اش همچون کیسهٔ چرمی کهنه‌ای، از زیرگلویش آویزان شد. «موهای انبوه‌نمایش دو دستهٔ مجزا از هم بود که از دو سوی سر به عقب می‌رفت و میانش تاس بود، همان خیابان آسفالت و محدبی که...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

حجم

۴۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۸۴ صفحه

قیمت:
۹,۵۰۰
تومان