کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو
معرفی کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو
کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو داستانی از کریس گرابنستاین با ترجمه شبنم حاتمی است. این داستان درباره یک بازی هیجانانگیز است که آقای لمونچلو طراحی کرده و برای اینکه بتواند مسابقهاش را برگزار کند از همه شرکت کنندهها درخواست کرده تا قسم بخورند که اسرار بازی را فاش نمیکنند!
این داستان جلد سوم ماجراهای کتابخانه آقای لمونچلو است. جلدهای دیگر این مجموعه المپیک در کتابخانه آقای لمونچلو و فرار از کتابخانه آقای لمونچلو نام دارد.
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو
آقای لمونچلو بازی جدیدی طراحی کرده است و قرار است از آن برای اعضای مورد اعتماد کتابخانهاش پرده برداری کند. ولی برای شرکت در بازی، بچهها باید قسم بخورند که اسرار بازی را فاش نمیکنند. آنهم در حضور یک قاضی سه بعدی! این موضوع خیلی مهم است چون حالا رقبای سرسخت آقای لمونچلو بیشتر از همیشه تلاش میکنند که او را شکست بدهند و برای همیشه از میان بردارند.
تیم کایلی، به یک راز بزرگ دست پیدا کرده است! یک شخصیت تقلبی دارد تمام ایدههای بازی را سرقت میکند و از همه بدتر اینکه شخصیت اصلی هم هست! اصلا چطور شد که ماجرا به اینجا رسید؟ کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو را بخوانید تا از این راز بزرگ سر دربیاورید!
کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید یک داستان هیجان انگیز بخوانید و در یک ماجرای جذاب غرق شوید، پیشنهاد ما به شما کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو است.
بخشی از کتاب مسابقه بزرگ در کتابخانه آقای لمونچلو
در شهر کانزاس سیتی، ایالت میزوری، برادران بازیسازِ کرینکل با بحران مواجه شده بودند.
بازی جدیدشان شکستی تمامعیار بود. بچهها ازش متنفر بودند. پدرها و مادرها هم همینطور. فروش محصول داشت افت میکرد.
برادران کرینکل برای کنترل میزان خسارت فوراً گروه کانونی۱۰ تشکیل دادند تا بفهمند چرا محصول جدیدشان با چنین شکستی مواجه شده.
فردریک و دیوید که هر دو بالای شصت سال داشتند و خدایی خوب مانده بودند، در اتاق مشاهده پشت آینهٔ دوطرفه نشسته بودند. هر دو کتوشلوار پوشیده و کراوات زده بودند و پیراهن سفید اتوکشیده به تن داشتند. هر دو هم با دکمهسردستشان ور میرفتند که یک حرف ک طلایی بود.
واکنشگرها، که بچههایی ده تا پانزده ساله بودند، و همینطور یک ناظر پژوهشی آن سوی آینهٔ دوطرفه دور میز دراز جلسه نشسته بودند.
ناظر خوشحال و خندان از بچهها پرسید: «خب رفقا، آمادهاین به ما کمک کنین تا یه بازی خوب رو خوبترش کنیم؟»
بچهها شانه بالا انداختند.
یکی از بچهها، که برچسب روی لباسش نشان میداد اسمش جک است، گفت: «آره، فکر کنم. منظورم اینه که شماها دارین در ازاش بهمون پول میدین دیگه.»
ناظر گفت: «باریکلا! خیلیخب، همهتون این فرصت رو داشتهاین که با یافتم چه یافتنی نسخهٔ سیزدهم بازی کنین. عکسالعملی، نظری، چیزی ندارین؟»
بچهها دوباره شانه بالا انداختند.
دختری به نام لیلی گفت: «یهجورهایی کسلکنندهست.»
بقیهٔ بچهها در تأییدش سر تکان دادند. یکی دیگر گفت: «کسلکننده کلمهٔ برازندهایه.»
پسری گفت: «مسخره بهتره.»
دختر دیگری گفت: «و تأسفآور. فقط میشه گفت تأسفآوره.»
جک اضافه کرد: «دقیقاً عین یافتم چه یافتنی دوازدهه. و یافتم چه یافتنی یازده.»
توی اتاق مشاهده چشم چپ دیوید کرینکل مدام میپرید.
زیر لب گفت: «هیچ هم اینطور نیست. ما یه صورت خندون روی بادکنک بدبومون چاپ کردیم!»
فردریک، که همیشه کمی بدعنقتر از دیوید بود، غرغرکنان گفت: «بچهنُنُرهای نمکنشناس.»
هدف تمام بازیهای یافتم چه یافتنی برادران کرینکل این بود که همتیمیهایتان تنها با استفاده از تصویر، بدون ردوبدل شدن هیچ کلمهای، عبارت یا ضربالمثل معروفی را حدس بزنند. اگر زمانِ توی ساعت شنی تمام میشد و تیمتان نمیتوانست جواب درست بدهد، مجبور میشدید یک بادکنک بدبو را دستتان بگیرید.
یافتم چه یافتنی سیزدهم هم سیزدهمین نسخهٔ این بازی بود. توی آن شکل زرد و خورشیدمانند روی جعبهٔ بازی نوشته بود «کاملاً جدید و سرتاسر هیجان!» وکلای شرکت به برادران کرینکل اطمینان داده بودند که به لحاظ قانونی میتوانند چنین ادعایی بکنند، چون کارتهای سرنخ و ضربالمثلهای استفادهشده در این نسخه جدید بودند. و همینطور ساعت شنی. در نسخههای قبلی ساعت شنی صورتی بود، اما در این نسخه رنگش بنفش شده بود.
اما مشتریها نه خریدار این شعار تبلیغاتی بودند و نه این بازی جدید.
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۱۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
نظرات کاربران
یه ماجراجویی دیگه از کایل کیلی و رفقاش!😻 شروع کتاب به طرز عجیبی کسل کننده بود اما از نیمهی کتاب داستان جذاب میشه😁🌼🌿 اما خب پایانش مثل 2 جلد قبلی بود😿 جدا از اینا کتاب خوبی بود پیشنهاد میکنم بخونید
خیلی خوبه! اتفاقات جدیدی تو کتابخونه لمونچلو در حال اتفاقه توطئه علیه آقای لمونچلو! چطوری کسی تونسته ادعای مالکیت بازی های ساخته شده به دست آقای لمونچلو رو بکنه؟ شاید هم درست بگن...
این مجموعه عالی هستش مخصوصا این جلد اصلا نمی تونستم زمین بزارمش حتما بخونید
عین دو جلد قبلی تموم شد💙 و خیلی خفن بود اواسط کتاب قطعا حوصلتون سر خواهد رفت اما کمی جلو برید عاشقش میشید💕💖
خیلی وقت بود از دنیای آقای لمونچلو فاصله گرفته بودم:) خوشحالم که دوباره برگشتم هنوز کامل تموم نشده ولی تا اینجاش باید بگم خارق العاده است، مثل جلدای قبل. حس حرف زدن با کسایی که مثل خودت کرم کتابن روحتو نوازش
فوق العاده زیبا و جذاب مثل جلد های قبلیش با شروع و پایانی هیجان انگیز🏅 واقعا این سه جلد کتاب رو با هیچ فیلم یا بازی عوض نمیکنم بهترینن🏆 حتما بخونیدشون
هیچی فرار از کتابخانهی آقای لمونچلو نمیشه ولی این هم به عنوان یک کتاب نوجوانان، خیلی خوب و جذاب بود.
دقیقا مثل جلد های قبلی فوقالعاده بود .🧡💛 به نظرم حتما بخونیدش 💛🍊🎈
خیلی عالی بود ترجمه خوب و روان داستان جذاب همه چیز عالیه ممنون از این مجموعه عالی
عالی بود