نظرات کاربران درباره کتاب کشتن مرغ مینا

چی بگم که انقدر بی نظیر بود اصلا نمیخواستم تموم بشه و وقتی تموم شد خیلی دلم گرفت. عاشق شخصیت آتیکوس شدم چقد شریف و انسان و مهربون بود.کاش میشد از دنیای کتاب میومد بیرون و باهاش ملاقات میکردم:( حتما بخونید پشیمون نمیشید👌

سلام و درود این داستان دو بخش دارد بخش اول داستان دوران کودکی جیم ، اسکاوت و دیل و بخش دوم در مورد محاکمه‌ی تام رابینسون که یک سیاه پوست است. که محاکمه‌ی اون در آمریکا و با اون شرایط تاسف بار برخورد سفیدپوست ها با سیاه پوست ها در حال انجامه. روایتگر داستان اسکاوت یک دختر بچه هست و محتوای داستان در مورد مقاومت در برابر تبعیض نژادی و ایستادگی در برابر ظلم هست که ترکیب این با ماجراجویی های اون سه کودک یک داستان عالی رو ب‌وجود میاره. جمله های تامل انگیز اتیکوس (پدر جیم و اسکاوت) که وکیل رابینسون هست ، باعث میشه که نوع نگاه و قضاوت شما نسبت به انسان ها تغییر کنه. حتما پیشنهاد میکنم این کتاب رو قبل از ۲۰ سالگی بخونید. روزبخیر.

لطفا توی بی نهایت قرار بدین

بی نظیر، بی نظیر، بی نظیر

رمان زیبا و تاثیر گذاری بود ممنون از هارپر لی بزرگ بابت خلق شخصیت آتیکوس

ممنون طاقچه بابت آوردن این کتاب

بی نظیر شخصیت پردازی ها تو این کتاب عالیه تامل نکنید و برید بخونیدش ♡

من بشخصه 6 سال بود دنبال این کتاب بودم و حالا بعد خوندنش میفهمم که در ایران در حقش اجحاف شده چون کمتر کسیه که خونده باشدش عالی و فوق‌العاده این که داستان از نگاه یک بچه از همه مهمتر یک دختر بچه روایت میشه اونم در دوران تبعیض جنسیتی و نژادی خودش یک نکته مثبت.

من چاپیش رو خوندم و با یک ترجمه دیگه. تا حالا کمتر پیش اومده از یک اثر آمریکایی خوشم بیاد ولی این رمان برام یکی از بهترینا بوده. اولش یکم طول میکشه تا با لحن کودکانه راوی همراه بشین ولی وقتی فضاتون کم کم عوض شد یه تجربه نو و جذاب خواهید داشت. علاوه بر اون خود قصه هم قصه قشنگ و پرکششیه. اینا رو بذارین کنار زمینه فرهنگی داستان که ضد نژادپرستیه و ... خلاصه به قول سیدبشیر شما تو این اثر با یه پکیج روبه رو هستین :)

« آدمها هیولا نیستند». شاید این جمله محوری ترین موضوع داستان باشد که کل آن از زبان یک دختر ۹ ساله روایت می‌شود و چقدر این انتخاب هوشمندانه هست چراکه بهترین کسی که می‌تواند از «انسان» سخن بگوید، کودکان هستند که هنوز دنیای پلشت وارد درون آنها نشده و همه چیز را با لنزی صادقانه و پاک می‌بینند. فضا سازی فوق‌العاده هارپرلی در ابتدای داستان، یک فضای کودکانه با همان ویژگی های کنجکاوانه و پرسش‌گرانه کودکی برای ما می‌سازد به طوری که همه ما آن را با تمام وجود حس می‌کنیم گویی که ما در حال تجربه آن هستیم و دوباره به سنین کودکی برگشتیم و در همین روند شخصیت پدری را می‌سازد که سمپاتیک ترین «پدری» است که در کتابهای ادبیات با آن مواجه شدم. پدری که نه سهل‌انگار است و نه دیکتاتور. نوع برخورد و رفتار او با بچه هایش به نحوی آموزش فرزندپروری است. بچه ها در تمامی تصمیمات با او مشورت میکنند و به نوعی محکم ترین تکیه‌گاه آنان در زندگی است و اگر جایی به واسطه رفتاری آنها را تنبیه می‌کند، دلیل آن را پس از آن می‌گوید یا با هدیه‌ای نمی‌گذارد که دچار سرخوردگی و احساس شرم شوند. می‌شود درباره این پدر «آتیکوس» ساعت‌ها تامل کرد و حرف زد. سیر داستان ما را با نژاد پرستی آشکار دهه ۳۰ آمریکا آشنا می‌کند و نحوه پرداخت به آن آنقدر دقیق و درست است که بدون بیان منطق تراشی و حرف زدن و در واقع، در عمل، شنیع بودن این نگاه کثیف نژادپرستی و حتی فاشیسم را به کودکان خود(و به مایِ مخاطب) می‌آموزد و در واقع، یک عینک انسانی و انسان بینی به ما هدیه می‌کند. اتیکوس مظهر یک مرشد با تجربه است که به ماها که همان کودکان در راه تکامل انسانی هستیم، می‌آموزد که انسان‌ها هیولا نیستند و برای درک اعمال آنها باید چند صباحی با کفش آنها قدم بزنیم. شاید تنها مشکل اصلی کتاب فقط در ابتدای آن باشد که توصیفات دوران کودکی خیلی طولانی می‌شود و به اطناب می‌افتد و می‌شد که آن را کوتاه‌تر کرد چراکه نیمه دوم کتاب که ماجرای اصلی شروع می‌شود دیگر سخت می‌توان کتاب را زمین گذاشت برعکس ابتدای آن که کمی کند پیش می‌رود. «خطر اسپویل»: ابتدای داستان شخصیتی معرفی می‌شود بنام بو ردلی که بیشتر عمرش در خانه سکونت دارد و برای بچه ها این شخص حکم هیولا پیدا می‌کند و داستان سرایی های فراوانی از او میکنند و تبدیل به ترس بزرگ بچه ها می‌گردد. وقتی دیدم تا اواخر داستان خبری از او نیست تصور کردم که شاید صرفا برای ایجاد یک فضای ترسناک او را نویسنده خلق کرده، اما در انتهای داستان جایی که او ناجی «جیم» می‌شود و خودش را برای اولین بار نشان می‌دهد، متوجه شدم که چقدر هارپرلی دقیق شخصیت او را پرداخت کرده که ابتدا ما از یک انسان تصور هیولا واری کنیم که اگر او را نمی‌بینیم به واسطه این است که او را در خانه زنجیر کرده‌اند تا هیولا آزاد نشود، اما در انتها کسی که ناجی می‌شود همین هیولای ذهنی ماست و خیلی عالی این حس را در ما ایجاد می‌کند که انسان‌ها هیولا نیستند بلکه ما از آنها در ذهن خود، با قضاوت‌ها و تصوراتمان هیولا می‌سازیم.

داستان از زبان دختری به نام اسکات بسیار ساده، بی پیرایه و با مفهوم بیان شده.

بی نظیره

آتیکوس ما این دعوا را می بریم؟ نه دختر جان پس چرا... این که صد سال شکست خورده ایم ، دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم .

بنده نسخه چاپی رو بایک ترجمه دیگه خوندم من چند بار شروع به خوندن این کتاب کردم ولی صفحات اول واقعا پراز اسم و خیلی گنگ بود وهر بار بعد از چند صفحه خوندن منصرف میشدم ولی وقتی نسخه چاپیش روگرفتم سعی کردم به خوندن ادامه بدم ودرنتیجه دیدم که فقط همون چند صفحه اول که گنگ در حالی که ادامش بسیار روان و دلچسب بخونید ولذت ببرید👌🏻

من نسخه چاپی کتاب رو خوندم و خیلی دوستش داشتم. ساده و بدون پیچیدگی خاص... به نظرم نوجوون ها هم میتونن این کتاب رو بخونن و لذت ببرن.

در این اثر میتونید ببینید که یک شاهکار ادبی چطور با یک ترجمه افتضاح به گند کشیده میشود. ترجمه بسیار بد و ضعیفی داشت.

مرسی که این کتاب رو‌ آوردید.

بی نظیر بود. کتابی که به شدت شما رو تحت تاثیر قرار میده . شخصیت پردازی ها فوق العاده بود.

از لحاظ جذابیت و قصه پردازی عالیه. واسه من یادآوری مفاهیم ناب انسانی بود. فقط یه قصه نیست آموزنده هم هست. اوایل کتاب تا به اسامی عادت کنید سخته ولی هرچی میگذره مطمینا بیشتر دوست دارین بخونین. یه ترجمه بهتر پیدا کنین چون این نسخه بنظرم از لحاظ ویراستاری و ترجمه خیلی ضعیف بود.

بی‌نظیره...!