دانلود و خرید کتاب صوتی شراب خام
معرفی کتاب صوتی شراب خام
کتاب صوتی شراب خام اولین رمان منتشر شده از اسماعیل فصیح است. کتاب شراب خام نخستین بار در سال ۱۳۴۷ به چاپ رسید. این کتاب باصدای گرم محسن بوالحسنی صوتی شده است. براساس داستان کتاب شراب خام فیلیمی نیز در سالهای پیش از انقلاب اسلامی با بازی داوود رشیدی نیز ساخته شد.
درباره کتاب شراب خام
در کتاب شراب خام داستان زندگی جوانی به نام جلال آریان را میشنوید که به تازگی به ایران برگشته است. او یک خواهر و یک برادر دارد. خواهرش در جنوب زندگی میکند و برادرش هم در بیمارستان بستری است. جلال بعد از برگشتن به ایران از طرفی مشغول به کار در ادارهای شده و درگیر کارهای محل کار خود است و از طرف دیگر باید به برادر بیمارش رسیدگی کند. کتاب شراب خام اولین کتاب اسماعیل فصیح، زباین شیوا و داستانی جذاب دارد.
محسن بوالحسنی که اهل جنوب است این کتاب را به لحن گرم و صمیمی صوتی کرده است. او مترجم و شاعر است و آثار صوتی مختلفی مانند پادکست خرقه را هم منتشر میکند.
شنیدن کتاب شراب خام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب شراب خام رمانی جذاب است اگر فرصتی برای خواندن آن ندارید از شنیدنش لذت ببرید.
درباره اسماعیل فصیح
اسماعیل فصیح در سال ۱۳۱۳ در تهران متولد شد، وی در جوانی برای ادامه تحصیل به آمریکا سفر کرد و در رشته شیمی مشغول به تحصیل شد. پس از فارغ تحصیلی در رشته شیمی به تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی مشغول شد. وی در ادامه برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات به دانشگاه میشیگان رفت، اما پس از مدتی تحصیل را نیمهکاره رها و به ایران بازگشت. وی در سال ۱۳۴۲ در شرکت ملی نفت ایران شروع به کار کرد و در سال ۱۳۵۹ نیز با سمت استادیاری از ذانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. اسماعیل فصیح در طول زندگی بیش از ۲۵ اثر تالیف و ترجمه کرد که برخی از آنها عبارت هستند از: شراب خام، داستان جاوید، ثریا در اغما، درد سیاوش، زمستان ۶۲، ماندن در وضعیت آخر (ترجمه)، بازیها (ترجمه).
بخشی از کتاب شرام خام
آن سال پاییز، من یک خانه کوچک در زعفرانیه، دو سه کوچه دورتر از جاده پهلوی کرایه کرده بودم. خلوت و دنج بود. ساختمان خانه قدیمی بود، ولی آب و برقش مرتب بود. اثاث مختصری هم که فقط رفع حاجت بکند قسطی خریدم.
عمارت خانه دوطبقه بود و از آجرهای قرمز بهمنی ساخته شده بود. پنج تا اتاق داشت، ولی من فقط از دو تا از اتاقهای طبقه پایین استفاده میکردم از پنجرههای اتاقهای بالا، کوههای پر از برف البرز پیدا بود. ولی من به ندرت بالا میرفتم. چون کاری نداشتم.
در لابهلای شکافها و ترکهای گودال و بیضیشکل وسط جلو ساختمان خانه باغ بزرگی بود تقریباً خشک و متروک. حیاط (که روزگاری از آن به عنوان حوض بزرگ یا استخر استفاده میشد) حالا علف و خاشاک روییده بود. لاکپشت و خرگوشهای یوسف درین گودال زندگی میکردند.
هر روز عصر البته ملاقات یوسف حتمی بود. یوسف در آن وقت یک پسر شانزده ساله، ولی همان طور مریض و حساس و ناجور بود. صورتی سفید و لاغر و مات، چشمانی درشت و قهوهای، دماغی نازک و قلمی به هم زده بود. مرض روحیش را دکتر بهراماین پارانوئید فیکس تشخیص داده بود. دکتر جوان دیگری که متخصص قلب بود معالج رماتیسم قلبیاش بود. دردهای شدید در مفاصل دست و پا همیشه وجود داشت. تب میکرد. به طور هولناکی هم لاغر و کوچک بود. وزنش ۲۵ کیلو بود: هموزن یک بچه هشت یا نه ساله.
یوسف کتاب میخواند. کتابهای رمان روسی و کتابهای شعر ایرانی را خیلی دوست داشت اغلب برایش میبردم. در روزهای اولی که او را به مؤسسه بردم، وضع خراب و هولناک بود. توسعه رماتیسم قلبی تمام شریان قلب و لوله مری و حنجرهاش را ناراحت کرده بود، به مغزش فشار میآورد. سینوسهایش هم چرکین شده بود. از دماغش اغلب خون میآمد. حتی با من هم زیاد حرف نمیزد. بعدها از کتابهایی که میخواند، و حرفهای نسبتاً منطقیای که جسته و گریخته میزد، به این فکر افتادم که او روحاً زیاد مریض نیست. فقط جسمش سخت مریض بود. روحش انگار یک حالت فوقالعاده حساس شاعرانه، و حتی روحانی به هم زده بود.
به روال معمول عصرها، بعد از کار دو سه ساعت پیش او میماندم. جمعهها صبح اگر دکتر اجازه میداد او را با خود بیرون میآوردم و میرفتیم و ناهار را در شهر یا در تجریش میخوردیم، بعد هم میرفتیم خانه و موسیقی گوش میکردیم.
زمان
۱۳ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۷۶۰٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۳ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۷۶۰٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
با سلام کتابش را خواندم عالی بود از نوع داستان سرایی زنده یاد اسماعیل فصیح لذت میبرم وتقریبا همه کتابهایشان را خوانده ام ، دل کور ،داستان جاوید ،ثریا دراغما ،زمستان 62و ...همگی عالی بوده اند
شخصیت سازی بسیار خوب. فضاسازی خوب. داستانی خطی از یک زندگی با ماجرایی جالب. از صراحت کلام نویسنده درباره عربها لذت بردم. نه اینکه در مورد نظر ایشون موافق باشم اما از آزادی بیانشون کیف کردم. شاید بهترین کتاب آقای
عجب شراب نابی بود، یوسف نزدیکترین موجود زنده به خدا .اقای بوالحسنی درجه یک .چقدر نگاه اقای فصیح رو دوست دارم به زندگی .لذت بردم
این کتاب با دیدکاهی که داشتم به قلم اسماعیل فصیح، عجیب بدون همگرایی بود، پراکنده بود و اتصال نداشت، با هر توضیح تخیل به کار کرفته میشد اما بی هوا تمام میشد و مطلب دیگه شروع میشد.
داستان روان و ساده درعین حال گیرایی بود نمیشد زمین گذاشت ولی خیلی غمگین بود اولش نتونستم با راوی ارتباط بگیرم به مرور عادت کردم راوی لهجه هارو خیلی خوب تقلید میکنه و تپق نمیزنه در مجموع از داستان لذت
با داستان جاوید با اسماعیل فصیح آشنا شدم.بسیار کارهایشان پرکشش و عالی است.نگرانی ام از فایل صوتی ، کیفیت گوینده بود که آقای بوالحسنی بسیار خوب از پس این کار برآمدند
کتاب شو چند سال قبل خوندم ،عالیه...کلا کتابهای اسماعیل فصیح رو دوست دارم، بخصوص داستان جاوید شو
بی نظیر و بهت انگیز
سپاس از تمامی عزیزان
به نظرم فصل چهاردهم دیالوگهای ناب و کامل و فلسفی بی نظیری داره. تقابل دو ذهنیت هنری و محتوی نگر با ذهنیت اگزیستانسیالیستی و مادی گرا . واقعا عالیه این کتاب✨👏