دانلود و خرید کتاب اندوه و سعادت مگ میسون ترجمه مریم مفتاحی
تصویر جلد کتاب اندوه و سعادت

کتاب اندوه و سعادت

نویسنده:مگ میسون
انتشارات:نشر آموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۹از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب اندوه و سعادت

کتاب اندوه و سعادت (نامزد نهایی جایزهٔ زنان سال ۲۰۲۲) نوشتهٔ مگ میسون و ترجمهٔ مریم مفتاحی است. نشر آموت این رمان استرالیایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب اندوه و سعادت

کتاب اندوه و سعادت که رمانی به قلم مگ میسون است، ما را باشخصیتی به نام «مارتا» آشنا و همراه می‌کند که در ۴۰سالگی می‌داند هیچ‌چیز نمی‌داند! مارتا به‌شدت غمگین و سرگردان است و با خودش و با همه احساس بیگانگی می‌کند. او مدتی برای مجلهٔ ووگ کار کرد؛ بعد تصمیم گرفت رمان بنویسد. مدتی در پاریس زندگی کرد و در حال حاضر ساکن آکسفورد است. در خانه‌ای زندگی می‌کند که از آن متنفر است، اما تحمل ترک‌کردن آن را ندارد. مارتا مدت‌ها است که می‌داند مشکلی دارد، اما نمی‌داند چه مشکلی. مورد مهر و‌ محبت اطرافیانش قرار دارد و طعم عشق را در تمامی جنبه‌هایش چشیده و‌ سیراب است، اما می‌داند حالش خوب نیست. چرا زندگی چنین به هم ریخته و مارتا چنین درگیر است؟ چرا تنها ایستاده است؟ با این حال، می‌خواهد پایان خوشی به داستان زندگی خود بدهد.

سایت گاردین این رمان را اثری حیرت‌برانگیز و شگفتی‌آور و عجیب توصیف کرده است. گفته شده که مگ میسون در این اثر تأثربرانگیزش بی‌نظیر ظاهر شده است. به‌گفتهٔ «پابلیشرز ویکلی»، نویسنده زندگی زنی را که در کشاکش مبارزه با بیماری روحی، خود را کشف می‌کند، روایت کرده است. قصهٔ مارتا هم خنده‌دار است و هم غم‌انگیز؛ حکایتی تلخ و پر از لطافت و درعین‌حال شیرین و تصویر کاملی است از عشق در تمامی اشکالی که ظهور پیدا می‌کند. نویسندهٔ این رمان، «مگ میسون» روزنامه‌نگار و ویراستار و نویسندهٔ شناخته‌شده‌ای است که شروع کارش با فایننشال‌تایمز و تایمز لندن بوده است. در نشریاتی چون نیویورکر و سیدنی مورنینگ هرالد، تایمز سیدنی ساندی‌تایمز و ووگ قلم زده و متولد نیوزلند است. او در پایان این کتاب نوشته است که نشانه‌های بیماری مشروح در رمانش، مرتبط با هیچ بیماری روحی در دنیای واقعی نیست و روش‌های درمانی و توصیه‌های پزشکان همه تخیلی است! رمان اندوه و سعادت در ۴۱ بخش نوشته شده است.

خواندن کتاب اندوه و سعادت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر استرالیا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب اندوه و سعادت

«پدرم زنگ زد و پرسید آیا می‌توانم به لندن بروم و با هم ناهاری بخوریم. حدس می‌زدم می‌خواهد دربارهٔ موضوعی که مادرم به او گفته بود و مشاجره‌ای که وقتی سوار قطار بودم با هم داشتیم صحبت کند. از آنجایی که می‌دانست اگر مادرم خانه باشد، جواب رد خواهم داد، مستقیم به این نکته اشاره کرد که مادرم خانه نیست.

تا یک هفته بعد از دیدارم با روانپزشک مدام به مادرم فکر می‌کردم، صحبت‌ها و تماس‌های تلفنی‌مان را توی ذهنم مرور می‌کردم، تمام اشتباهات و خطاهایش را روی کاغذ می‌نوشتم، تا جایی که از گذشته‌ها به خاطر می‌آوردم تمام آن اذیت و آزارهایی که نسبت به من و خواهرم و پدرم اعمال کرده بود. چندین صفحه از قصور و کوتاهی‌اش در انجام وظایف مادری نوشتم ـ به جای این‌که از ما مراقبت کند ترجیح داد وقتش را با آت و آشغال‌ها صرف کند و آن چیزهای زشت و بدردنخور را بسازد. به مشروبخواری و بدمستی‌هایش، برخوردهای بدش با وینسام، چاقی و ناچیز بودنش فکر کردم. او مایهٔ سرافکندگی من در زندگی بود و حس می‌کردم دیگر هرگز نمی‌خواهم ببینمش.

پاتریک مدام از من می‌پرسید آیا حالم خوب است. یکسره به من می‌گفت انگار ذهنم بدجوری مشغول است و کمی عصبی و ناراحت به نظر می‌رسم. کنجکاو بود بداند آیا چیزی پیش آمده. ولی مادرم دیگر جایی برای پاتریک نگذاشته بود. قصور پاتریک در فهمیدن مشکل من خیلی کمتر از کوتاهی مادرم بود که تلاش می‌کرد وانمود کند من هیچ مشکلی ندارم. دهه‌ها نسبت به موضوع بی‌توجه بود.»

haniyeh
۱۴۰۲/۰۳/۱۰

ای کاش درباره قیمتهای جدید تجدید نظر کنید. ۸۰ یا ۹۰ هزار تومان واقعا زیاده برای کتابی که چاپی نیست و فقط توی گوشی داریمش. با این وضع قیمت گذاری چجوری کتابارو بخریم؟

zoha
۱۴۰۲/۰۹/۲۴

اوووف، بالاخره تموم شد. کتاب پر حجمیه. بار کلمات زیاده. من نمیخواستم هیچ کدوم از صفحات رو رد کنم و ببینم آخرش چی میشه. یه جوری از خوندنش لذت میبری. از شخصیت اول داستان هم عصبانی میشی و هم دلسوزی

- بیشتر
مسافر
۱۴۰۲/۰۶/۲۶

جالب نبود

نازنین
۱۴۰۲/۰۶/۲۲

چرا صوتی نشده ؟ 😣

به لطف سخت‌کوشی و پشتکاری که از خودم نشان می‌دهم از پله‌های ترقی یکی‌یکی پایین می‌آیم!
n re
اصلا چنین نیست که آدم میل به مردن داشته باشد. موضوع این است که تو می‌دانی قرار نیست زنده بمانی؛ این احساسِ خستگی توأم با وحشت که در وجودت هست، تمام استخوان‌هایت را خردوخاکشیر می‌کند. واقعیت نابهنجار زندگی چیزی است که تو در نهایت باید بهنجارش کنی.
n re
وقتی رنج کشیدن اجتناب‌ناپذیر است دست‌کم می‌توانیم پس‌زمینه‌اش را خودمان انتخاب کنیم. اشک ریختن کنار رود سن بهتر است یا توی کوچه‌های همراسمیت؟
n re
در راه برگشت به خانه، اینگرید پرسید: «می‌دانی چه چیزی بیشتر از همه آزارم می‌دهد؟ اگر موقع عبور از عرض خیابان ماشین بهم بزند و بمیرم، توی روزنامه می‌نویسند مادر یک نوزاد فلان روزه هنگام عبور از تقاطع خیابان کشته شد. چرا نمی‌نویسند انسانی که بر حسب تصادف یک بچه هم داشت در تقاطع کشته شد؟» من گفتم: «اگر مادر باشد، بیشتر دلخراش است.» اینگرید گفت: «نمی‌تواند بیشتر دلخراش باشد. من مُردم، از این دلخراش‌تر هم چیزی هست؟ اما از قرار معلوم، حالا فقط در رابطه با دیگران است که موجودیت دارم، ولی همیش همچنان یک انسان است. با تشکر، جالب است!»
n re
«همهٔ آدم‌ها بعضی روزها حال خوشی ندارند.»
n re
به او گفتم با هرجایی که ما را از دیگران دور نگه دارد، موافقم.
n re
زندگی برد و باخت دارد.»
n re
«آغاز در پایان نهفته است و در پیش رو.»
n re
زن گفت: «باید احساس خوشبختی کنی که با چنین مردی ازدواج کرده‌ای.» جواب مثبت دادم و با خودم فکر کردم چگونه می‌شود معایب ازدواج با مردی را که از نظر دیگران آدم فوق‌العاده‌ای است توضیح داد
n re
هیچ ازدواجی از بیرون قابل درک نیست، زیرا هر ازدواجی دنیای خودش را دارد،
n re
زن نمی‌خواهد به او بگویند که برود. آدم‌هایی که رهایش کرده بودند، تکراری شده بودند. برای اولین بار دوست دارد گیرش بیندازند.
n re
حس نوستالژی و برگشت به خانه. در فرهنگ یونان باستان مظهر درد است. حس نوستالژی رنجی است که وقتی آرزوی ما برای بازگشت به گذشته برآورده نشود و حسرتش همچنان باقی بماند، دچارش می‌شویم.
n re
آدم دنبال جاهای دیگر می‌رود. زیبایی انگیزه‌ای برای زنده بودن است.
n re
هر چیزی در زندگی قابل جبران است. حتی تصمیماتی که سرانجامش به آنجا ختم می‌شود که آدم زخمی و بیهوش توی زیرگذر عابر پیاده بیفتد، عین من. هر چند آدم می‌خواهد بفهمد که چرا همین‌طور دارد آتش به خانه‌اش می‌زند
n re
ظاهراً بدبختی تودهٔ مردم تمامی ندارد.
n re
او نمی‌تواند با کسی که تمام عشقش نوسازی خانه و چیدن بساط سوروسات مفصلی است ارتباطی داشته باشد،
n re
اسقف اعظم کانتربری صحبت می‌کرد. داشت ماجرای از دست دادن فرزند اولش را سال‌ها پیش در یک تصادف خیابانی تعریف می‌کرد. مجری از او پرسید چطور اکنون با آن کنار آمده است. اسقف جواب داد در مناسبت‌هایی مثل کریسمس یا تولد دختر از دست رفته‌اش، یاد گرفته که «تو خودت باید به آن روز حمله کنی» تا «آن روز به تو حمله نکند».
n re

حجم

۲۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۲۹۵٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۱۲۵,۰۰۰
تومان