دانلود و خرید کتاب صوتی میشل استروگف
معرفی کتاب صوتی میشل استروگف
کتاب صوتی میشل استروگف نوشتهٔ ژول ورن و ترجمهٔ فرزانه مهری است. سعید مقدم منش گویندگی این رمان صوتی را انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی میشل استروگف
کتاب صوتی میشل استروگف رمانی است که ژول ورن آن را در سال ۱۸۷۶ میلادی نوشت. منتقدان این کتاب را یکی از بهترین آثار ژول ورن میدانند. این رمان علمی - تخیلی نیست. «میشل استروگف»، ۳۰ساله اهل اومسک و پیک تزار الکساندر دوم روسیه (فرماندهٔ ارتباطات تزار) است. او مأمور میشود پیام مهمی را به شهر دورافتادهٔ ایرکوتسک در سیبری شرقی برساند که برادر تزار برای بازرسی به آنجا رفته است. بر اثر تحریکات شخصی به نام «ایوان اوگارف»، افسر سابق گارد امپراتور که خلع درجه شده و درصدد انتقامجویی است، قبایل تاتار شورش کرده و پادگان ایرکوتسک را در معرض تهدید قرار دادهاند. حوادث غیرعادی و فرازونشیبهایی که میشل استروگف طی این سفر از میان دشتهای پهناور سیبری و در راه مبارزه با اوگارف با آنها مواجه میشود، صحنههای هیجانانگیز این داستان را شامل میشود؛ از جمله صحنهای که در آن قهرمان رمان به چنگ ایوان میافتد و چشمهایش را میل میکشند تا کور کنند، ولی او خوشبختانه بینایی خود را حفظ میکند و نیز صحنهٔ پایان کار ایوان که برای پیشبرد نقشههایش خود را پیک تزار جا میزند. سرتاسر رمان زیر سیطرهٔ شخصیت میشل، مظهر شجاعت و تهور و فداکاری مطلق قرار دارد.
گفته شده است که اطلاعات ژول ورن از سیبری شرقی معاصر همچنان مورد مناقشه است. توصیف فیزیکی او از سیبری دقیق است، اما شورش تارتار توصیفشده یک شورش نبود و قدرت و همچنین دامنهٔ جغرافیایی تاتارها در این کتاب بسیار اغراقآمیز است. در سال ۱۹۷۵ سریال فرانسوی - ایتالیایی - آلمانیِ «میشل استروگف» بهکارگردانی «ژان - پییر دکور» ساخته و منتشر شد. «رایموند هارمستورف» در نقش «میشل استروگف» بازی درخشانی از خود نشان داد. بعد از پخش این سریال در ایران، این سریال بسیار محبوب شد. سالها بعد «کوروش یغمایی» آهنگ «میشل استروگف» را روی موسیقی این سریال ساخت.
شنیدن کتاب صوتی میشل استروگف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ژول ورن
ژول ورن در سال ۱۸۲۸ در شهر نانت در فرانسه به دنیا آمد و در ۱۹۰۵ درگذشت. او یک رماننویس مشهور است. ژول ورن ۸۰ رمان (یا داستان بلند) نوشته است؛ همچنین تعداد بسیاری کتاب عامهفهم مانند جغرافیای مصور فرانسه و مستعمراتش (۱۸۶۸)، تاریخ سفرهای بزرگ و جهانگردان بزرگ (۱۸۷۸)، کریستف کلمب (۱۸۸۳) را نوشت و حدود ۱۵ نمایش را بهتنهایی یا با همکاری دیگران به روی صحنه برد. او نوشتن را با نگارش شعر و نمایشنامه آغاز کرد. در ۱۸۴۴ در دبیرستان نانت ثبتنام کرد و آنجا علوم بلاغت و فلسفه آموخت. پس از گرفتن دیپلم، در رشتۀ حقوق مشغول به تحصیل شد. او را میتوان صنعتگری اعجابانگیز در خلق داستانهای خیالی، افسونگری با جذابیتهای بیپایان و تا حدی مانند پیشگویی که قادر است عجیبترین اختراعات علمی نیمقرن بعد (یا حتی یک قرن بعد) را پیشبینی کند، دانست. او انسان عصر خود بود؛ کسی که به اکتشافات علمی آن دوره علاقهمند بود و با دقت و وسواس آنها را دنبال میکرد. شهرت این نویسنده به بیش از یک قرن میرسد؛ یعنی از سالهای ۱۸۶۳ - ۱۸۶۵ که اولین رمانهای مهمش به چاپ رسیدند؛ «پنج هفته در بالن» و «سفر به مرکز زمین» و «از زمین تا ماه». ژول ورن با کشتیهای خود به سفر میرفت. در سالهای ۱۸۸۶ - ۱۸۸۷، پس از یک اتفاق ناگوار که چیز زیادی از آن نمیدانیم، کشتی تفریحی خود را میفروشد و از زندگی آزاد و پرسفر خود دست میکشد. پس از این، او وقت خود را صرف امور شورای شهر میکند. سرانجام ژول ورن در ۲۴ مارس ۱۹۰۵، در خانهاش در آمیئن، پس از گذراندن یک زندگی پرفرازونشیب چشم از جهان فرو میبندد. نام بعضی دیگر از آثار ژول ورن را در فهرست زیر بخوانید:
«فرزندان ناخدا گرانت» (۱۸۶۷)، «بیستهزار فرسنگ زیر دریا» (۱۸۶۹)، «دور دنیا در هشتاد روز» (۱۸۷۳)، «جزیرۀ اسرارآمیز» (۱۸۷۴)، «میشل استروگف» (۱۸۷۶)، «هندوهای سیاه» (۱۸۷۷)، «ناخدای پانزدهساله» (۱۸۷۸)، «مصایب یک چینی در چین» (۱۸۷۹)، «پانصد میلیون بگوم» (۱۸۷۹)، «اشعۀ سبز» (۱۸۸۲)، «کرابان لجباز» (۱۸۸۳)، «مجمعالجزایر در آتش» (۱۸۸۴)، «ماتیاس سندورف» (۱۸۸۵)، «روبور فاتح» (۱۸۸۶)، «دو سال تعطیلات» (۱۸۸۸)، «کاخ کارپاتها» (۱۸۹۲)، «جزیرۀ پروانهدار» (۱۸۹۵)، «در برابر پرچم» (۱۸۹۶)، «اورنوک باشکوه» (۱۸۹۸)، «یک درام در لیونی» (۱۹۰۴) و «استاد جهان» (۱۹۰۴).
بخشی از کتاب صوتی میشل استروگف
«مسافتی که میشل استروگف بایست از مسکو تا ایرکوتسک طی میکرد پنجهزارودویست ورست (۵۵۲۳ کیلومتر) بود. وقتی هنوز بین کوههای اورال و مرز شرقی سیبری خط تلگراف نکشیده بودند، پیامها را با پیکهایی میفرستادند که سریعترینشان فاصلۀ بین مسکو و ایرکوتسک را در هجده روز طی میکردند. اما آنها استثنا بودند. با اینکه تمام وسایل حملونقل در اختیار این فرستادگان تزار قرار میگرفت، معمولاً این سفر در روسیۀ آسیایی چهار تا پنج هفته طول میکشید.
میشل استروگف, که مردی بود که نه از سرما میترسید و نه از برف، ترجیح میداد در فصل دشوار زمستان سفر کند، زیرا میتوانست در تمام طول مسیر از سورتمه استفاده کند. اینطوری، در آن استپهای وسیع, که برف صاف و یکدستشان کرده بود، مشکلات مربوط به وسایل نقلیۀ مختلف تا حدودی کم میشد. دیگر رود و رودخانهای نبود که از آن بگذرد. همهجا را لایهای یخی پوشانده بود و سورتمه بهراحتی و بهسرعت روی آن حرکت میکرد. شاید در این دوران، برخی پدیدههای طبیعی مخاطراتی به وجود میآوردند، مانند مه غلیظ و دایمی، سرمای مفرط، کپههای بلند و خطرناک برف که ریزش آنها گاهی تمام افراد قافلهای را محبوس میکرد و باعث مرگشان میشد. این امکان هم وجود داشت که هزاران گرگ گرسنه دشت را جولانگاه خود کنند. اما بهتر بود که چنین خطراتی را به جان بخرد، زیرا, در چنین زمستان سختی، تاتارهای مهاجم ترجیح میدادند در شهرها مستقر شوند، غارتگران تاتار در استپها رفتوآمد نمیکردند، و حرکت سپاهیانشان غیرممکن میشد، و میشل استروگف میتوانست بهراحتی عبور کند. اما او در مورد وقت و زمان سفرش حق انتخاب نداشت. در هر وضعیتی، باید قبول میکرد و راه میافتاد.
میشل استروگف چنین وضعیتی را پیش روی خود میدید و خود را برای آن آماده میکرد.
از همه مهمتر، او نهتنها شرایط عادی پیکهای تزار را نداشت، بلکه در مسیر سفرش کسی نمیبایست از مأموریت او بویی میبرد. سرزمینی که به آن حمله شده بود پر از جاسوس بود. اگر شناخته میشد، مأموریتش ناکام میماند. با اینکه ژنرال کیسف مبلغ هنگفتی در اختیارش گذاشت تا بتواند بهراحتی سفر کند، هیچ فرمانی تحت عنوان پیک سلطنتی، که کلمۀ عبوری بیقیدوشرط است، در اختیارش نگذاشت. فقط یک «پوداروشنا» به دستش داد.
آن پوداروشنا برای شخصی به نام نیکلا کورپانف صادر شده بود، تاجری ساکن ایرکوتسک. این برگه به نیکلا کورپانف اجازه میداد که در صورت لزوم یک یا چند همراه داشته باشد و, بهعلاوه، این امکان ویژه را به او میداد که در زمانی که دولت مسکو خروج تمام اتباعش را ممنوع کرده باشد از کشور بیرون برود.
پوداروشنا چیزی بیش از یک مجوز برای گرفتن اسبهای قاصد نبود؛ اما میشل استروگف فقط در صورتی میتوانست از آن مجوز استفاده کند که شناخته نمیشد، یعنی تا زمانی که در قلمروِ اروپایی سفر میکرد. و به این معنی بود که در سیبری، یعنی هنگامی که از ایالات شورشکرده میگذشت، نه در چاپارخانهها میتوانست دستور بدهد و نه اسبهایی تندرو را که همه خواهانشان هستند تقاضا کند، و نه وسایل حملونقل مورد نیازش را بطلبد. میشل استروگف نباید این را فراموش میکرد: او دیگر پیک نبود، بلکه تاجری ساده بود، به نام نیکلا کورپانف، که از مسکو به ایرکوتسک سفر میکرد، و همۀ پیشامدهای سفری عادی را میپذیرفت.
هدفش این بود که هر طور شده بدون جلب توجه، و کموبیش سریع, بگذرد.
سی سال قبل، همراهان مسافری بلندپایه کمتر از دویست سوارکار قزاق، دویست سرباز پیادهنظام، بیستوپنج سوارکار باشقیر، سیصد شتر، چهارصد اسب، بیستوپنج درشکه، دو کشتی قابل حمل و دو عراده توپ جنگی نبودند. بله، برای سفر به سیبری چنین امکاناتی نیاز بود.
میشل استروگف نه توپ جنگی داشت، نه سوارکار، نه سرباز پیادهنظام و نه حیوان باربر. اگر میتوانست سواره برود، سوار درشکه یا اسب میشد؛ اگر لازم بود پیاده برود، پیاده میرفت.»
زمان
۱۴ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۰۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۴ ساعت و ۴۸ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۰۷٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد