دانلود کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی با صدای اعظم حبیبی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی

دانلود و خرید کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی

گوینده:اعظم حبیبی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی

کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی نوشتهٔ ساتوشی یاگی ساوا و ترجمهٔ مژگان رنجبر و حاصل گویندگی اعظم حبیبی است. نشر کتاب کوله پشتی این رمان معاصر ژاپنی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی

کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی حاوی یک رمان معاصر و ژاپنی است که دو بخش و چندین فصل دارد. عنوان بخش دوم این کتاب عبارت است از «موموکو برمی‌گردد». پس از اینکه دوست‌پسر «تاکاکو» به او می‌گوید قصد ازدواج با دختر دیگری را دارد، ارتباطشان قطع می‌شود. تاکاکو با قلبی شکسته تنها می‌ماند. ازآنجاکه دوست‌پسرش و نامزد جدیدش هر دو در محل کار تاکاکو کار می‌کنند و او تحملِ دیدنِ هرروزهٔ آن‌ها را ندارد، از کارش استعفا می‌دهد. خبر استعفای تاکاکو و به‌هم‌زدنش با پسری که بسیار دوستش می‌داشت، به گوش مادر تاکاکو می‌رسد. پس از آن تماسی از جانبِ داییِ تاکاکو به او صورت می‌گیرد. «دایی ساتورو» صاحب کتابفروشی دنج در گوشه‌ای از توکیو است. او از تاکاکو می‌خواهد حالا که بی‌کار است، نزد او بیاید و در اتاق کوچکِ طبقهٔ بالای کتابفروشی ساکن شود. تاکاکو ابتدا نمی‌پذیرد، اما به این فکر می‌کند که بد نیست به آن اتاق نمور و تاریک پناه ببرد تا زمانی که زخمش التیام یابد. این نقل‌مکان، شروع جدیدی را برای تاکاکو رقم می‌زند. با او همراه شوید و از بودن در کتاب‌فروشی لذت ببرید.

پس این رمان به قلم ساتوشی یاگی ساوا، داستان یک زندگی روزمره در یک کتابفروشی کوچک و دوست‌داشتنی است. داستان به موضوعاتی مانند عشق به کتاب، گرمی روابط انسانی و تأثیر آن‌ها بر زندگی پرداخته است. کتاب‌فروشی «موریساکی» در محله‌ای آرام در ژاپن قرار گرفته است. این کتابفروشی، محلی است برای دیدار و گفت‌وگوی دوستان، خواندن کتاب‌ها و لذت‌بردن از آرامش. شخصیت اصلی رمان که مدیر کتابفروشی است، با عشق و اشتیاق فراوان به کتاب‌ها و مشتریان خود می‌پردازد. نویسنده در این کتاب روابط میان شخصیت‌های مختلف از جمله کارکنان کتابفروشی، مشتریان دائمی و افرادی را که به‌طور اتفاقی وارد این فضا می‌شوند، به تصویر کشیده است. او نشان می‌دهد که چگونه کتابفروشی به‌عنوان یک نقطهٔ اتصال میان افراد و فرهنگ‌های مختلف عمل می‌کند؛ همچنین به بررسی تأثیر کتاب‌ها و خواندن بر زندگی انسان‌ها و به توصیف لذت‌های سادهٔ خواندن و کشف دنیاهای جدید از طریق کتاب‌ها می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه کتاب‌ها می‌توانند به‌عنوان پناهگاهی برای روح و ذهن عمل کنند. این نویسنده با استفاده از توصیفاتی شاعرانه و صحنه‌هایی دلنشین، فضایی گرم و دعوت‌کننده را خلق می‌کند که خواننده را به دنیای کتابفروشی موریساکی می‌برد. این کتاب صوتی به مخاطبان اجازه می‌دهد تا برای مدتی از دغدغه‌های روزمره فاصله گرفته و در دنیایی از کتاب‌ها و داستان‌های آرام‌بخش غرق شوند. این اثر را رمانی گرم و دل‌انگیز دانسته‌اند.

شنیدن کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ژاپن و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ساتوشی یاگی ساوا

ساتوشی یاگی ساوا (Satoshi Yagisawa) در سال ۱۹۷۷ در استان چیبای ژاپن به دنیا آمد. رمان «روزها در کتابفروشی موریساکی» نخستین رمان او است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده و جایزهٔ ادبی «چی‌یودا» را از آن خود کرد. بر اساس این رمان فیلمی ساخته شده است.

بخشی از کتاب صوتی روزها در کتاب فروشی موریساکی

«شب دوم اقامتمان بسیار آرام‌تر از شب اول بود. مهمان‌هایی که شب قبل دیده بودیم همگی پایین کوه برگشته بودند. به‌جای آنها زن و مرد دیگری همان روز از راه رسیده بودند. وقت شام آهسته و درِگوشی با هم حرف می‌زدند. ناخودآگاه ازشان متنفر شدم. چرا باید به اقامتگاهی مثل این می‌آمدند؟ باید به یکی از آن چشمه‌های آب‌گرمی می‌رفتند که می‌توانند هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند و رابطه‌شان را مخفی نگه دارند.

مهمان‌خانه‌دار با ظروف سرو غذا آمد و از روی ملاحظه تلویزیون بسیار قدیمی وسط اتاق را روشن کرد. فکر می‌کنم تلویزیون مشکل داشت؛ چون صدای افرادی که در صفحهٔ نمایش می‌خندیدند ناگهان قطع و توی لولهٔ اشعهٔ کاتُدی تلویزیون ناپدید می‌شد. وقتی این اتفاق می‌افتاد، اتاق حتی بیشتر از قبل غرق سکوت می‌شد. این قطع شدن ناگهانی صدا به نظرم ترسناک آمد، و در نهایت از جا بلند شدم، رفتم سراغ تلویزیون و خاموشش کردم.

به اتاقمان برگشتیم و کنار هم زیر لحاف‌های فوتونمان دراز کشدیم. چراغ را که خاموش کردیم، همه‌جا بدجوری غرق در سکوت شد. باران هم انگار بند آمده بود. دیگر نمی‌توانستیم صدای بارش را در دوردست بشنویم.

موموکو با صدایی آرام گفت: «بیا فردا صبح برای رفتن عجله نکنیم.»

گفتم: «فکر خوبیه.» اما ذهنم جای دیگری بود. توی تاریکی به سقف خیره شده بودم. موموکو پیش‌تر بهم گفته بود که اگر حتی چراغ کوچکی روشن باشد، نمی‌تواند بخوابد؛ بنابراین اتاق تاریک تاریک بود. می‌توانستم طرح وسایل توی اتاق را ببینم، اما به‌شکلی محو و مبهم.

لحظه‌ای بعد، موموکو را با ملایمت صدا کردم؛ می‌دانستم او درست کنارم است، اما نمی‌توانستم ببینمش.

«بیداری؟»

انگار او هم بیدار بود؛ چون بی‌درنگ گفت: «بله.»

من که هنوز به سقف خیره بودم، با صدایی آهسته گفتم: «می‌شه یه لحظه با هم صحبت کنیم؟»

«حتماً. من هم دلم می‌خواد حرف بزنیم.»

«دربارهٔ مسائلیه که بعدازظهر گفتی...»

«راجع‌به چی حرف می‌زدیم؟»

«مریض بودنت...»

پیش از آنکه پاسخ بدهد، لحظه‌ای مکث کرد. «بله.»

طوری که انگار داشتم خطی از یک نمایشنامه را آماده می‌کردم، یک‌نفس پرسیدم: «خیلی... خیلی ناجوره؟» توی تاریکی صدایم حالتی بسیار درمانده داشت.

«آره. اگه این‌جوری بهش نگاه کنیم، خیلی ناجوره، ولی اگه جور دیگه‌ای بهش نگاه کنیم، اون‌قدرها هم بد نیست.»

«منظورت چیه؟»

«هوممم...» موموکو صدایش را طوری کشید که آخرش تبدیل به ناله شد. «منظورم اینه که، تو افرادی رو می‌شناسی که یکهویی توی تصادف یا بر اثر مریضی می‌میرن و فرصتی برای خداحافظی با دیگران ندارن؟ خب، شاید من در مقایسه با اونها خیلی خوش‌شانسم؛ چون برای انجام همهٔ این کارها فرصت دارم.»

«منظورت اینه که...»

«نه، جای نگرانی نیست. این‌طور نیست که همین حالا بمیرم. کمی قبل‌تر رفتم بیمارستان. رحمم رو درآوردن و یکسری کارهای دیگه کردن. حالا هم مرتب می‌رم بیمارستانم و دارن روی دورنمای مریضی کار می‌کنن. فکر می‌کنم این چیزیه که تا چند سال بعد باید مدام حواسم بهش باشه.»

«برای همینه که برگشتی پیش داییم؟»

«این‌طور نیست که به‌محض فهمیدن، تصمیم بگیرم برگردم. اولش حتی همچین فکری به ذهنم هم خطور نکرد. اما بعد، یه روز که توی بیمارستان بودم، خوابی دیدم که بدجوری افسرده‌م کرد.»

«خواب؟»»

Mahbubeh 1993
۱۴۰۳/۰۱/۲۲

کتاب "روزها در کتابفروشی موریساکی" راجع به دختر جوانیه به نام تاکاکو که ناگهان متوجه دروغ های دوست پسرش میشه و توی مواجهه با این مسئله شدیدا خودش رو میبازه و حتی از کارش استعفا میده. اما یه روز با

- بیشتر
Hanika
۱۴۰۳/۰۳/۰۱

اگه توی بازه‌ای از عمرتون رکود بیرونی و سفر درونی رو تجربه کردید، این کتاب رو درک خواهید کرد. شخصیت اصلی این کتاب در پی شکست عاطفی و تجربه‌ی غمگینی که داشته؛ به کتابفروشی داییش نقل مکان می‌کنه... توی این مدت کمی

- بیشتر
مریم
۱۴۰۳/۰۷/۰۴

اسن کناب به خوبی کمک میکنه یه جاهایی تو زندگیمون بایستیم و بگیم من به یه استراحت احتیاج دارم. نه برای رفع خستگی برای رفع سر در گمی.

سینا پوراکرمی
۱۴۰۳/۰۵/۲۱

کتاب بسیار لطیف و دلنشینی هست پر از ماجراهای روزمره و معمولی راوی بسیار عالی و خوب هست ولی یک مقدار کند هست توصیه میکنم سرعت رو روی ۱.۲ بگذارید گوش بدین

Mahsa
۱۴۰۳/۰۳/۲۱

کتاب خوبی هست، موضوعی که تو زندگی روزمره همه ممکنه اتفاق بیفته

لیا🍃
۱۴۰۳/۰۶/۳۰

به نظر من نمیشه گفت این کتاب دقیقا به درد کی می خوره. اگه انیمه دوست داری میتونی بخریش، اگه پایان خوش دوست داری بخرش. اگه نظر منو بخوای من از 1 تا 10 بهش میدم 5/5.

کاربر 8826726
۱۴۰۳/۰۵/۱۹

این کتاب خیلی عالی بود حتما کوشش کنید مرس از نویسنده 👍😘

انوشه
۱۴۰۳/۰۵/۱۳

داستان درباره دختریه که برای فراموش کردن روزهای بدی که تجربه می‌کنه به زندگی در کتاب فروشی داییش روی میاره. ریتم داستان بسیار کنده (البته دلزده نمی‌شی)؛ اما باید ادبیات آسیای شرقی رو دوست داشته باشی تا بتونی با موضوعات

- بیشتر
کاربر 5781461
۱۴۰۳/۰۳/۲۹

کتاب در مورد دختری هست که بنا به دلایلی تصمیم میگیره با داییش در کتابخونه زندگی کنه و ماجراهایی که در ادامه براش پیش میاد. من کتاب فیزیکی رو خوندم و لذت بردم

masih
۱۴۰۳/۰۲/۰۴

کتاب خوب بود ولی گوینه عااااالی😍

زمان

۶ ساعت و ۹ دقیقه

حجم

۳۳۸٫۴ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

زمان

۶ ساعت و ۹ دقیقه

حجم

۳۳۸٫۴ مگابایت

قابلیت انتقال

دارد

قیمت:
۶۹,۰۰۰
۴۸,۳۰۰
۳۰%
تومان