دانلود کتاب صوتی ایستگاه ها با صدای سلمان ظاهری + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی ایستگاه ها

دانلود و خرید کتاب صوتی ایستگاه ها

معرفی کتاب صوتی ایستگاه ها

کتاب صوتی ایستگاه ها نوشتهٔ سوند برینکمن و ترجمهٔ علیرضا صالحی است. گویندگی این کتاب صوتی را سلمان ظاهری انجام داده و آوانامه آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی ده ایدهٔ کهن برای زندگی در جهانی نو.

درباره کتاب صوتی ایستگاه ها

کتاب صوتی ایستگاه ها ده ایدهٔ کهن برای زندگی در جهانی نو را به ما ارائه می‌دهد؛ ایده‌هایی که ریشه‌دار و محکم به نظر می‌رسد و ارزش آن را دارد که برای حفظ معنای زندگی، محکم روی آن بایستیم و آن را به بهایی اندک نفروشیم. سوند برینکمن در این کتاب صوتی، داستان ایده‌هایی قدیمی را مطرح می‌کند که همچنان در جهان جدید می‌توانند به زندگی ما معنا ببخشند. چرا ما زنده‌ایم و معنای زندگی چیست؟ شاید بارها از خودمان و دیگران این سؤال را پرسیده‌ایم. بسیاری از افرادی که دوروبر ما زندگی می‌کنند، اعتقاد دارند نباید زندگی را آن‌قدرها سخت گرفت. آن‌ها باور دارند که چند ذرهٔ کیهانی با هم تصادف کرده‌اند و جهانی تشکیل شده و چند صد هزار سال دیگر هم به‌کلی نابود خواهد شد. همین موضوع است که آدم‌ها را به‌سمت پوچی می‌برد. ما هر چیزی را بهانه‌ای می‌کنیم برای اینکه درآمد و به‌تبع آن راحتیمان چندبرابر شود؛ حتی گاه به‌دنبال آرامش ذهنیِ بیشتر هستیم. ما تصمیم گرفته‌ایم که همه‌چیز را از اخلاق و حقیقت گرفته تا زندگی و حتی مرگ در خدمت رسیدن به پول و بهره‌وری قرار دهیم. اما برای نجات از این پوچی جهانی و همه‌گیر چه راهی وجود دارد؟

شنیدن کتاب صوتی ایستگاه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب صوتی را به دوستداران یافتن معنا، هدف و رسالت در زندگی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صوتی ایستگاه ها

«هرچیزی یا قیمت دارد یا شرافت. ایمانوئل کانت (۴۲۷۱-۴۰۸۱)

وقتی فیلم پرسروصدای «تایتانیک» برای اولین بار در ۱۹۹۷ روی پرده رفت، من یکی از همان‌هایی بودم که فوج‌فوج به‌سمت سینما می‌رفتند. به هر معنایی که بگیریم، فیلم برجسته‌ای بود. کشتی غول‌آسایی غرق می‌شود. عشق، نفرت، سرنوشت‌های انسانی به‌معنای دقیق کلمه با کشتی غرق می‌شوند. به خیالم فیلم را فقط همان یک دفعه دیدم؛ تحقیقات روان‌شناختی هم حاکی از آن‌اند که حافظۀ انسان بیش‌ازاندازه اعتمادناپذیر است، خصوصاً به وقت یادآوریِ این‌طور جزئیات. بنابراین کاملاً ممکن است که یادآوری‌ام چندان دقیق نباشد. اما در اینجا اهمیت چندانی ندارد. تصویر موردنظر ما صحنه‌ای است که در آن مشخص می‌شود کشتی دارد غرق می‌شود. مسافران به دست‌وپازدن می‌افتند. یک سری از عرشه می‌پرند پایین و عدۀ دیگری، حین تلاش برای گریختن، هم‌سفرانشان را زیر پا له می‌کنند. در همین حین زوجی پیر، که روی تخت کابینشان ساکت و آرام خوابیده‌اند، عاشقانه یکدیگر را به آغوش کشیده‌اند و منتظرند مرگشان سر برسد. آن‌ها با آنچه ناگزیر روی خواهد داد مواجه می‌شوند و همراه با چیزی شبیه آرامش ذهن رواقیان به استقبال آن می‌روند. شاید من در احساسات صحنه غلو کنم، اما به‌گمانم لبخند کم‌رمقی را بر لب‌های آن‌ها به یاد بیاورم، همچنین فضای هالۀ آرامشی را که در بحبوحۀ آشفتگی و هراس آنجا حاکم بود.

این زوج چیزی را به نمایش می‌گذارند که ما به آن می‌گوییم شرافت. از این واکنشِ شرافتمندانۀ آرام «چیزی به آن‌ها نمی‌ماسد». پاسخ آن‌ها هیچ ارزش ابزاری‌ای ندارد، بااین‌حال نوعی انسانیتِ بنیادین را نمایان می‌کند که هم تکان‌دهنده است و هم الهام‌بخش. من باشم، در چنین موقعیتی چه می‌کنم؟ وقتی در هواپیمایی می‌نشینم که گرفتار هوای توفانی می‌شود، که خب قدری ترس از پرواز هم به من چیره می‌شود، عمدتاً به آن احساس فکر می‌کنم. اگر هواپیما سقوط کند و فقط چند ثانیه تا مرگم باقی بماند، آن‌وقت چه؟ این موقعیت را شرافتمندانه پشت‌سر می‌گذارم یا کلی جیغ‌وداد می‌کنم؟

به‌گمانم هیچ‌کداممان جواب قطعی‌اش را ندانیم. خوشبختانه، عدۀ قلیلی از ما چنین موقعیتی را درک می‌کنیم. اما از منظری روان‌شناختی، جالب خواهد بود که کلاً اهمیت و ارزش شرافت را بفهمیم. شاید بپرسیم حالا چرا خودمان را روی زمین نیندازیم و فریاد نزنیم؟ دست‌آخر همه‌مان قرار است بمیریم ... . البته من سریع بگویم که هیچ‌کس حق ندارد افرادی را که در چنین شرایطی بی‌تاب می‌شوند ملامت کند. اصلاً شاید خود من هم به همین حال‌وروز بیفتم. اما نکتۀ مهمِ بحث این نیست. مهم این است که فطرتاً بفهمیم پاسخ شرافتمندانه، ولو بدون هیچ عاید ابزاری‌ای، ارزشمند است. جز یک نفحۀ آرامش، که خودش جزء لازم شرافت است، هیچ چیزی دستمان را نمی‌گیرد. به معنایی استعاری و وجودی، همه‌مان در هواپیمایی نشسته‌ایم که دارد با سر به زمین می‌خورد. بخواهم امیدوارانه بگویم، شاید به این زودی به زمین اصابت نکند، اما قاعدتاً هر زمانی ممکن است آن لحظه فرابرسد. ما بی‌تردید می‌دانیم که به زمین خواهیم خورد، فقط نمی‌دانیم کِی. به‌تعبیرِ دیگر، ما موجوداتی فانی هستیم. زندگی شکننده است و بسته به ادامۀ تپش یک تکه عضله در سینۀ ماست، که علم می‌گوید می‌تواند هر لحظه از کار بایستد. چنان‌که نویسندۀ نروژی، کارل اوه کناسگور، در جملۀ آغازین و پرطمطراق کتاب درخشانش، مرگی در خانواده، می‌گوید «نزد قلب، زندگی سهل است: به‌قدر وُسعش می‌تپد. سپس می‌ایستد». با التفات به این مطلب چگونه می‌توان زندگی کرد؟ جیغ بکشیم؟ فریاد بکشیم؟ نعره بزنیم؟ یا شرافتی آرام پیشه کنیم؟

به نظرم، آن زوج سال‌خورده در تایتانیک بی‌تردید شرافت را به نمایش گذاشتند و آن وضعیت به‌معنای دقیق کلمه شرافت بود. اگر باز به ارسطو و فلسفۀ فضایلش گوش فرادهیم، شاید این شرافت را نوعی فضیلت قلمداد کنیم: شرافت در معنای تواناییِ شرافتمندانه عمل‌کردن. این روزها کمتر دربارۀ مفهوم شرافت به‌مثابۀ فضیلت بحث می‌کنیم. گرچه کم نیستند کتاب‌هایی که می‌گویند چگونه دل‌رحم و اصیل و خلاق باشیم و خودسازی کنیم، اما من هیچ کتابی در خودیاری نمی‌شناسم که روی شرافت تمرکز کرده باشد و به ما کمک کند شرافت کسب کنیم. آیا این خودستایی که همه‌گیر شده ذاتاً با شرافت ناسازگار است؟ زیرا وقتی شرافت را فضیلت می‌دانیم، توگویی مرتکب کار عجیبی شده‌ایم. ارسطو بی‌تردید مثال تایتانیک را می‌فهمید و واکنش آن زوج به سرنوشت محتومشان به دلش می‌نشست. رواقیان متأخر نیز به یقین آن را می‌فهمیدند. آن‌ها، با الهام‌از ارسطو، تأکید می‌کردند که آرامشِ شرافتمندانۀ ذهن برای بشریت ارزشی ذاتی دارد.

به‌هرحال، مفهوم شرافت را به گونه‌ای متفاوت، گرچه مرتبط، به کار می‌برند، یعنی همچون جنبه‌ای درونی از زندگی انسان. آنچه کمابیش دارایی ما حساب می‌شود شرافت به‌مثابۀ فضیلت نیست، بلکه ما آن چیزی را شرافت می‌خوانیم که اصلی هستی‌شناختی باشد. به عبارت دیگر، شرافت به‌مثابۀ عنصری اساسی در بشریت. ارسطو و دیگر فیلسوفان یونان باستان، هیچ‌کدام این مفهوم را نداشتند. برای آن‌ها هیچ چیزی در انسان‌ها به‌طور مشخص شرافت نداشت و زندگی به‌خودی‌خود مقدس نبود. در چهارچوب‌های تاریخی، زندگی فقط با ظهور توحید مقدس شد. این اصل در تفکر اومانیستیِ برآمده از رنسانس بار دیگر جان گرفت. مصداق بارزش همین کتاب درباب شرافت و تعالی انسان (۱۴۵۲) نوشتۀ اومانیست متقدم دورۀ رنسانس، جیانوتسو مانتی، و اثر مشهور جیوانی پیکو دلا میراندولا، خطابه‌ای درباب شرافت بشر (۱۴۸۶) است. اومانیست‌های متقدم استدلال می‌کردند که انسان ذاتاً شرافت دارد. اگر فقط یک چیز در عالم باشد که در زمانۀ ابزار‌زدۀ ما بشود رویش محکم ایستاد همین ایدۀ شرافت بنیادین انسان است. فیلسوفی که بیش از دیگران این ایده را سنگ‌بنای تفکر خود ساخت -و حتی به‌روشنی به جنگ با ابزارزدگی رفت- متفکر آلمانیِ دوران روشنگری ایمانوئل کانت بود. در این کتاب، کانت مدافع دومین ایستگاهی است که با ابزارزدگی ضدیت دارد: مدافع شرافت.»

کاربر 8490956
۱۴۰۲/۱۲/۲۳

😂

پسرعموی کافکا
۱۴۰۳/۰۸/۲۸

در کلیت توجه ادم به نکات مهم و درست هدایت میکنه اما در بیان و تفسیر موفق نیست بطوری که چیزی دست ادم نمیگیره،در یک جمله بگم کاربردی نیست، بطور کلی من کتاب خوب و بدرد بخور تا حالا از

- بیشتر

زمان

۵ ساعت و ۳۵ دقیقه

حجم

۴۶۳٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۵ ساعت و ۳۵ دقیقه

حجم

۴۶۳٫۸ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۶۱,۶۰۰
۳۰%
تومان