دانلود و خرید کتاب ایستگاه ها سوند برینکمن ترجمه علیرضا صالحی
تصویر جلد کتاب ایستگاه ها

کتاب ایستگاه ها

معرفی کتاب ایستگاه ها

کتاب ایستگاه ها اثری از سوند برینکمن است که با ترجمه علیرضا صالحی در انتشارات ترجمان علوم انسانی به چاپ رسیده است. این کتاب ده ایده کهن برای زندگی در جهانی نو در اختیارمان قرار می‌دهد.

درباره کتاب ایستگاه ها

چرا ما زنده‌ایم و معنای زندگی چیست؟ حتما بارها از خودمان و دیگران این سوال را پرسیده‌ایم. بسیاری از افرادی که دور و برمان زندگی می‌کنند، اعتقاد دارند نباید زندگی را آنقدرها سخت گرفت. آن‌ها باور دارند که چند ذره کیهانی برحسب اتفاق باهم تصادف کرده‌اند و جهانی تشکیل شده و چند صدهزار سال دیگر هم به‌کلی نابود خواهد شد. همین موضوع است که آدم‌ها را به سمت پوچی می‌برد: ما هر چیزی را بهانه‌ای می‌کنیم برای اینکه درآمد و به‌تبع آن راحتیمان چندبرابر شود. حتی گاهی به دنبال آرامش ذهنیِ بیشتر هستیم. ما تصمیم گرفته‌ایم که همه‌چیز را از اخلاق و حقیقت گرفته تا زندگی و حتی مرگ در خدمت رسیدن به پول و بهره‌وری قرار دهیم. همان پوچی همیشگی.

اما برای نجات از این پوچی جهانی و همه‌گیر چه راهی وجود دارد؟

سوند برینکمن، در کتاب ایستگاه ها، ده ایده کهن برای زندگی در جهانی نو به ما می‌دهد. ایده‌هایی که ریشه‌دار و محکم به نظر می‌رسند. ایده‌هایی که ارزش آن را دارند که برای حفظ معنای زندگی، محکم رویشان بایستیم و آن را به بهایی اندک نفروشیم. او در این کتاب داستان ایده‌هایی قدیمی را مطرح می‌کند که همچنان در جهان جدید می‌توانند به زندگی ما معنا ببخشند.

کتاب ایستگاه ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب ایستگاه ها را به تمام کسانی پیشنهاد می‌کنیم که به دنبال یافتن معنا، هدف و رسالت خود در زندگی هستند. 

درباره سوند برینکمن

سوند برینکمن استاد روان‌شناسی در دانشگاه آلبو در دانمارک است. او یکی از علاقه‌مندان به مطالعات بین رشته‌ای میان فلسفه، اخلاق و روان‌شناسی است و در این زمینه پژوهش می‌کند. علاوه بر این، در نیو اسکول نیویورک، دانشگاه لندن و دانشگاه کاتولیکای میلان به‌عنوان استاد مدعو حضور داشته است.

از سوند برینکمن تا به حال بیش از ده کتاب منتشر شده است. اما سه گانه‌اش، از توجهی بی‌نظیر در سراسر جهان برخوردار شد. این سه گانه شامل کتاب‌های محکم بایست، ایستگاه‌ ها و فضیلت کناره‌ گرفتن است و تلاشی برای مقابله با استدلال‌های رایج در کتاب‌های پرخواننده خودیاری است.

بخشی از کتاب ایستگاه ها

هرچیزی یا قیمت دارد یا شرافت.  ایمانوئل کانت (۴۲۷۱-۴۰۸۱)

وقتی فیلم پرسروصدای «تایتانیک» برای اولین بار در ۱۹۹۷ روی پرده رفت، من یکی از همان‌هایی بودم که فوج‌فوج به‌سمت سینما می‌رفتند. به هر معنایی که بگیریم، فیلم برجسته‌ای بود. کشتی غول‌آسایی غرق می‌شود. عشق، نفرت، سرنوشت‌های انسانی به‌معنای دقیق کلمه با کشتی غرق می‌شوند. به خیالم فیلم را فقط همان یک دفعه دیدم؛ تحقیقات روان‌شناختی هم حاکی از آن‌اند که حافظۀ انسان بیش‌ازاندازه اعتمادناپذیر است، خصوصاً به وقت یادآوریِ این‌طور جزئیات. بنابراین کاملاً ممکن است که یادآوری‌ام چندان دقیق نباشد. اما در اینجا اهمیت چندانی ندارد. تصویر موردنظر ما صحنه‌ای است که در آن مشخص می‌شود کشتی دارد غرق می‌شود. مسافران به دست‌وپازدن می‌افتند. یک سری از عرشه می‌پرند پایین و عدۀ دیگری، حین تلاش برای گریختن، هم‌سفرانشان را زیر پا له می‌کنند. در همین حین زوجی پیر، که روی تخت کابینشان ساکت و آرام خوابیده‌اند، عاشقانه یکدیگر را به آغوش کشیده‌اند و منتظرند مرگشان سر برسد. آن‌ها با آنچه ناگزیر روی خواهد داد مواجه می‌شوند و همراه با چیزی شبیه آرامش ذهن رواقیان به استقبال آن می‌روند. شاید من در احساسات صحنه غلو کنم، اما به‌گمانم لبخند کم‌رمقی را بر لب‌های آن‌ها به یاد بیاورم، همچنین فضای هالۀ آرامشی را که در بحبوحۀ آشفتگی و هراس آنجا حاکم بود.

این زوج چیزی را به نمایش می‌گذارند که ما به آن می‌گوییم شرافت. از این واکنشِ شرافتمندانۀ آرام «چیزی به آن‌ها نمی‌ماسد». پاسخ آن‌ها هیچ ارزش ابزاری‌ای ندارد، بااین‌حال نوعی انسانیتِ بنیادین را نمایان می‌کند که هم تکان‌دهنده است و هم الهام‌بخش. من باشم، در چنین موقعیتی چه می‌کنم؟ وقتی در هواپیمایی می‌نشینم که گرفتار هوای توفانی می‌شود، که خب قدری ترس از پرواز هم به من چیره می‌شود، عمدتاً به آن احساس فکر می‌کنم. اگر هواپیما سقوط کند و فقط چند ثانیه تا مرگم باقی بماند، آن‌وقت چه؟ این موقعیت را شرافتمندانه پشت‌سر می‌گذارم یا کلی جیغ‌وداد می‌کنم؟

به‌گمانم هیچ‌کداممان جواب قطعی‌اش را ندانیم. خوشبختانه، عدۀ قلیلی از ما چنین موقعیتی را درک می‌کنیم. اما از منظری روان‌شناختی، جالب خواهد بود که کلاً اهمیت و ارزش شرافت را بفهمیم. شاید بپرسیم حالا چرا خودمان را روی زمین نیندازیم و فریاد نزنیم؟ دست‌آخر همه‌مان قرار است بمیریم ... . البته من سریع بگویم که هیچ‌کس حق ندارد افرادی را که در چنین شرایطی بی‌تاب می‌شوند ملامت کند. اصلاً شاید خود من هم به همین حال‌وروز بیفتم. اما نکتۀ مهمِ بحث این نیست. مهم این است که فطرتاً بفهمیم پاسخ شرافتمندانه، ولو بدون هیچ عاید ابزاری‌ای، ارزشمند است. جز یک نفحۀ آرامش، که خودش جزء لازم شرافت است، هیچ چیزی دستمان را نمی‌گیرد. به معنایی استعاری و وجودی، همه‌مان در هواپیمایی نشسته‌ایم که دارد با سر به زمین می‌خورد. بخواهم امیدوارانه بگویم، شاید به این زودی به زمین اصابت نکند، اما قاعدتاً هر زمانی ممکن است آن لحظه فرابرسد. ما بی‌تردید می‌دانیم که به زمین خواهیم خورد، فقط نمی‌دانیم کِی. به‌تعبیرِ دیگر، ما موجوداتی فانی هستیم. زندگی شکننده است و بسته به ادامۀ تپش یک تکه عضله در سینۀ ماست، که علم می‌گوید می‌تواند هر لحظه از کار بایستد. چنان‌که نویسندۀ نروژی، کارل اوه کناسگور، در جملۀ آغازین و پرطمطراق کتاب درخشانش، مرگی در خانواده، می‌گوید «نزد قلب، زندگی سهل است: به‌قدر وُسعش می‌تپد. سپس می‌ایستد». با التفات به این مطلب چگونه می‌توان زندگی کرد؟ جیغ بکشیم؟ فریاد بکشیم؟ نعره بزنیم؟ یا شرافتی آرام پیشه کنیم؟

به نظرم، آن زوج سال‌خورده در تایتانیک بی‌تردید شرافت را به نمایش گذاشتند و آن وضعیت به‌معنای دقیق کلمه شرافت بود. اگر باز به ارسطو و فلسفۀ فضایلش گوش فرادهیم، شاید این شرافت را نوعی فضیلت قلمداد کنیم: شرافت در معنای تواناییِ شرافتمندانه عمل‌کردن. این روزها کمتر دربارۀ مفهوم شرافت به‌مثابۀ فضیلت بحث می‌کنیم. گرچه کم نیستند کتاب‌هایی که می‌گویند چگونه دل‌رحم و اصیل و خلاق باشیم و خودسازی کنیم، اما من هیچ کتابی در خودیاری نمی‌شناسم که روی شرافت تمرکز کرده باشد و به ما کمک کند شرافت کسب کنیم. آیا این خودستایی که همه‌گیر شده ذاتاً با شرافت ناسازگار است؟ زیرا وقتی شرافت را فضیلت می‌دانیم، توگویی مرتکب کار عجیبی شده‌ایم. ارسطو بی‌تردید مثال تایتانیک را می‌فهمید و واکنش آن زوج به سرنوشت محتومشان به دلش می‌نشست. رواقیان متأخر نیز به یقین آن را می‌فهمیدند. آن‌ها، با الهام‌از ارسطو، تأکید می‌کردند که آرامشِ شرافتمندانۀ ذهن برای بشریت ارزشی ذاتی دارد.

به‌هرحال، مفهوم شرافت را به گونه‌ای متفاوت، گرچه مرتبط، به کار می‌برند، یعنی همچون جنبه‌ای درونی از زندگی انسان. آنچه کمابیش دارایی ما حساب می‌شود شرافت به‌مثابۀ فضیلت نیست، بلکه ما آن چیزی را شرافت می‌خوانیم که اصلی هستی‌شناختی باشد. به عبارت دیگر، شرافت به‌مثابۀ عنصری اساسی در بشریت. ارسطو و دیگر فیلسوفان یونان باستان، هیچ‌کدام این مفهوم را نداشتند. برای آن‌ها هیچ چیزی در انسان‌ها به‌طور مشخص شرافت نداشت و زندگی به‌خودی‌خود مقدس نبود. در چهارچوب‌های تاریخی، زندگی فقط با ظهور توحید مقدس شد. این اصل در تفکر اومانیستیِ برآمده از رنسانس بار دیگر جان گرفت. مصداق بارزش همین کتاب درباب شرافت و تعالی انسان (۱۴۵۲) نوشتۀ اومانیست متقدم دورۀ رنسانس، جیانوتسو مانتی، و اثر مشهور جیوانی پیکو دلا میراندولا، خطابه‌ای درباب شرافت بشر (۱۴۸۶) است. اومانیست‌های متقدم استدلال می‌کردند که انسان ذاتاً شرافت دارد. اگر فقط یک چیز در عالم باشد که در زمانۀ ابزار‌زدۀ ما بشود رویش محکم ایستاد همین ایدۀ شرافت بنیادین انسان است. فیلسوفی که بیش از دیگران این ایده را سنگ‌بنای تفکر خود ساخت -و حتی به‌روشنی به جنگ با ابزارزدگی رفت- متفکر آلمانیِ دوران روشنگری ایمانوئل کانت بود. در این کتاب، کانت مدافع دومین ایستگاهی است که با ابزارزدگی ضدیت دارد: مدافع شرافت.

Morteza
۱۴۰۲/۱۲/۰۳

برینگمن به خوبی و با زبانی همه فهم مسائلی فلسفی رو توضیح داد لذت بخش بود و اینکه افکارش رو با ما به اشتراک گذاشت ستودنی وزیبا و ترجمه کارش رو به خوبی انجام داده بود با تشکر.

Nill
۱۴۰۲/۰۹/۰۷

بهترین کتاب قرن، دید دیگه ای از زندگی بهتون میده، با ذهن گشوده بخونید

کاربر ۴۸۳۲۹۲۶
۱۴۰۱/۰۵/۰۵

کتاب جالبی بود با این که من توی تخفیف ۹۰ درصد گرفتم و ۲ هزار تومان پولش شده ولی جالب بود

صدالبته، عالی می‌شود اگر هم‌زمان هم خوب باشید و هم خودتان باشید. اما اگر بنا باشد از این بین یکی را انتخاب کنید، باید خوب‌بودن را ترجیح دهید، چون از بین آن دو این یکی ارزش ذاتی دارد.
احسان رضاپور
خیال کنید شعار «خودت را بیاب» به این ختم شود که بفهمید درحقیقت هیولایی سنگ‌دل و بی‌رحمید. حالا حتی اگر به‌قیمت تحقق نسخه‌ای غیراصیل‌تر از شما تمام شود، بهتر نیست کس دیگری باشید؟ همان‌طورکه در محکم بایست اشاره کردم، اگر آدم بهتری باشید، بهتر است از اینکه خودتان باشید، چون خوب‌بودن، به‌عنوان ارزشی اخلاقی، باید غایتی فی‌نفسه لحاظ شود، درصورتی‌که خودِ اصیل بودن، در بهترین حالت، ابزاری است برای خوب‌بودن (و در بدترین حالت، سد راهش می‌شود
seymosa
شاید بگوییم هنر تجربیاتی زیبا و مثبت برایمان به ارمغان می‌آورد، اما این تعریف از هنر تفاوت چندانی با سرخوشیِ صرف ندارد؛ و صدالبته هر هنری زیبا و مطبوع نیست. یا شاید دلیل بیاوریم که هنر هدفی سیاسی دارد، که آن‌وقت تبدیل خواهد شد به ماشین تبلیغات؛ و صدالبته هر هنری سیاسی نیست. هنر بالاخره می‌تواند هم زیبا باشد و هم سیاسی، اما هیچ‌یک از آن‌ها هدف هنر نیستند. این‌ها در بهترین حالت آثار ثانوی هنر خواهند بود، چراکه به نظر من تنها هدف هنر همان هنربودن است.
seymosa
در زمانۀ مدرن ما، حتی کودکی هم بازیچۀ ابزاری‌سازی است؛ کودکی ابزاری است برای پروراندن نیروی کار خلاق و اثرگذار تا کشور بتواند از پس اقتصاد رقابتی دنیا بربیاید.
Meissam Taheri
روان‌شناسی هدف دینیِ رستگاری را تبدیل کرده است به تحقق‌بخشیدن به خود؛ اعتراف و مراقبۀ معنوی را هم به درمانگری و مربیگری بدل کرده است. صنف روان‌شناسان و مرشدان خودیاری نیز شده‌اند همان جامعۀ کشیشان سکولار مدرن.
Meissam Taheri
اما تمایز بین فهمی ابزاری از زندگی و فهمی که بیشتر ارزش‌محور باشد همیشه روشن نیست. این کتاب تقلایی آرمان‌گرایانه برای نابودکردن ابزارزدگی نیست، اما حتماً تلاش می‌کند بفهمد چه مشکلاتی رخ خواهد داد اگر، به‌محض نسبت‌گرفتن با جهان و دیگر افراد و خودمان، تفکر ابزار‌گرایانه اولین بندری باشد که کِشتی‌مان در آن پهلو می‌گیرد. و معتقدم این دارد مسئلۀ امروز جهان می‌شود. باز هم پول مثال واضحی است: هم در زندگی مدرن پدیده‌ای همه‌گیر است و هم وجوه بسیاری از آن را سامان می‌دهد، تاآنجاکه تقریباً دوست داریم فراموش کنیم پول واقعاً یک ابزار است و نه غایتی فی‌نفسه. مردمانِ نسبتاً مرفه، که هیچ‌چیز در زندگی کم ندارند، باز می‌خواهند تا سرحد مرگ (یا حتی از آن بدتر) کار کنند و ثروت انبوه‌تری بیندوزند؛ این واقعیتْ نشانۀ روشنی است از اینکه ابزار برای این افراد تبدیل شده است به هدف.
seymosa
اگر به‌کلی از جاروجنجال زندگی روزمره کناره بگیریم و از دیدگاه کیهان‌شناختی نگاه کنیم، شگفت نخواهد بود که بپذیریم یافتن معنایی برای زندگی محال است.
Barzin
معمولاً می‌پرسند آدم‌ها چه زمانی ملتفت می‌شوند زندگی‌شان بی‌معناست. وقتی سرمان به زندگی -به خانواده، دوستان، همکاران، و انواع و اقسام فعالیت‌های کاری و اوقات فراغتمان- گرم است، جهان لبریز از اهمیت و ارزش است. کمتر پیش می‌آید بایستیم و از خودمان بپرسیم این غذاپختن برای بچه‌هایمان «معنادار» است یا نه، چون حاضرکردن وعده‌های غذایی بالاخره جزء جدایی‌ناپذیر زندگی است. اما وقتی الگوهای عادی در هم می‌شکنند -مثل وقتی‌که عزیزی مریض می‌شود یا می‌میرد یا زمانی‌که اضافه‌کاری‌ها کارکردن را دشوار می‌کنند- احتمالاً می‌بینیم که دربارۀ معنای همه‌چیز سردرگم شده‌ایم. چرا رخدادها اتفاق می‌افتند و چرا این کارهای بخصوص را انجام می‌دهیم؟ کارهایی که در زندگی می‌کنیم به زحمتشان می‌ارزد؟
Meissam Taheri
اصلاً معنا شاید پدیده‌ای باشد که فقط از درون بشود آن را فهمید، و نه از بیرون مثل منظر فیزیک‌دان‌ها. بعدش هم، لازم به گفتن نیست که معنای شعر با وزن‌کردن کتابِ شعر یا تجزیۀ شیمیاییِ جوهر روی صفحاتش به چنگ نمی‌آید.
seymosa
پس برای اینکه معنا را پیدا کنیم نباید از بیرون به تماشای زندگی‌مان بنشینیم، باید آن را شخم بزنیم.
Jomezade
فلسفه یاری‌مان می‌کند تا عمیق‌تر شویم، حقایق تثبیت‌شده را متزلزل ببینیم، و یکریز پرسش‌های بدقلقی بپرسیم
احسان رضاپور
ماحصلِ این کتاب دعوت به‌سوی مسیری است که، اگر پی‌اش را بگیریم، شاید بتوانیم به شیوه‌ای ثمربخش از آن پرسش سر درآوریم. مخلص کلام، نظریۀ این کتاب این است که آن پدیده‌هایی سرمنشأ معنایند که غایتی فی‌نفسه دارند و معنا از کارهایی نشئت می‌گیرد که ما به‌خاطر خودِ خودِ آن‌ها دست‌به‌کارشان می‌شویم، نه آن کارهایی که وقتی انجام می‌دهیم، سودای به‌چنگ‌آوردن یا رسیدن به چیز دیگری را در سر می‌پرورانیم. این پدیده‌ها فقط ازطریق خودِ زندگی کشف می‌شوند، نه با عینیت‌بخشیدن به چیزها، و نه به‌قولِ وودی آلن از فاصله‌ای نجومی.
seymosa
تمایز بین فهمی ابزاری از زندگی و فهمی که بیشتر ارزش‌محور باشد همیشه روشن نیست.
Barzin
اگر کاری را به‌خاطر خودش انجام می‌دهیم، آن کار همان خوبیِ مطلق است.
nazanin
ما باید اخلاقی زندگی کنیم، چون اخلاقی زندگی‌کردن خوب است، نه اینکه چون از ما آدم‌هایی خوشبخت یا سالم می‌سازد
کاربر ۳۱۳۱۸۲۹
چنان‌که تاد می، فیلسوف معاصر، در کتاب مختصر و مفیدش، مرگ، می‌نویسد «میرندگی ما به زندگی شکل می‌دهد؛ مرگ به زندگی‌ها انسجام و معنا می‌بخشد. آناتِ زندگی‌ها را گران‌بها می‌کند. و مرگ باز همچنین همۀ آن‌ها را به زیر تیغ تهدید می‌کشاند. خوب است که قرار است بمیریم، ولی نه همین حالا».
کاربر ۳۱۳۱۸۲۹
«گرچه همه‌چیز اتفاقی رخ می‌دهد، اما تو اتفاقی عمل نکن»
احسان رضاپور
خیال کنید شعار «خودت را بیاب» به این ختم شود که بفهمید درحقیقت هیولایی سنگ‌دل و بی‌رحمید. حالا حتی اگر به‌قیمت تحقق نسخه‌ای غیراصیل‌تر از شما تمام شود، بهتر نیست کس دیگری باشید؟
کنتس مونت کریستو
مرگ فی‌نفسه فضیلت نیست، اما حدومرزهای وجود را به رخ می‌کشد، و بستری را برای فضایل، ایستگاه‌ها و معنا فراهم می‌کند.
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱
ویلیام جیمز می‌گوید، «اولین کنش ارادۀ آزادم این است که ارادۀ آزاد را باور کنم»
کاربر ۱۱۸۹۶۲۱

حجم

۲۰۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۳ صفحه

حجم

۲۰۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۶۳ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۵۰%
تومان