دانلود و خرید کتاب صوتی در کمال خونسردی
معرفی کتاب صوتی در کمال خونسردی
کتاب صوتی در کمال خونسردی رمانی ژورنالیستیجنایی نوشتهٔ ترومن کاپوتی و ترجمهٔ نصراله مرادیانی و با صدای عرفان آیتی است و انتشارات شرکت توسعه محتوای لحن دیگر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی در کمال خونسردی
در سال ۱۹۵۹ ترومن کاپوتی در روزنامهٔ نیویورکتایمز مقالهای دربارهٔ ماجرای قتل خانوادهٔ کلاتر در هولکومِ فینیکانتی خواند. او این اتفاق واقعی و پیامدهایش را دستمایهٔ اثری کرد که هم میتوانست چیزهای زیادی دربارهٔ جامعهٔ آمریکا بگوید هم دربارهٔ خودش. مشهور است که طی تحقیقاتش و نوشتن رمان با یکی از دو قاتل ارتباط عمیقتری برقرار کرده بود. ترومن کاپوتی را از پایهگذاران مهم جنبش «ژورنالیسم نو» به حساب میآورند. او از روشهای رایج مبتنی بر عینیتِ گزارش پا را فراتر گذاشت.
رمان کاپوتی با شرح حالوروز خانوادهٔ آقای کلاتر شروع میشود. خانوادهای که دوست و آشنا همه تحسینشان میکنند و دوستشان دارند. خانهٔ زیبایشان و مزرعهٔ بزرگی که با کار و زحمت آقای کلاتر حالا ثمر داده، دو دخترشان که از هولکوم رفتهاند و زندگی خوبی را شروع کردهاند، کنیون و نانسی، فرزندانی که هنوز پیش آقای کلاتر و مادرشان هستند، همه و همه از آرامش و رفاه خانواده خبر میدهد. حتی بانی فاکس فهمیده ناخوشیاش نه دلایل روانی بلکه دلیلی جسمانی دارد و میتواند با عمل جراحی دوباره سلامتش را بازیابد. آنوقت دیگر هیچ چیزی آقای کلاتر و خانوادهاش را نگران نخواهد کرد. تااینکه «قتلِ» چند نفر تمام این نظم ظاهری را به هم میزند. چهار عضو خانوادهٔ کلاتر کشته میشوند و تحقیقات پلیس برای شناخت قاتل آغاز میشود. البته به نظر میرسد هیچ سرنخی برای این کشتارها وجود ندارد.
شنیدن کتاب صوتی در کمال خونسردی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران رمانهای پلیسی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره ترومن کاپوتی
ترومن استرکفوس پرسونز، مشهور به ترومن کاپوتی، در سال ۱۹۲۴ در نیواورلئان به دنیا آمد. او نویسندهای امریکایی بود.
کاپوتی، نخستین داستان خود را با نام «میریام» در سن ۲۰ سالگی منتشر کرد.
مشهورترین کتاب این نویسنده اما کتاب غیرداستانیِ «در کمال خونسردی» است. ترومن کاپوتی بیش از ۶ سال را صرف نوشتن این کتاب کرد، البته این کتاب آنچنان شهرتی را برای این نویسنده رقم زد که ارزش صرف بیش از این ۶ سال را نیز داشت.
در سال ۲۰۰۵، از زندگی نامۀ این نویسنده امریکایی، فیلمی با نام «ترومن کاپوتی» به کارگردانیِ بنت میلر ساخته شده است که به زندگی او در زمان نوشتن کتاب «در کمال خونسردی» میپردازد. این فیلم توانست، نامزد جوایز مختلفی شود. فیلیپ سیمور هافمن در این فیلم، نقش کاپوتی را بازی میکند.
ترومن کاپوتی در ۲۵ اوت ۱۹۸۴ در لسآنجلس درگذشت.
بخشی از کتاب صوتی در کمال خونسردی
«در طبقهٔ چهارم دادگستری فینیکانتی جدیت و سرسختی سازمانی با صمیمیت و سرخوشی همزیستی مسالمتآمیز دارند. زندان استان موجب پدیدآمدن حالت اول و آپارتمانی دلنشین، موسوم به مقر کلانتر، که درهای آهنی و راهرویی کوتاه از زندان جدایش میکند توجیهکنندهٔ حالت دوم است.
در ژانویهٔ ۱۹۶۰، درواقع خود کلانتر، ارل رابینسون، در مقر کلانتر زندگی نمیکرد، بلکه این آپارتمان در اختیار معاون کلانتر و همسرش، وندل و جوزفین («جوزی») مایر، بود. مایرها که بیش از بیست سال بود ازدواج کرده بودند خیلی شبیه هم بودند: آدمهایی قدبلند، با وزن و زور زیاد، و دستهای پتوپهن و صورتهای چهارگوش و آرام و دلپذیر، که این آخری بیش از صفات دیگر درمورد خانم مایر صدق میکند، زنی بیرودربایستی و واقعبین که بااینحال انگار آرامشی اسرارآمیز در زندگی راهگشایش بوده. بهعنوان کمکحال معاون کلانتر ساعات کاریاش طولانی است؛ بین ساعت پنج صبح، که شروع میکند به خواندن فصلی از کتاب مقدس و ساعت ۱۰ شب، یعنی وقت خوابش، برای زندانیها آشپزی میکند، خیاطی میکند، رفو میکند، رختچرکهایشان را میشوید، بهخوبی هوای شوهرش را دارد و آپارتمان پنجاتاقهشان را آبوجارو میکند، آپارتمانی که با ترکیبی دلپذیر از پافهای گردوقلمبه و صندلیهای نرم و راحت و پردههای توری کِرِمی مبله شده. مایرها یک دختر دارند، تنها بچهشان، که ازدواج کرده و در کانزاسسیتی زندگی میکند؛ بهخاطر همین خودشان دوتا تنها زندگی میکنند، یا همانطور که خانم مایر به بیان درستتر میگوید: «بله تنها، مگه اینکه احیاناً تو زندونِ بانوان کسی باشه.»
زندان از شش سلول تشکیل میشود؛ ششمی، یعنی همان سلولی که به زندانیهای زن اختصاصش دادهاند، واحدی مجزاست که توی مقر کلانتر قرار داردـــدرواقع در مجاورت آشپزخانهٔ مایرهاست. جوزی مایر میگوید: «ولی من باهاش مشکلی ندارم. از اینکه همصحبتی داشته باشم لذت میبرم. که موقع کارهای آشپزخونه یکی کنارم باشم که باهاش حرف بزنم. بیشتر این زنها، آدم دلش براشون میسوزه. باز دوباره مثل همیشه افتادن تو هچل. البته که قضیهٔ هیکاک و اسمیت فرق داشت. تاجاییکه من میدونم پری اسمیت اولین مردیه که تو سلول بانوان نگهش میدارن. دلیلش این بوده که کلانتر میخواسته تا محاکمهشون اون و هیکاک رو از هم جدا نگه داره. بعدازظهری که آوردنشون اینجا، شیشتا پای سیب درست کردم و کمی نون پختم؛ حواسم هم به اتفاقهایی که اون پایین تو میدون میافتاد بود. پنجرهٔ آشپزخونهم مشرفه به میدون؛ از هیچجا نمیشه به اون خوبی کل ماجرا رو دید. من تو تخمین زدن جمعیت سررشتهای ندارم، ولی گمونم چند صد نفر منتظر پسرهاییبودن که خانوادهٔ کلاتر رو کشتن. من خودم هیچکدوم از کلاترها رو ندیدهم؛ ولی با توجه به چیزهایی که دربارهشون شنیدهم معلومه آدمهای خیلی خوبی بودهن. سخت بشه اتفاقی که براشون افتاده رو بخشید و میدونم وندل نگران این بود که وقتی جمعیت چشمشون به هیکاک و اسمیت بیفته چه واکنشی نشون میدن. نگران بود یکی بهشون حمله کنه. بهخاطر همین، وقتی دیدم ماشینها دارن میآن، وقتی گزارشگرها رو دیدم و همهٔ آدمهای روزنامهها رو که میدویدن و همدیگه رو هل میدادن، قلبم اومده بود تو دهنم؛ ولی اون موقع دیگه هوا تاریک شده بود، ساعت از شیش گذشته بود و سرما سوزناک بودـــبیشتر از نصف جمعیت وادادن و رفتن خونههاشون. اونها که موندن کسی رو هو نکردن. فقط زل زدهبودن بهشون.»
زمان
۱۵ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۸۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۵ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۱ گیگابایت, ۲۸۰٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
سلام کتاب خوب و راوی خوبی داشت منتها خیلی از بخشهای دانلود شده رو برای من آفلاین پخش نکرد یعنی تقریبا یک خط در میان گوش کردم امیدوارم برطرف بشه
کتابی با نثر بی نظیر و داستانی تامل برانگیز. داستان قتل رو از دیدگاه کاراگاه، مجرم و مردم و حتی قربانی قبل از وقوع جرم به زیبایی بیان میکنه. به دلایل اصلی قتل که به نظر قتلی بدون انگیزه بوده