دانلود و خرید کتاب همسر پنهانی گیل پل ترجمه شیدا رضایی
تصویر جلد کتاب همسر پنهانی

کتاب همسر پنهانی

نویسنده:گیل پل
انتشارات:نشر مصدق
امتیاز:
۴.۵از ۳۸۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همسر پنهانی

کتاب همسر پنهانی، داستانی نوشته گیل پل با ترجمهٔ شیدا رضایی است. این کتاب از جمله پرفروش‌های یواس‌ای تودی (USA TODAY) در سال ۲۰۱۷ بوده است و عنوان فروش شماره یک کیندل آمازون در سال ۲۰۱۷ را هم از آن خود کرده است. داستان کتاب همسر پنهانی، عاشقانه‌ای است که از عشق و تلاش برای رسیدن به معشوق حرف می‌زند.

درباره کتاب همسر پنهانی

 داستان همسر پنهانی دو زمان متفاوت را روایت می‌کند و آن‌ها را به‌هم پیوند می‌زند. اولین داستان در سال ۱۹۱۴ رخ می‌دهد. دورانی که روسیهٔ تزاری در کشمکش جنگ و آشوب و در آستانهٔ سقوط قرار داشت. در این گیرودار تاتیانا، دوشس بزرگ رمانوف، دلباخته‌ٔ افسر سواره‌نظام می‌شود. ۱۰۲ سال بعد و در سال ۲۰۱۶، کیتی فیشر بعد از پی‌بردن به خیانت همسرش به کلبه‌ای که از پدر جدش به او ارث رسیده پناه می‌برد تا افکارش را مرتب و آرام کند؛ اما به‌طور اتفاقی گردنبندی را می‌یابد که او را به‌سوی رمزگشایی از راز خانوادگی فراموش‌شده‌ای هدایت می‌کند. این کتاب، داستانی سرشار از عشق، فقدان و تلاش برای رسیدن به معشوق است. ماجرایی لذت‌بخش و فراموش‌نشدنی.

کتاب همسر پنهانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از داستان‌های عاشقانه لذت می‌برید، کتاب همسر پنهانی را به شما پیشنهاد می‌کنیم. این اثر همچنین برای علاقه‌مندان به داستان‌هایی با روایت تاریخی نیز جذاب است.

درباره گیل پل

گیل پل در شهر گلاسگو اسکاتلند متولد و بزرگ شد. در دانشکده پزشکی شهر گلاسگو درس خواند و بعد از آن به رشتهٔ ادبیات انگلیسی روی آورد. بعد از مدتی به لندن رفت و با انتشاراتی‌های مختلف آغاز به همکاری کرد.

گیل پل ویراستار نویسندگان بزرگی چون جان نورویچ و جان ساچت بوده و خودش نیز کتاب‌های پرفروشی نوشته است. رمان‌های تاریخی او، همانند کتاب همسر پنهانی، به صدر فهرست‌های امروز ایالات متحده و تورنتو گلوب رسیده است، توجه منتقدان را به خود جلب کرده و به بیست زبان ترجمه شده است.

بخشی از کتاب همسر پنهانی

«دمیتری یاد لحظه‌ای افتاد که می‌دوید تا مالویچ را درحالی‌که او را از یقه لباسش می‌کشید، از میدان جنگ خارج کند. وقتی به گذشته فکر می‌کرد، بغضی در گلویش می‌آورد. او در آن لحظه تنها بر نجات دوستش تمرکز کرده بود. «بله. متوجه نشدم تیر خوردم تا وقتی به پایگاه برگشتیم. عجیب بود؛ چون درد و خون‌ریزی تا آن موقع، شروع نشد.» خون ناگهان سرازیر شده و او روی علف‌ها، از حال رفته بود. بسیار عجیب بود که چرا زودتر، در میدان جنگ، خون‌ریزی نکرده بود، گویی یکی از قدیسین مراقبش بوده است. به خاطر آورد، بعد از اینکه از حال رفت، احساس گرمای زیادی کرد و لرزید، دندان‌هایش قفل شده بود. شلوارش را پاره کردند و سوراخ ناجوری یافتند که تا عمق ران چپش رفته بود و ران راستش را خراش داده بود. خوشبختانه، گلوله در داخل استخوان، ننشسته بود. شاید همین امر باعث شد که جراحان بتوانند پایش را نجات دهند. در هفته‌های گذشته، او از جبهه گامبینن در شرق روسیه، از طریق ایستگاه‌های پزشکی مختلف به کاخ کاترین در سن‌پترزبورگ انتقال یافته بود، جایی که تالارهای تشریفات به بخش‌های بیمارستانی تبدیل شده بود.

تاتیانا از هنگ او پرسید و وقتی فهمید او در وزنسنسک اولان هشتم خدمت می‌کند، از تعجب فریاد زد: «شما یکی از افراد من هستید! باید از شما به‌خوبی مراقبت کنم.» فرماندهی افتخاری هنگ‌های اولگا و تاتیانا در چهاردهمین سالروز تولدشون، به آن‌ها اعطا شده بود.

دمیتری با خنده گفت: «افتخار بزرگی است که سرهنگم از من پرستاری می‌کند. اما گمان می‌کنم باید با شما مؤدبانه رفتار کنم.»

آنها مدتی درباره جنگ گفت‌وگو کردند که همین چند هفته پیش، با اقدام نظامی قیصر آلمان شروع شده بود. این هنوز برای دمیتری یک شوک بود و تاتیانا گفت برای آنها شوکه‌کننده‌تر هم بوده است؛ چراکه به خاطر مادرش که در آلمان به دنیا آمده است، خویشاوندان آلمانی بسیاری دارند. تاتیانا قیصر را خوک کثیف خطاب می‌کرد. اولگا ناگهان وارد بخش شد تا به دنبال خواهرش بگردد. بعد دستانش را از روی بی‌حوصلگی تکان داد.»

sadeghi
۱۳۹۸/۰۶/۲۹

یکی از قشنگترین و هیجان انگیزترین رمانهایی که تا بحال خواندم.عالی بود.👌👌 داستانی جذاب و گیرا . ایهامی در نام کتاب است که به زیبایی در هر دوره از زندگی شخصیتها نمایان می شود. از خواندنش واقعا لذت بردم .مطمئنا از

- بیشتر
ریحانه
۱۳۹۷/۰۵/۰۹

تا الان حدود نصف کتاب رو خوندم. از کار و زندگی افتادم. نمیتونم بذارمش زمین. همیشه خوندن یه کتاب خوب برام همراه با عذاب وجدان عقب انداختن کارهامه و در عین لذت اعصابم خورده.

shayestehbanoo
۱۴۰۰/۰۲/۱۴

کتاب بی نظیری بود تلفیق رویا و واقعیت یکی از بحث برانگیز ترین وقایع تاریخی در غالب یک داستان پر شور عاشقانه ... داستان یک قرن عشق تاتیانا یکی از دختران اخرین تزار روس (نیکلای دوم) به مالامای افسر گارد

- بیشتر
Yasaman
۱۳۹۹/۰۷/۰۷

خدای من عالی عالی عالی عالی!❤❤❤❤ داستان در مورد سرنوشت رومانوف ها و انقلاب روسیه و عشق بین دومین دختر تزار و پسر یکی از ژنرال های سواره نظام. و همزمان زنی در زمان حال که به کشف این داستان پرداخته. من در مورد

- بیشتر
safa
۱۳۹۷/۰۶/۰۵

کتاب قشنگی بود, جذاب ,کاملا درگیر داستان شدم

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

از سرمای استخوان سوز سیبری تا نیویورک از لنین و کمونیسم روسیه تا آدولف هیلتر آلمان نازی از جنگ جهانی اول و دوم تا قرن بیست و یکم عشق شان ماندگار بود حتی تا آخرین نفس های زندگی شان ذره

- بیشتر
bookishgirl
۱۳۹۷/۰۶/۰۳

خوشم اومد، شخصیت پردازی قوی ای داشت

کاربر ۱۵۵۸۲۱۰
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

درد و رنجی که این کتاب روایتش میکنه هنوز روی قلبم سنگینی میکنه اما با وجود دردناک بودنش به شدت جذاب و هیجان انگیز بود و رمز آلود بودنش خاصش کرده!

arezoo
۱۳۹۸/۱۱/۱۱

فوق العااااده به معنای واقعی سیر کردن در دو دوره تاریخ بسیار بسیار لذت بخش بود

Saana
۱۳۹۹/۰۴/۱۸

عاشقانه قشنگ و غم انگیزی بود. بعد از خوندن اتفاقی که واسه رومانوف ها افتاد،خیلی شوکه شدم که یه همچین سرگذشت ناراحت کننده ای داشتن.دیکتاتور همیشه به بدترین شکل با دیگران برخورد میکنه(حتی با خانواده سلطنتی کشور خودش)چطور بدون محاکمه و

- بیشتر
وقتی مخاطب ندارید، می‌توانید صادقانه‌ترین احساساتتان را بیان کنید. من نوشتن را برای درک خودم، بسیار سودمند می‌دیدم. نوشتن کمک می‌کند بدانید گاهی چطور به شکل غریزی، واکنشی نشان می‌دهید که گیجتان می‌کند، باعث می‌شود فکر کنید چرا عصبانی هستید؟ چرا آن چیز ناراحتتان می‌کند؟
اکرم ملایی
احساس اینکه آدم دیگری واقعآ و عمیقآ تو را درک می‌کند و آنچه را که تو می‌بینی، دوست دارد و تو هم همین احساس را درباره او داری، بهترین احساس دنیاست.
Yasaman
افراد ذاتی دارند، چیزی در چشم‌هایشان وجود دارد که آن‌ها را قابل شناسایی می‌کند.
Yasaman
مذهب سازمان‌یافته پوچ است
نیتا
مشغول بودن بهترین راه مقابله با یک دلِ شکسته بود.
Mary gholami
یک قرص نان که در سال ۱۹۲۲، ۱۶۳ مارک قیمت داشت در نوامبر ۱۹۲۳، ۲۰۰ میلیون مارک به فروش می‌رسید.
اکرم ملایی
احساس اینکه آدم دیگری واقعآ و عمیقآ تو را درک می‌کند و آنچه را که تو می‌بینی، دوست دارد و تو هم همین احساس را درباره او داری، بهترین احساس دنیاست.
نیتا
نمی‌توانست تصور کند نویسندگان چطور صدها ساعت بدون هیچ پرداختی، به این امید که شاید روزی کتابشان منتشر شود، جان می‌کندند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ما دخترها باید کنار هم باشیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
صورت رزا را در دستانش گرفت. «چیزی هست که قبلا هرگز به تو نگفته‌ام، رزا. می‌خواهم بدانی من واقعآ دوستت دارم. تو و بچه‌ها دنیای من هستید.» رزا نفس عمیقی کشید و شوقی که در چشم‌هایش می‌درخشید باعث شد دمیتری احساس گناه کند که قبلا هرگز این را به رزا نگفته است
Fn
تاتیانا رفته بود و دمیتری هرگز دوباره چنان‌که یک بار یافته بودش او را پیدا نمی‌کرد، حتی اگر کل جهان را هم جست‌وجو می‌کرد، بازهم نمی‌توانست. پیش خودش فکر کرد، کمی بیشتر او را پیش خودم نگه می‌دارم. فقط برای مدت کوتاهی. خورشید کم‌کم در آسمان پایین می‌رفت. او تصمیم گرفت نمی‌خواهد تاتیانا را از خودش دور کند، هیچ‌وقت. او را پیش خودش در کلبه نگه می‌داشت. لازم نیست کسی بداند.
عطيه سادات
ارتباط صادقانه تنها راه گذر از بن‌بست عاطفی است؛ کیتی این را در طول تابستان فهمیده بود. ماتم‌گرفتن هرگز به التیام کسی کمک نمی‌کند، این حرف‌زدن است که کمک‌کننده است. کیتی این را هم فهمیده بود که خیانت لزومآ پایان رابطه نیست. چیزهای مهم‌تری هم هست.
فهیمه
چرا زندگی این‌قدر سنگدلانه و خشن بود، چالشی بعد از چالش دیگر. چرا شیطان همیشه پیروز می‌شد؟
راضیه
ماتم‌گرفتن هرگز به التیام کسی کمک نمی‌کند، این حرف‌زدن است که کمک‌کننده است
elham1395
در سن ۷۷ سالگی، گونه‌های دمیتری تا خورده و آویزان شده بود و خطوط عمیق اخم روی پیشانیش دیده می‌شد. تاتیانا خم شد تا چروک‌ها و خطوط اخم او را با انگشتش لمس کند. «فکر می‌کنم دلیل اکثر این‌ها، من بوده‌ام،» لبخند زد. «ما آسان‌ترین مسیر را در زندگی انتخاب نکردیم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
درِ اتاق به آرامی باز شد و یکی از مردان به من اشاره کرد که بروم. اول، فکر کردم نقشه کشیده که او هم به من تجاوز کند، اما انگشتش را روی لبش گذاشت و درِ رو به خیابان را باز کرد. من تلوتلوخوران به آن سمت رفتم و هر چه لباس به دستم آمد، برداشتم، پاهایم به‌سختی وزنم را تحمل می‌کردند. مرد نجوا کرد: «این حق تو نیست. یکی از اسب‌ها را بردار. فرار کن.» از او پرسیدم: «اسمت چیست؟» اما نگفت؛ بنابراین، یکی از اسب‌ها را باز کردم و به پشتش پریدم و در جهت شرق، جایی که سپیده می‌زد، تاختم.
عطيه سادات
شمردم، ۲۳ پله. «اینجا اتفاق افتاد،» آنتون زمزمه کرد و بلافاصله، توانستم بوی فلزگونه و نمکینِ خون را استشمام کنم. دلم آشوب شد. آنتون بازویش دور بازوی من انداخت و من را در یک انباری کشید و به محض اینکه داخل آن را دیدم، غش کردم. کسی سعی کرده بود خون‌ها را تمیز کند، اما آن‌قدر زیاد بود که همچنان کف زمین و روی دیوارها دیده می‌شد. در جاهایی، مثل گودال‌های سیاه، دلمه بسته بود. آنتون به من گفت: «اینجا مُردند. مادرت یک صندلی در وسط اینجا داشت آنتون در آن نقطه ایستاد «و الکسی کوچولو کنارش بود.
عطيه سادات
درست بعد از عروسی مارتا، مالویچ، سگ دمیتری مریض شد. شکمش ورم کرد و آشکارا درد می‌کشید، سرش را به دیوار فشار می‌داد و زوزه می‌کشید. دامپزشک خبر کردند. او گفت کبدش از کار افتاده و کاری نمی‌تواند برایش انجام دهد. وقتی دامپزشک تزریق کشنده را انجام می‌داد، دمیتری سر مالویچ را در دستانش نگه داشته و به آن چشم‌های قهوه‌ای اهلِ اعتماد نگاه می‌کرد. وقتی سگ دیگر نفس نکشید، دمیتری دستش را دور او انداخت و داخل کتش، هق‌هق گریه سرداد. سرش پر بود از تصاویر دوستانی که از دست داده بود، تصویر پدر و مادرش و خانواده تاتیانا. به اردوگاه کار اجباری فکر کرد؛ جایی که بسیاری از دوستان آلمانی او مرده بودند؛ به اردوگاه‌های بیگاری در سیبری فکر کرد. چرا زندگی این‌قدر سنگدلانه و خشن بود، چالشی بعد از چالش دیگر. چرا شیطان همیشه پیروز می‌شد؟
عطيه سادات
من هرگز تو را فراموش نخواهم کرد. هرگز. اگر تا حد مرگ در یکی از میدان‌های جنگ زخمی بشوم، قسم می‌خورم نام تو آخرین کلمه بر لبان من و صورت تو، آخرین تصویر در ذهن من باشد.»
hngm_e
چرا زندگی این‌قدر سنگدلانه و خشن بود، چالشی بعد از چالش دیگر. چرا شیطان همیشه پیروز می‌شد؟
alireza_kh

حجم

۴۲۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

حجم

۴۲۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۹۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰
۳۰%
تومان