دانلود و خرید کتاب صحرای ویرانگر فرشته تات شهدوست
تصویر جلد کتاب صحرای ویرانگر

کتاب صحرای ویرانگر

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۳۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب صحرای ویرانگر

کتاب صحرای ویرانگر نوشتهٔ فرشته تات شهدوست است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب صحرای ویرانگر

کتاب صحرای ویرانگر حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که شخصیت اصلی آن، دختری به نام «صحرا» است. صحرا با مادر و خواهرانش زندگی می‌کند. پس از مرگ ناگهانی و شبهه‌برانگیز پدر و نامزد صحرا، خانواده با بحران شدیدی مواجه می‌شود و پس از آن مجبور می‌شود به محله‌ای جدید نقل‌مکان کند. صحرا، دختر بزرگ خانواده است و به‌دلیل روحیهٔ جدی و خاصش، دختری بسیار قوی شناخته می‌شود. او اکنون باید مانند یک پدر از خانواده مراقبت کند. عاشق‌شدن خواهرش (سحر) و ورود نامزدش به زندگی آن‌ها، یک‌باره همه‌چیز را تغییر می‌دهد. صحرا از رازی آگاه است که هیچ‌کس جز او آن را نمی‌داند. با این خانواده و اسرارشان همراه شوید در رمانی به قلم فرشته تات شهدوست.

خواندن کتاب صحرای ویرانگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب صحرای ویرانگر

«صحرا در تصویر لبخند می‌زد. امیرسام به تاریخ زیر عکس نگاه کرد. پوفی کشید و اینبار نگاهش حریصانه‌تر بالا آمد. تا روی لب‌های قرمز او! خودش هم آن‌جا بود. بی‌آنکه صحرا، از حضور مهندس جوان چیزی بداند. امیرسام برای سروسامان دادن به شرکت پدرش آمده بود. همان شب قرار بود با اولین پرواز برگردد، اما... دعوت مهندس ایزدی را هم رد نکرد. صحرا را از دور می‌دید. در آن لباس دانه‌اناری، وقتی شانه‌به‌شانهٔ پدر می‌ایستاد، فاخر و زیبا به نظر می‌رسید. یاد آن شب، دوباره نفس را در سینه‌اش سنگین کرد. بی‌اراده بود کارش، وقتی که سرانگشت اشاره را روی عکس می‌کشید و سمت لب‌های قرمز او می‌رفت. مسخ شده بود. «امان از چشماش.» با این فکر، لبخند گرمی روی لب‌هایش نقش بست. متوجه نبود چه‌کار می‌کند. ذهنش نظم نداشت. بهم ریخته بود.

-امیرسام؟!

از صدای مادرش، سخت تکان خورد و فوری گوشی را پایین آورد! از روی صندلی چوبی آلاچیق بلند شد و انگشت شستش را روی دکمهٔ پاور فشار داد و... صفحه بسته شد. آب دهانش را بلعید و سیب گلویش جنبید. لبخندش مصلحتی بود، وقتی که به چشمان بهت‌زدهٔ زیور خیره می‌شد و لب می‌زد:

-جانم عزیز؟!

-حواست کجاست؟! هر چی صدات می‌زنم انگارنه‌انگار. چیزی شده؟!

-نه مادر. چیزی نیست. گفتی... گفتی برم میدون، آره؟

زیور نگاه عاقل‌اندرسفیهی به قد و بالای رعنای او انداخت و گفت:

-پسرِ منو باش تو رو خدا! آخه من به تو می‌گم بری میدون؟! سید رو صبح زود فرستادم. گفتم بیای کمک مریم و عصمت، اجاق بزرگه رو از زیرزمین در بیاریم. سنگینه. این بیچاره‌هام زورشون نمی‌رسه.

از آلاچیق بیرون آمدند. امیرسام نگاهش را دور حیاط چرخاند. برو و بیایی بود امشب!

-سیاوش کجاست؟

زیور با اوقات‌تلخی پوزخند زد:

-می‌خوای کجا باشه؟ حتماً رفته دنبال سحر!

امیرسام دست توی جیب شلوارش بُرد و خندید. به صورت عبوس زیور نیم‌نگاهی انداخت و مزاح کرد:

-مادرشوهری دیگه، کاریت نمی‌شه کرد. بیچاره عروست، حاج خانوم!

زیور اخم شیرینی روی پیشانی نشاند و سر و گردن تاب داد:

-خُبه تواَم. آخه تو که این پسرو از وقتی نامزد کرده ندیدی. تا انگشتر دست سحر کردیم، دیگه داداشت خدا رو بنده نیست. صبح خروس‌خون می‌زنه بیرون، موقع شام برمی‌گرده خونه. هنوز نه به داره و نه به باره. فقط یه صیغهٔ محرمیت خوندیم بین‌شون. والا قباحت داره!»

elayorg
۱۴۰۳/۰۲/۳۰

✅️ قبل نوشتن نظرم، این نکته رو بگم که این رمان در حد رمان های سایت نود و هشتیاست، منظورم این نیست بد باشه ولی جز شاهکارهای ادبیاتی هم نیست، خوندنش برای سرگرمی خوبه یکم تینیجری (برای نوجوانان) بود. ❌️ یکی

- بیشتر
booklover
۱۴۰۲/۱۲/۲۶

واقعا سناریو جوریه که چیز آموزنده ای نداره از دید تفریحی هم بخوایم بهش نگاه کنیم در حد رمان تنیجری !و واقعا اتفاقات و مکالمه های غیر قابل باور زیادی داره

نوردخت
۱۴۰۳/۰۲/۲۱

واقعا یه رمان به تمام معنا تینیجری همش عمارت و ماشین مدل بالا و چشم رنگی کلا تخیل به تمام معنا و حال به هم زن اصلا از خانم شهدوست انتظار رمان به این آبکی نداشتم به هیچ وجه توصیه نمیکنم

- بیشتر
zahra,23566
۱۴۰۲/۱۱/۱۹

خیلی خوشحالم ک این رمان جذاب در طاقچه قرار گرفته به شدت توصیه میکنم رمان دستان از همین نویسنده رو هم حتما بخونید

یاسمین هستم
۱۴۰۲/۱۲/۰۲

کاش زودتر این کتاب رو اینجا میذاشتید🤧

کاربر 8967570
۱۴۰۳/۰۹/۰۵

خیلی از قسمتای رمان حذف شده بود و اصلا نمیفهمیدی چی از چیه…وقتی نویسنده سه چهارتا رمانو باهم بنویسه نتیجش میشه این افتضاح

مامان حلما گلی
۱۴۰۳/۰۸/۰۷

کتاب های خانوم شهدوست عالی هستن مثل این رمان من تمام کتاب های خانم شهدوست رو خوندم نمونه بارز یک زن قوی رو نشون دادن....عالی هستن🌹🌹🌹

کاربر 6170949
۱۴۰۳/۰۷/۰۴

چطور همچین چیزی چاپ شده؟؟

کاربر 7938770
۱۴۰۲/۱۲/۰۹

کتاب بی نظیری بود قلم قوی داشت منکه خیلی لذت بردم خانم تات شهدوست رمان هاشون عالی هستش👏👏👏👏نمونه بارز یک زن قوی مبارز به رخ کشیدن🌹

کاربر 2894643
۱۴۰۲/۱۲/۱۰

بسیار زیبا💫💞

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۷۲۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۷۰%
تومان