کتاب آخرین نامه از عاشق تو
معرفی کتاب آخرین نامه از عاشق تو
کتاب آخرین نامه از عاشق تو رمانی نفسگیر و میخکوب کننده نوشته جوجو مویز است. این کتاب را انتشارات شانی منتشر کرده است.
درباره کتاب آخرین نامه از عاشق تو
داستان کتاب در سال ۱۹۶۰ اتفاق میافتد. وقتی که جنیفر استرلینگ در بیمارستان بیدار میشود، هیچچیز را بهخاطر نمیآورد، نه تصادف دلخراشی که او را به بیمارستان کشانده است، نه همسرش و نه حتی هویت خودش. او در زندگی خود، احساس بیگانگی و غربت میکند تا این که با نامهای احساسی مواجه میشود که با حرف B امضا شده است و از او میخواهد که همسرش را ترک کند. مدتها بعد و در سال ۲۰۰۳، روزنامهنگاری به اسم الی، همان نامه مرموز را در پوشهای در آرشیو روزنامههایش پیدا میکند. او بهشدت درگیر رمان آخرین نامه معشوق شده و امیدوار است که این نامه، مسیر شغلی متزلزلش را از سقوط نجات دهد. اگر قصه این دو عاشق پایان خوبی داشته است، شاید الی هم بتواند فرد موردنظر زندگیاش را پیدا کند. جستوجوی الی، مسیر تاریخ را عوض خواهد کرد و به او کمک میکند تا واقعیت رابطه عاشقانه زندگی خود را دریابد.
خواندن کتاب آخرین نامه از عاشق تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر شما از طرفداران کتابهای عاشقانه هستید و همچنین علاقه زیادی به خواندن رمانهای طولانی دارید حتماً باید این کتاب را مطالعه کنید.
درباره جوجو مویز
جوجو مویز نویسنده رمانهای عاشقانه است که در سال ۱۹۶۹ در انگلستان متولد شد. او در دانشگاه لندن به تحصیل در رشته روزنامهنگاری مشغول شد و حدود ۱۲ سال روزنامهنگار بود. او بهصورت پارهوقت مطالبی مینوشت و از سال ۲۰۰۲ تصمیم گرفت بهصورت تماموقت کتاب بنویسد، البته بعد از اینکه در بسیاری شغلها خود را سنجید، تصمیم به شروع کار نویسندگی کرد و شاید داستانهایش از این روحیه ماجراجوی و تسلیم نشدنش نشئت گرفته است. او هماکنون در یک مزرعه به همراه همسر و سه فرزندش زندگی میکند.
جوجو مویز یکی از معدود نویسندگانی است که موفق شده است تا دو بار جایزه بهترین رماننویس رمانتیک را از آن خود بکند، اولینبار در سال ۲۰۰۴ با انتشار کتاب میوه خارجی و بار دیگر با انتشار کتاب یک بهعلاوه یک در سال ۲۰۱۴. سال ۲۰۰۲ سال بسیار مهمی برای جوجو مویز بود، با منتشر کردن کتاب سرپناه بارانی بهصورت جدی وارد کار نویسندگی شد و تا به امروز ۱۶ رمان با موضوع عاشقانه از خود را منتشر کرده است که در فهرست پرفروشها قرار داشت. رمانهای او به ۱۴ زبان مختلف ترجمه و در سراسر جهان فروش رفته است.
رمان من پیش از تو که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و بهسرعت در پرفروشهای نیویورکتایمز قرار گرفت و باعث پیشرفت و شهرت جوجو مویز در جهان شد و جنبوجوشی در بین جوانان و خوانندگان این اثر افتاد، بعد از آن او هرسال کتاب جدیدی را منتشر میکرد.
دوازدهمین رمان جوجو مویز یک بهعلاوه یک بود که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و مثل همیشه با استقبال زیادی روبهرو شد، این کتاب هم مانند دیگر کتابهایش داستانی عاشقانه و آمیخته با غم را دارد، البته این کتاب بیشتر داستان یک سفر جادهای است و این موضوع کتابش را از بقیه کتابهایش جدا کرده است. رمان من پیش از تو در کمترین حالت در ۲۸ کشور دنیا ترجمه شده است، بیشتر کسانی که کتاب را شروع کردند، دیگر مایل به گذاشتن کتاب به زمین نبودند. او برای نوشتن این کتاب تحقیقات واقعی و زیادی را روی یک ورزشکار فلج و بیمارانی که دچار ناتوانی شدهاند و پرستاران آنها انجام داده است.
آخرین نامه معشوق، ماهعسل در پاریس، رها در باد نیز از جمله کتابهایش هستند که با استقبال خوبی روبهرو شده بود.
بخشی از کتاب آخرین نامه از عاشق تو
«اکتبر ۱۹۶۰
«داره به هوش میاد.» کسی صندلی را روی زمین کشید و صدای غیر مانندی بلند شد، بعد حلقههای پرده با حرکت سریعی به هم خوردند. صدای گفتگوی آرام دو نفر به گوش میرسید.
«من میارم، دکتر هارگریوز» سکوت مختصری حاکم شد، در این لحظات زن کمکم از لایههای صوتی و صداهای دیگری هم مطلع شد، صدایی از دوردست بلند شد، اتومبیلی در حال عبور بود: حس غریبی داشت، انگار چیزی در تنش فرومیکردند. آن را به درونش فرو میکشید، اجازه میداد متبلور شود و میگذاشت ذهنش آن فریب دهد، انگار تمام چیزی که میفهمید همین بود. در این لحظه بود که درد را هم حس کرد. لحظهلحظه عبور آن از تمام وجودش را درک میکرد: اول از بازویش شروع شد، یک چیز تیز، حس سوزش از آرنج به شانه و بعد به سرش رسید؛ کند و بیرحم. تمام وجودش درد گرفت، درست مانند لحظهای که آن کار را میکرد ... درست مثل وقتی که ...؟ اون مرد هم دو تا عمل سختو پشت سر گذاشته.
«دکتر میگه ممکنه بمیره.» دهان زن بهشدت خشک بود. با لبهای بسته و درد زیاد سعی میکرد چیزی را قورت بدهد. میخواست تقاضای کمی آب بکند، اما کلمات را پیدا نمیکرد. گوشه چشمهایش را باز کرد. دو شیء مبهم در اطرافش جابهجا میشدند. همین که فکر میکرد.
میتواند آنها را ببیند، جابهجا میشدند. آبی. آنها آبی بودند. «اون مریضی که توی طبقه پایینه میشناسی؟» یکی از صداها جواب داد: «همون خوانندهاس دیگه. همون که شبیه پل نیومنه.»»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۹۲ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۹۲ صفحه