کتاب تاوان گناه
معرفی کتاب تاوان گناه
کتاب تاوان گناه نوشته شفیقه فاتح است. کتاب تاوان گناه را انتشارات متخصصان برای تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی منتشر کرده است.
درباره کتاب تاوان گناه
این کتاب داستان هومن، سیما، پریچهر و منوچهر است. منوچهر پنهانی به سیما علاقهمند بوده است و از طرفی میبیند که او به هومن علاقه دارد و هومن که مرد جذاب اما غیرقابل اعتمادی است توانسته است به سیما نزدیک شود. او سعی میکند به سیما نشان دهد او را دوست دارد اما سیما تمام توجهش به هومن است. پریچهر که خواهر منوچهر است به هومن علاقه دارد اما نمیتواند در وجودش تشخیص دهد تا چه حد این احساس واقعی است.
داستان پیش میرود و سیما با منوچهر ازدواج میکند، داستان از جایی شروع میشود که منوچهر در بیمارستان است و حال خوبی ندارد و سیما تمام وقتش را در بیمارستان میگذراند. این داستان روان و خوشساخت است و نویسنده با توضیحات طولانی و بیفایده خواننده را بیخبر نگهنمیدارد.
خواندن کتاب تاوان گناه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تاوان گناه
هومن پسرعموی منوچهر بود که بیشتر اوقات منزل عمویش میآمد و با منوچهر و پریچهر و سیما بازی میکرد. منوچهر و هومن با هم و پریچهر و سیما با یکی دو سال اختلاف تقریباً همسن و همبازی بودند.
هومن پسر بسیار شیطانی بود که از همان کودکی رفتار ویژهای نسبت به سیما داشت و همیشه در بازی قایمموشک پنهانی، سیما را بغل میکرد و نسبت به او مهربان بود. کمکم منوچهر احساس میکرد که هومن نسبت به سیما، دلبستگی دارد و از این موضوع، خوشحال نبود.
منوچهر خود نیز سیما را دوست داشت. سیما عشق و علاقه منوچهر را نمیدید و او را مانند برادر بسیار دوست داشت و جانش را به خاطر او میداد. ولی علاقهاش به هومن طور دیگری بود. البته رفتار منوچهر و هومن با سیما خیلی تفاوت داشت. زمان میگذشت و بچهها تقریباً بزرگ شده بودند. منوچهر و هومن در کنکور دانشگاه شرکت کردند و منوچهر در رشته برق و هومن در رشته معماری قبول شدند.
خانواده هومن ساکن، در یکی از شهرستانها بودند. لذا هومن برای رفتن به دانشگاه مجبور شد در تهران اقامت کند. پدرش برای او خانهای در تهران اجاره کرد.
بچهها که همیشه چهارتایی بازیهای کودکانه میکردند، الآن کمکم از نزدیک شدن به همدیگر خجالت میکشیدند و از هم فاصله میگرفتند.
منوچهر سیما را خیلی دوست داشت ولی یک حالت تعصب و محافظت از وی را وظیفه خود میدانست. درست همان حالتی که به پریچهر داشت؛ اما هومن در نگاهها و رفتار خود میل و علاقهاش را به سیما نشان میداد.
سیما دوران کودکی را پشت سر گذاشته بود و کمکم متوجه کمبود پدر و مادر در زندگی خود شده بود. عمه بسیار مهربان بود ولی چون سیما در سن بلوغ بود و بالطبع حساستر شده بود فکر میکرد که عمه بین او و دخترش فرق میگذارد و رفتهرفته از جمع فاصله میگرفت و به بهانه درس خواندن به اتاق خود پناه میبرد و گاهی با عکس مادرش راز و نیاز میکرد.
سیما از هومن و نگاهها و علاقه او به خودش خوشش میآمد ولی از ابراز این احساس حتی نزد خود فرار میکرد و نمیخواست پرده از این راز بردارد. هرچه زمان میگذشت با توجه به تنهایی که داشت نسبت به هومن دلبستهتر میشد و متأسفانه با هیچکس نمیتوانست درد دل کند. در مدرسه هم دوست صمیمیای نداشت. بهترین دوستش دخترعمه پریچهر بود ولی نمیتوانست راز خود را با او در میان بگذارد.
حجم
۱۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۱۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
نظرات کاربران
عالی و کاملا متفاوت
واقعا عالی بود بسیار قلم پخته و خوبی داشت، چقدر دلم برای سیما سوخت البته شخصیت فوق العاده ای داشت در عین بدشانسی