دانلود و خرید کتاب ماه پری مهسا صحرایی
تصویر جلد کتاب ماه پری

کتاب ماه پری

نویسنده:مهسا صحرایی
امتیاز:
۳.۰از ۱۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ماه پری

کتاب ماه پری داستانی از مهسا صحرایی است که در انتشارات ندای الهی منتشر شده است. این داستان درباره دختری است که از زمان نوزادی‌اش با طلسمی مخوف سروکله می‌زند.

ماه پری سرگذشت دختری را روایت می‌کند که از گذشته و زمان نوزادیش با طلسمی مخوف متولد شده است! طلسمی که از پدرو مادرش به او ارث رسیده است. درست زمانی که به نوجوانی می‌رسد این طلسم زندگی معمولی او را دستخوش تغییراتی می‌کند و او تصمیم می‌گیرد کاری کند. برادر دوقلویش هم که به سرنوشتی مانند او دچار شده است، تلاش‌هایشان را آغاز می‌کنند اما اوضاع بدتر و بدتر می‌شود.

آیا آن‌ها می‌توانند خودشان را از این مهلکه نجات دهند؟ زمانی که مارال، مادرشان وارد می‌شود، دنیای آن‌ها تغییر می‌کند...

کتاب ماه پری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن کتاب ماه پری را به تمام دوست‌داران رمان‌های فانتزی و اسرار آمیز پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ماه پری

- میشه دروباز کنید؟

- کی هستی؟

معلم دخترتون! چرا من این زن رو نمیشناختم؟

دروباز کرد! یه زن جوون که یه بچه رو با چادربسته بود به کمرش و هی خودش رو تکون تکون می‌داد! بفرما!

- گل بهار خوبه؟

- چطور؟

نگرانش شدم نیومده بود مدرسه!

- زنده‌س ذلیل مرده نترس فردا میاد! ایشالا همین روزا شوهر میکنه میره راحت میشم از دردسرهاش!

- میشه ببینمش؟

- بیاتو بابا انگار سمج هم هستی؟ تو فسقلی شدی معلم اینا؟

- واقعا فسقلی به نظر میام؟

- دماغت رو فشار بدن جونت درمیاد!

چه رک! رفتم سمت اتاق کوچیکی که ته حیاط نشونم داد! گل بهار سرفه می‌کرد و لپهاش قرمز شده بود!

- س س سلام خانم! بلند نشو جونم!

کنارش نشستم! روی تشک رنگ و رو رفته ای خوابیدا بود و اتاق بوی نم میداد!

- اینجا که بدتر میشی دختر!

- نه خانم خوبه! زحمت افتادید!

- چه زحمتی گل بهار جان تو شاگرد منی وظیفه‌م بود!

چشمهاش برق زد! تا حالا برای کسی عزیز نبودم! دونه های اشک مثل مروارید از چشماش باریدن گرفت! بغلش کردم! تو بغلم بی صدا اشک ریخت!

- چرا گریه میکنی گل بهار!؟

- خیلی تنهام خانم خیلی! پدر و مادرت رو داری خانواده داری!

کمرم رو محکم چسبیده بود و جای ناخنهای اون داشت می‌سوخت با فشارهای گل بهار! چشمهام رو روی هم گذاشتم و تحمل کردم!

- مادرم کوچیک بودم مرد! آاااه خدا حالا فهمیدم! آقام همه ش سرزمینه نمیدونه تو خونه چه خبره؟ حرفای منو باور نمیکنه! سه تا داداش کوچیک دارم! اگه ننه‌م بره بچه ها آواره میشن!

- خیلی خب گل بهار گریه نکن! گریه نکن!

صورتش رو بوسیدم و بهش گفتم‌نگران درسهاش نباشه! می‌خواستم با نامادریش حرف بزنم ترسیدم اوضاع رو خراب تر کنم بهتر دیدم از آنام کمک بگیرم! هوا کاملا تاریک شده بود و باز ترس داشتم! قدمهام رو تند کردم که زودتر برسم خونهٔ دایی محمدم! باز اون صدای گوش نواز رو شنیدم! آلماا با من بیا! از یه طرف کنجکاو بودم از یه طرف می‌ترسیدم!

آلما با من بیا!

برگشتم سمت صدا! دنبالش راه افتادم! یه نیرویی هُلم میداد جلو! مسیرش سمت جنگل بود! با دیدن تاریکی جنگل از دور خوف کردم و برگشت! هرچی نیرو داشتم جمع کردم و دوییدم! آلماا نترس

- ولم کن ولم کن

- من می‌ترسم! دندونام بهم میخورد و صدا می‌داد! میون راه لباسم رو گرفت و کشید! افتادم روی زمین! کمرم درد گرفت؛ عقب عقب خودم رو روی زمین می‌کشیدم و با وحشت به هاله‌ای که بالای سرم بود نگاه می‌کردم! صداش ملایم بود اما از هیبتش می‌ترسیدم! دستهاش رو دراز کرد و گذاشت زیر کمرم! مثل پرکاه بلندم کرد روی هوا! اصلا چهره ش رو نمی‌دیدم! داغِ داغ بود! لبهام قفل شد و چشمهام سیاهی رفت و بیهوش شدم! وقتی چشم باز کردم پشت در حیاط خونهٔ دایی محمد بودم و داشتم در میزدم! سرم درد می‌کرد یادم نمیومد چه اتفاقی افتاده! زن دایی آیناز در رو باز کرد و با تعجب نگاهم کرد!

- آلما چرا اینقدر دیر کردی؟ الشن گفته بود میای!

درحالیکه پیشونیم رو می‌مالیدم گفتم؛ آره می‌خواستم زودتر بیام اما یکی از بچه ها مریض شده بود رفتم دیدنش!

کتابخوان ساده
۱۴۰۱/۰۶/۰۲

قبل خوندن کتاب یک دقیقه وقت بزارین نظرم رو بخونین چیزی ک خیلی عجیبه اینکه کتاب انگار ویراستار نداشته. پاراگراف بندی ها به شدت مشکل داره متوجه عوض شدن شخصیت ها تو گفت و گو نمیشی مکالمه دونفر تو یک خط

- بیشتر
Astronaut
۱۴۰۰/۰۷/۰۳

مزخرف):$ عکس رو جلدم ماله فیلم نفرین لیوروناست .

f.d
۱۴۰۱/۰۴/۰۷

به درد نمی خوره اصصصلا

کاربر ۳۵۴۷۶۶۷
۱۴۰۰/۰۶/۱۹

من این کتاب رو دیروز به صورت آنلاین خریداری کردم ولی امروز که خواستم بخونمش نبود نوشته بود خرید الان باید چیکارکنم؟

Setayes writer
۱۴۰۰/۰۴/۳۰

راجب اجنه هست و دختری به اسم مارال که با طلسمی سخت و پیچیده دست و پنجه نرم میکند و جنی به اسم جیانای مغرور عاشق اون میشه اما داستان ساده نیس و آلما... کتاب خرافاتی هست و یکمم ترسناک برای

- بیشتر
کاربر 3297779
۱۴۰۲/۰۸/۲۰

من واقعا از داستانش خوشم امد کاشک داستان آشنایی مارال و شفق هم بنویسید

کاربر ۶۵۵۳۸۴۱
۱۴۰۲/۰۳/۳۱

آیا طاقچه همه ی کتاب هارو خلاصه میکنه؟

Arefeh Farahbakhsh
۱۴۰۱/۰۱/۰۹

سلام کتابی عالی بود در ژانر وحشت و ترسناک بود مخصوصا شبها ولی عالی بود این کتاب رو به کسایی پیشنهاد می کنم که از این ژانر ها دوست دارند.

shojaeekia
۱۴۰۱/۰۴/۱۹

به مقدار زیادی تخیلیه اما برای یه بار خوندن بد نیست

soha
۱۴۰۱/۰۲/۱۷

کتاب خیلی ترسناکی نبود اما جالب بود و باعث میشد ادم به ادامه دادنش مشتاق تر بشه داستان در مورد دختری به نام آلما و برادرشه که یه سری جن ها عاشقشون میشن و این قضیه به گذشته پدر و

- بیشتر
رفت سمت یه صندوق چوبی و چن تا لباس کشید بیرون! اینارو بپوش واسه خدمتکارای جیاناس! - جیانا کیه؟ - همین جن شیطان که عاشقت شده! بپوش از هیچی بهتره
Setayes writer

حجم

۳۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۰۱ صفحه

حجم

۳۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۰۱ صفحه

قیمت:
۶۲,۰۰۰
تومان