دانلود و خرید کتاب شهر شرنگ سیدامین حسینیون
تصویر جلد کتاب شهر شرنگ

کتاب شهر شرنگ

معرفی کتاب شهر شرنگ

«شهر شرنگ» داستانی از امین حسینیون، نویسنده معاصر ایرانی است. داستان درباره مردی است که تازه از زندان ازاد شده و با دنیای جدیدی روبه‌رو است. او می‌خواهد دور خلاف را خط بکشد و زندگی تازه‌ای شروع کند اما شهر تهران همچون غولی با تمام دردسرها و زشتی‌هایش جلوی او است. «تهران با همه یه‌جور حساب نمی‌کنه، با بعضیا یه کم بیشتر کنار میاد با بعضیا کمتر، ولی با آدمی مثه من که تازه از حبس در اومده و می‌خواد دور خلافو خط بکشه، هیچ‌جوره کنار نمیاد. خشن‌ترین باج‌گیر این شهر خود تهرانه. خفتت می‌کنه، پاشو می‌ذاره رو گلوت، روزی پنجاه تومن بهش ندی خرخره‌تو له می‌کنه. مثه تیرآهنی که می‌افته رو کارگر ساختمون، خراب می‌شه رو سرت. شاید بتونی خودتو نجات بدی، ولی شک نکن سالم نمی‌مونی.» امین حسینیون متولد ۱۳۶۱ در شهر تهران است. در دانشگاه درس سینما با گرایش فیلمنامه‌نویسی خوانده و در رشته کارشناسی ارشدِ ادبیات نمایشی فارغ‌التحصیل شده. در این سال‌ها فیلمنامه و داستان و مقاله هم نوشته و ترجمه کرده است. اولین کتاب داستانی‌اش «سیاسیا در شهر مارمولک‌ها» است که نشر چیستا در سال ۱۳۸۷ منتشرش کرده و تصویرگرش توکا نیستانی است. دو رمان بزرگسال «ماجرای کفترکش» و «ماجرای خونزاد» هم از کارهای او است.
غزاله بادپا
۱۳۹۹/۰۴/۱۷

شهر شرنگ یک داستان جنایی هست ولی توی این داستان خبری از یک پلیس نیست که به دنبال جنایت بگرده ،توی این داستان ما همراه یعقوب شرنگ که خودش هم تازه از زندان آزاد شده اونم به جرم دزدی همراه

- بیشتر
fatemeh
۱۴۰۰/۰۴/۲۰

کتاب با لحنی صمیمی نوشته شده بود که باعث میشد مخاطب بیشتر باهاش ارتباط بگیره. جملات و دیالوگ های پر معنی هم زیاد داشت که من خیلی دوست داشتم اما از لحاظ داستان پردازی و قلم، چندان کتاب قوی ای نبود

- بیشتر
A.salmani
۱۳۹۹/۰۴/۲۴

شاید بتوان تنها مهارت نویسنده را ایجاد کشش داستانی برای مخاطب بیان کرد ، اما شکسته نویسی ، موضوع نه چندان جذاب داستانی ، مخاطب را پس میزند ، گذشته سیاه قهرمان داستان ، حال آنکه عمل قهرمان آمیز چندانی

- بیشتر
geneva
۱۴۰۰/۱۰/۱۵

ملغمه ای از لئون و فیلم های جیسون استتهام (البته از نوع وطنی)با چند دیالوگ مثلا سنگین -که حتی لحنش هم در نیامده بود-و سیر وقایع پرشتاب متاسفانه حتی فیلم‌نامه خوبی هم نمیشد چه برسد به داستان با نخواندنش چیزی رو از

- بیشتر
کاربر ۷۰۵۲۳۲
۱۳۹۹/۱۰/۲۶

داستان ایده نویی نداشت و یک موضوع کاملا تکراری و پیش پا افتاده داشت زبان داستان کمی آزاردهنده بود وتمام شخصیت ها و تیپ ها لحن و گویش کاملا یکسانی داشتند که از ضعف های بزرگ آن به شمار می

- بیشتر
مها
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

یعقوب یه دزده که تازه از زندان آزاد شده و تصمیم گرفته زندگیش رو پاک ادامه بده اما زنی به سراغش میاد که مدعی هست دخترش گم شده و از یعقوب میخواد که پیداش کنه، داستان یه ریتم جذاب و

- بیشتر
داتیس
۱۴۰۳/۰۵/۱۵

آرزو کردم کاش طولانی بود،گرچه قهرمان بازی داشت ومثل فیلمها شده بود،ولی نثرقشنگی داشت ،محاوره ایی بود،ودوست داشتی بلند بخونی.به هرصورت دل چسب بود.

fateme
۱۴۰۳/۰۱/۱۲

لحن محاوره سلیقه‌ی من نیست. ترجیح می‌دم کتاب رو با زبان معیار بخونم، برای همین قلم نویسنده و لحن رو دوست نداشتم. داستان بد نبود ولی خیلی اغراق آمیز بود. دیالوگ ها شعاری بودن و اصلا باور پذیر نبودن وقتی که

- بیشتر
haniye alizadehh
۱۳۹۹/۰۶/۰۳

رک و سر راست بی بازی با کلمه ها یک ماجرا را می خوانیم.

محمد مهدی واحدی
۱۳۹۹/۰۴/۱۹

بسیار عالی و بدون هیچ حرف اضافه ای تمام تفکرات خودشو تو این داستان جنایی بسیار جذاب آورده. خیلی عالی بود. واقعا جذب نوشتار قوی نویسنده میشه کسی که بخونه این کتابو.

نمی‌دونم از کجا باور کردین دنیایی که الان هست، نیم ساعت دیگه‌م هست؟
n re
بعد از این همه بالا و پایینِ زندگی فهمیده بودم که فقط رسیدن حساب نیست، نگه داشتن از رسیدن مهم‌تره.
fatemeh
تهران کلاً صاف نیست، پر از چاله چوله‌س. بیش‌تر آدمای تهران تو همون چاله‌هایی که توشون به دنیا می‌آن می‌میرن. بعضیام که خیلی زور می‌زنن و می‌تونن از چاله بیان بیرون، چون نمی‌دونن بیرون چه‌خبره، ناغافل پرت می‌شن ته چاه. خلاصه‌ش کنم، اگه کسی نباشه دستتو بگیره، همون تو چالهٔ خودت بمونی بهتره. من از چاله در اومده بودم، افتاده بودم ته چاه، حالا از چاه اومده بودم بیرون و اونی که دستمو گرفته بود، خون بود.
غزاله بادپا
نمی‌دونم از کجا باور کردین دنیایی که الان هست، نیم ساعت دیگه‌م هست؟ دلتون خوشه به شهری که اگه دو دقیقه بلرزه هیچی ازش نمی‌مونه، شاید بگی این‌طوری حساب کنیم هیچی تو این دنیا اون‌قدرا محکم نیست، منم حرفم همینه، همین ساختمونای بتونی تهرانم یه روزی دود می‌شن می‌رن هوا، به هیچی نمی‌شه دل بست، همین کشوری که نصف دنیا زیر پرچمش بود، یه چنگیزخان اومد آتیشش زد و رفت، ما که عددی نیستیم.
fatemeh
اون یکی دلم می‌گفت یعقوب فعلاً برا جا زدن زوده، یه چند قدم دیگه برو جلو ببین چی می‌شه. حال آدمی رو داشتم که از طناب گرفته و از چاهش اومده بیرون، ولی دوروبرش تاریکه، می‌تونه برگرده ته چاه یا تو تاریکی بره جلو.
661113
دنیا این‌جوریه که وقتی به یکی می‌گی خداحافظ، یه جوری باید بگی که اگه دیگه ندیدیش پشیمون نشی.
n re
«قانون؟ قانون یه چرخ‌گوشته که بیچاره‌هایی مثه من توش چرخ می‌شن
n re
«اول سرنخ پیدا می‌کنی، بعد نخ می‌شه طناب، بعد طنابو می‌ندازن گردنت می‌کشنت بالا.»
مها
زندگی بعضی چیزا رو جوری رو صورتِ آدم حک می‌کنه که با هیچ نقابی نمی‌شه قایمش کرد.
غزاله بادپا
تهران یه خوبی داشته باشه اینه که وقتی ببازی هزار نفر می‌گن چطوری باختی، نصیحتت می‌کنن، می‌آن اشتباهاتو برات می‌شمُرن، ولی وقتی ببری هیچ‌کس براش مهم نیست چطوری بردی.
غزاله بادپا

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

حجم

۱۳۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۹ صفحه

قیمت:
۹۹,۵۰۰
تومان