کتاب ایچی گو ایچی یه
معرفی کتاب ایچی گو ایچی یه
کتاب ایچی گو ایچی یه، جدیدترین اثر نویسندگان کتاب ایکی گای، فرانسس میرالس و هکتور گارسیا است. این کتاب به ما هنر بهره بردن از تمامی لحظات به سبک ژاپنی را میآموزد. این اثر با ترجمه قاسم یوسفی منتشر شده است.
درباره کتاب ایچی گو ایچی یه
ایچی گو ایچی یه مفهومی است به معنای یکبار ملاقات. یا چیزی معادل آنچه که ما، همین لحظه و فقط یک فرصت، میدانیم. در حقیقت ما تنها یکبار فرصت زندگی کردن داریم. ما فقط یکبار میتوانیم لحظات خاص مختلف را تجربه کنیم و هر لحظهای در عمرمان، باید برایمان مانند گنجینهای ارزشمند باشد. اگر آن را از دست بدهیم دیگر نمیتوانیم به دستش بیاوریم. اما کاری که ما میکنیم، یا حداقل اکثرمان انجام میدهیم این است که همیشه و هر لحظه را در نگرانی لحظه بعدی میگذرانیم. ما نمیتوانیم و یاد نگرفتهایم که از لحظات لذت ببریم و تنها به آینده نامعلومی چشم داریم که خوشبختی را در آن میبینیم.
فرانسس میرالس و هکتور گارسیا در کتاب ایچی گو ایچی یه، هنر بهره بردن از لحظات زندگی به سبک ژاپنی را به ما میآموزند. همان ژاپنیهایی که طول عمرشان از اکثر مردم جهان بیشتر است و زندگیهای سالمتر و با کیفیتتری دارند. این کتاب اثر جدید نویسندگان کتاب ایکی گای است که رازهای یک زندگی شاد و طولانی را برملا کرده است.
کتاب ایچی گو ایچی یه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب ایچی گو ایچی یه را به تمام کسانی که در پی به دست آوردن آرامش هستند و دوست دارند از تک تک لحظاتشان نهایت استفاده را ببرند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ایچی گو ایچی یه
اصطلاحات ژاپنی که در این کتاب ذکر میشوند هیچ معادلی به زبان انگلیسی ندارند، اما اجازه دهید به دو تفسیر زیر که به درک هر چه بهتر آنها کمک میکند نگاهی بیندازیم.
ایچیگو ایچییه را میتوان «فقط یکبار ملاقات» و همچنین «همین لحظه، فقط یک فرصت» ترجمه کرد. این معناها به ما میگویند که هر ملاقاتی که تجربه میکنیم، همچون گنجینهای نایاب است که هرگز دوباره به همان نحو تکرار نخواهد شد. بنابراین، اگر اجازه دهیم همینطور بدون لذتبردن از آن، از دستمان برود، بدون آنکه لذتش را برده باشیم، آن لحظهی بهخصوص را برای همیشه از دست خواهیم داد.
در افسانهای تبتی، این مفهوم بهوضوح توضیح داده میشود. داستان از این قرار است که شکارچیای در تعقیب گوزنی در میان قلههای یخزدهی هیمالیا بوده است که ناگهان، کوه دو نیم میشود و او میتواند آنسوی کوه را بهخوبی ببیند.
بهجز شکافته شدن کوه، پیرمردی با ریشی بلند شکارچی را فرا میخواند و میخواهد که نزدیکتر برود و ببیند.
شکارچی از پیرمرد اطاعت میکند و وارد شکافی میشود که فقط به پهنای شانهی یک نفر بود. آنچه شکارچی میبیند برایش حیرتآور است.
در آن سوی شکاف، باغی حاصلخیز و پر از میوه، غرق در نور آفتاب بوده که گویی حیات ابدی است. کودکان شاد در میان درختان مملو از میوه، بازی میکردند و حیوانات، در دنیایی سرشار از زیبایی، آرامش و فراوانی نعمت، آزادانه، میچرخیدند.
پیرمرد با دیدن حیرت شکارچی از او میپرسد: «آیا آنچه را که میبینی دوست داری؟»
شکارچی پاسخ میدهد:«البته که دوست دارم... اینجا یقیناً بهشت است.»
پیرمرد میگوید: «درست است. اینجا بهشت است و تو پیدایش کردی. چرا داخل نمیشوی؟ اینجا میتوانی تا ابد، خوش و خرم زندگی کنی.»
شکارچی که تمام وجودش را خوشحالی فرا گرفته بود، گفت: «حتماً خواهم آمد. اما ابتدا، میخواهم برادران و دوستانم را پیدا کنم. و به زودی با آنها برمیگردم.»
پیرمرد با اخمی ملایم به او هشدار میدهد: «هر طور مایلی. اما یادت باشد که دروازههای شامبالا فقط یکمرتبه در زندگی بهروی آدم باز میشوند.»
شکارچی قبل از آنکه شروع به دویدن کند، به او گفت: «زیاد نمیتوانم اینجا بمانم.»
او که از دیدن آن مناظر هیجانزده بود، مسیری را که آمده بود در پیش گرفت و با گذر از درهها، رودها و تپهها، به روستایش رسید و داستان را برای دو برادر و سه دوست دوران کودکیاش تعریف کرد.
آنها بهاتفاق راه افتادند. سعی میکردند سریع حرکت کنند تا هر چه زودتر به مقصد برسند. شکارچی گروه را هدایت میکرد و پیش از محو شدن خورشید در افق، به بالای کوهی رسیدند که دروازه ورود به شامبالا بود.
اما مسیر کوهستان بسته شده بود و هرگز دوباره باز نمیشد. و حالا مردی که آن دنیای اعجابآور را کشف کرده بود، باید تا پایان عمرش، به شکار ادامه دهد.
حجم
۵۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
حجم
۵۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۸۸ صفحه
نظرات کاربران
کتابی سرشار از زیبایی و آرامش به زیبایی های تک تک لحظه هات توجه کن تا در وجودت زیبایی ها شکوفه بزنه (پیش نیاز برای مطالعه عمیق تر این کتاب ۱.ایکی گای ۲. کلیدهای ذن)
کتاب بسیار عالی بنده قاسم یوسفی هستم مترجم این کتاب مترجم و مدرس زبان انگلیسی ۰۹۱۲۶۱۱۸۲۴۳
انتظاری که از کتاب داشتم این بود که بیشتر به نوع زندگی مردم ژاپن بپردازه اما اینطور نبود و بیشتر گریز زده بود به مطالب علمی...