کتاب جنوب دریاچه سوپریور
معرفی کتاب جنوب دریاچه سوپریور
کتاب جنوب دریاچه سوپریور داستانی از الن ایرگود با ترجمه آرتمیس مسعودی است. داستانی لطیف و سرشار از احساس نوع دوستی و نیکی که زندگی در عین بزرگمنشی را به زنی جوان یاد میدهد.
درباره کتاب جنوب دریاچه سوپریور
داستان با سفر مدلین آغاز میشود. سفری که همه فکر میکنند یک دیوانگی است. اما زندگی مدلین را به طور کامل تغییر میدهد. او از شیکاگو به ساحل دریاچه سوپریور میرود تا مسئولیت نگهداری از یکی از دوستان خانوادگیشان را بر عهده بگیرند. او با دو خواهر مسن آشنا میشود. یکی تندمزاج و لجباز است و دیگری به شیرینی عسل. او در این میان احساس سردرگمی میکند
الن ایرگود در کتاب جنوب دریاچه سوپریور نیکی و نوعدوستی را به یاد انسانها میآورد و با داستان جذابش به زنی جوان میآموزد که چطور انسان بزرگی باشد. داستانی که با گم شدن کودکی آغاز میشود، عشق بر باد رفتهای دردلش دارد، جشن عروسی در آن اتفاق میافتد و ازدواج رمانتیکی نیز در آن شکل میگیرد.
کتاب جنوب دریاچه سوپریور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام دوستداران آثار و ادبیات داستانی را به خواندن این کتاب لطیف دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب جنوب دریاچه سوپریور
آربیوتوس داشت به حرفهای آنها گوش میکرد. چشمهایش برق میزد و به نظر میرسید زندگی برایش خیلی جالب است. خب، برای کسی که به زندگی از زاویه درست نگاه میکند، باید هم این طور باشد. کاش مدلین میتوانست در مدتی که اینجاست این مهارت را از او بیاموزد. این آربیوتوس بود که میانه آنها را جوش داده بود. مدلین دوباره سعی کرد آن کلمه را به یاد بیاورد، کلمهای که به معنی ستون دنیا بود. باز هم نتوانست آن را به خاطر بیاورد اما مهم نبود. آربیوتوس آنجا بود، درست در مقابلش و به نظر میرسید درباره زندگی کردن هنری را میداند که مدلین امیدوار بود بتواند آن را بیاموزد.
گلدیس دوباره ذهن او را متوجه فلفل قرمز کرد و گفت: «برای استیک، گوشت میخواهم. باید بری فروشگاه.»
«بعد از اون ماجرای دیروز؟»
«نه بابا. عقلت کجا رفته؟ از اون فروشگاه نه. باید بری کراسکات.»
مدلین از لبه فنجان قهوهاش به گلدیس نگاه کرد. تا کراسکات سی و دو مایل راه بود! آن هم مسیری دلگیر و رعبآور با فروشگاههایی با ویترینهای خالی، خانههای خراب و فضایی سرشار از فقر و نداری. «مگه میشه؟ هر بار یه شیشه سس گوجه بخواهی که نمیتونی بری کراسکات.»
گلدیس از لیست خریدی که در دست داشت، چشم برداشت و از بالای عینکش مدلین را ورانداز کرد. «حالا ببین چی کار میکنم!»
مدلین یک بار دیگر نتوانست جلوی احساس تحسینی را که نسبت به گلدیس داشت، بگیرد. لیست خرید گلدیس را مرور کرد: یک کیلو آرد (گلدمدال نه مارکهای دیگر)، نیم کیلو همبرگر، دو لیتر شیر کامل، ۲۵۰ گرم کره، نیم کیلو فلفل سبز (اگر تازه بود، سفت باشد)، دو بسته هویج و کرفس، دانه هل ـ همین طور ادامه داشت. «این خیلی زیاده. میخوای چی کار کنی؟»
«غذا درست کنم.»
«قراره ما سه تا این همه غذا رو بخوریم؟»
«برای خودمون نیست.»
«پس برای کیه؟»
«میخواهم یه کم گوشت با یه کم کیک برای مری فدر ببرم. میدونم خیلی خوشحال میشه. یه چیزی هم برای راندی هاپکینز میبرم، بچهداره. برای امیل هم همین طور. گرچه تنها چیزی که اون واقعآ لازم داره، یه نسخه از آهنگ «یه پدربزرگ پیره» که من اون رو دیگه ندارم. گلدیس لبخند گرمی زد که معمولا از او بعید بود و مدلین متوجه شد که واقعآ خوشحال است. شاید برنامهای در پیش داشت، به خاطر این که داشت کاری انجام میداد. «اگه همین الان راه بیفتی، میتونی اونها رو به موقع به من برسونی که بتونم تا بعد از ظهر کارم رو تموم کنم.»
حجم
۳۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۳۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب هیجان خاصی نداره ولی سرشار از حس زندگیه😍 اگه دنبال کتابهایی هستین که فراز و نشیب داستانش کم باشه و برای تایم استراحتتون وقتی ذهنتون خسته اس، شدیدااااا پیشنهادش میکنم😊
کتابی که قوی شروع شد.با موضوعی که حداقل مورد علاقهی من هست. رها کردن شهر و شلوغیهاش و رفتن به شهرهای کوچک و شروع زندگی از جنسی پر از آرامش... حداقل ۱۰۰ صفحهی اول کشش داشت برای همین شما اگر نمونه
داستان ساده و روانیه تعلیق وپیچیدگی زیادی نداره ، طوری نیست که ازشدت هیجان نتونی خوندنشو رها کنی ولی پر از حس زندگیه ، اینکه زندگی واقعی چه جوریه و روابط ادمها باهم لایه های پیچیده تری داره و با
بسیار عالی و زیبا خیلی لذت بردم
یه داستان یکنواخت. من انتظارم هیجان بیشتری بود. ولی برام کسل کننده بود. البته به نظرم میومد بعضی از اتفاقا خیلی راحت و سریع از روش گذر شده. احتمالا به اون قسمتا ممیزی خورده