دانلود و خرید کتاب مکتوب پائولو کوئیلو ترجمه الهام امیری‌زاده
تصویر جلد کتاب مکتوب

کتاب مکتوب

معرفی کتاب مکتوب

کتاب مکتوب اثری از پائولو کوئلیو نویسنده مشهور و خالق اثر کیمیاگر است که با ترجمه الهام امیری‌زاده می‌خوانید. این کتاب نوشته‌های کوتاه و داستان‌های با معنی دارد که نگرش و دیدگاه کوئلیو نبست به زندگی و هستی را با مخاطبان درمیان می‌گذارد.

درباره کتاب مکتوب

مکتوب یعنی نوشته شده. این کتاب هم شامل نوشته‌های کوتاه، و نگرش ها و برداشت‌های کوئیلو از جهان هستی و زندگی است که پیش از اینکه به شکل یک کتاب تنظیم و منتشر شوند، در روزنامه فولیا منتشر شده بودند.

پائولو کوئلیو این نگرش‎ها و برداشت‌ها را از فرهنگ‌ها و ملل مختلف الهام گرفته است و خودش معتقد است که نباید نام پندنامه به این کتاب داد. بلکه، تبادل تجربه است؛ کتاب‌هایی که او آنها را خوانده و یا داستانهایی که در هر حال متعلق به میراث روحانی نسل بشر هستند و مورد استفاده او قرار گرفته اند. او همچنین درباره محتوای مطالب اینطور گفته است که قسمت اعظم نوشته‌های این کتاب را مدیون همزیستی یازده ساله با استادش می‌داند و از آموزه‌های او استفاده کرده است.

بعدها او این کتاب را ادامه داد و نوشته‌های جدیدش را در کتاب دومین مکتوب منتشر کرد. 

کتاب مکتوب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب مکتوب را به تمام علاقه‌مندان به مطالعه داستان‌ها و متون کوتاه و پرمعنی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پائولو کوئلیو

پائولو کوئلیو ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. مادرش خانه‌دار و پدرش مهندس بود. شاید به همین دلیل بود که وقتی در دوران نوجوانی آرزویش مبنی بر نویسنده شدن را با خانواده‌اش درمیان گذاشت، آن‌ها با او مخالفت کردند. 

او به مدرسه حقوق رفت اما بعد از یک سال مدرسه حقوق را ترک کرد. مدتی مثل هیپی‌ها زندگی می‌کرد. در زندگی پر حادثه‌اش تجربه بستری شدن در یک آسایشگاه روانی، اعتیاد، دستگیری توسط حکومت و ... را دارد. بعد از مدتی که به عنوان ترانه‌سرا مشغول کار بود و درآمد خوبی نیز داشت، دوباره به رویای نویسنده شدن فکر کرد و شروع به نوشتن کتاب‌هایش کرد. 

پائولو کوئلیو پرفروش‌ترین نویسنده‌ پرتغالی است؛ کتاب کیمیاگرش به ۷۰ زبان ترجمه شده و همین باعث ثبت اسم او در کتاب رکوردهای گینس است. او و همسرش در حال حاضر در اروپا و ریودوژانیرو زندگی می‌کنند. از میان آثار مشهور او می‌توان به ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد، الف، زهیر، کنار رودخانه‌ی پیدرا نشستم و گریستم و مکتوب اشاره کرد.

بخشی از کتاب مکتوب

«مکتوب» یعنی «نوشته شده»، اما اعراب معتقدند که «نوشته شده» ترجمه‎ای خوب نیست؛ چون اگرچه همه چیز از قبل نوشته شده است، اما خداوند مهربان است و همه چیز را فقط برای کمک به ما نوشته است.

یک غریبه به نیویورک آمده است. او یک وقت ملاقات داشت، اما دیر از خواب بیدار شد. با خروج از هتل متوجه شد که پلیس اتومبیلش را توقیف کرده و برده است. به همین دلیل دیر به محل ملاقات رسید و آن را از دست داد. ساعت ناهاری بیشتر از حد معمول طول کشید. او به فکر جریمه‎ای بود که باید پرداخت می‎کرد، قطعاً مبلغ زیادی خواهد بود. ناگهان اسکناسی که روز قبل در خیابان پیدا کرده بود را به خاطر آورد و احساس کرد رابطه عجیبی بین این اسکناس و رویداد همان روز صبح وجود دارد. «کسی چه می‎دونه، شاید من اون پول رو قبل از کس دیگه‎ای که قرار بود اون‎رو پیدا کنه، از روی زمین برداشتم؟ شاید اسکناس رو از مسیر کسی برداشتم که حقیقتاً به این پول احتیاج داشت. کسی چه می‎دونه ... یعنی من توی سرنوشت مکتوب مداخله کردم؟» او احساس کرد که باید هر چه سریع‎تر از شر این اسکناس خلاص شود. در همان زمان، گدایی را مشاهده کرد که کنار پیاده‎رو نشسته بود؛ بنابراین سریعاً اسکناس را به او داد و احساس کرد یک بار دیگر تعادل را به زندگی خود بازگردانده است؛ اما گدا گفت: «من صدقه نمی‎خواهم، من یک شاعرم! حالا باید یکی از شعرهایم را برای تو بخوانم.» غریبه گفت: «بسیار خب؛ اما فقط کوتاه باشد، چون من عجله دارم!» گدا گفت: «تو هنوز زنده هستی چون هنوز به جایی که باید می‎رسیدی؛ نرسیدیی!»

یک مارمولک را در نظر بگیرید، همه عمر خود را بر روی زمین می‎گذراند و به پرندگان حسادت می‎کند. مارمولک از شکل یا سرنوشت خود ناراضی است و با خود می‎اندیشد: «من منفورترین موجود هستم؛ زشت با ظاهری مشمئز کننده که محکوم به خزیدن روی زمین هستم.» اما یک روز مادر طبیعت از مارمولک درخواست کرد یک پیله برای خود درست کند. از آنجا که مارمولک‎ها هرگز پیله درست نمی‎کنند؛ مارمولک تصور کرد پیله مزبور مقبره او خواهد بود، بنابراین آماده مرگ شد. اگرچه او هرگز از زندگی خود خشنود نبود، اما شروع به گله و شکایت به درگاه خداوند کرد: «خدایا! همین الان که با همه چیز انس گرفتم، می‎خواهی مایملک اندک را از من بگیری؟» بالاخره او با ناامیدی خود را در یک پیله محبوس کرد و منتظر مرگ شد. چند روز بعد؛ مارمولک دریافت که به یک پروانه زیبا تبدیل شده است. او قادر بود در آسمان پرواز کند و به شدت مورد تحسین قرار گرفت. او از معنی زندگی و طراحی‎های خداوند متعجب شد.

یک غریبه به راهب صومعه در اسکتا گفت: «می‎خواهم زندگی بهتری داشته باشم، اما نمی‎توانم افکار گناه‎آلود را از خود دور کنم.» بیرون از صومعه باد تندی می‎وزید؛ راهب گفت: «هوای داخل صومعه بیش از حدگرم شده؛ می‎توانی یک کم از آن باد را بگیری و به داخل صومعه بیاوری تا هوای اینجا خنک بشود؟» غریبه گفت: «این کار غیر ممکن است!» راهب گفت: «به همین نسبت دور کردن افکار گناه‎آلود از ذهن تو هم غیر ممکن است! تنها راه این است که نه گفتن به وسوسه‎ها را یاد بگیری تا این افکار برای تو مشکل‎ساز نباشند!»

استاد گفت: «اگر اتخاذ تصمیم ضروری باشد، بهتر است تصمیم را اتخاذ کنید و پیامدهایش را نیز بپذیرید...

معرفی نویسنده
عکس پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو

پائولو کوئیلو در ۲۴ آگوست سال ۱۹۴۷ در شهر ریودوژانیرو متولد شد. او در خانواده‌ای رشد کرد که عقاید مذهبی مسیحی کاتولیک مادر و پدرش آنچنان سفت و سخت بود که پائولو حتی با نفس کشیدن در هوای خانه هم می‌توانست فشار این عقاید را بر خود احساس کند.

علی
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

کتابی زیبا از پائولو کوئلیو که در قالب چندین داستان کوتاه که هرکدام پند های زیبایی مانند دیگر آثار وی درون خود جای داده است

کافه کتاب
۱۴۰۱/۰۶/۱۲

مانند تمام کتابهای پائولو کویلو زیبا و دلنشین کتابی حدودا ۱۵۰ صفحه ای که در هر صفحه یک داستان آموزنده روایت میشود

k1toys.com
۱۴۰۳/۰۷/۲۶

درود بیکران خداوند بر همه.... ای کاش همه ی انسانهای دنیا می‌توانستند یک بار هم که شده این کتاب خوب را بخوانند من از جمله آدمهایی هستم که قطعا پنج الی شش بار این کتاب را خواهم خواند شادی و سلامتی

- بیشتر
محسن
۱۴۰۲/۱۲/۲۸

ترجمه افتضاح چجوری مارمولک تبدیل به پروانه شد؟

«تو هنوز زنده هستی چون هنوز به جایی که باید می‌رسیدی؛ نرسیدیی!»
علی
استاد می‌گوید: «اگر در میسر تحقق رویاهایتان پیش می‌روید، نسبت به آنها متعهد باشید و هرگز در را به روی بهانه‌های بیهوده باز نکنید: این چیزی نیست که می‌خواستم! چون این گونه عبارت‌ها پر از بذرهای شکست هستند. به راه خود ادامه دهید، حتی اگر گام‌هایتان دچار تزلزل شده باشند و حتی اگر می‌دانید قادرید کارهای بهتر انجام دهید. اگر احتمالات گوناگونی را بپذیرید، هیچ تردیدی وجود ندارد که در آینده نیز پیشرفت خواهید کرد؛ اما اگر بپذیرید که محدودیت‌هایی دارید، هرگز از چنگال آنها رها نخواهید شد. با شهامت گام در مسیر بگذارید و از انتقادات سایرین هراس نداشته باشید. از همه بالاتر اجازه ندهید که انتقادها شما را فلج کنند. در همه شب‌های بی‌خوابی خداوند در کنارتان است و با عشق بیکران اشک‌ها را از چهره شما می‌زداید. خداوند همیشه با شجاعان است.»
Nairika
هیچ کس نمی‌تواند صورتش را در آب مواج ببیند، جستجوی خداوند با ذهن نگران نیز غیرممکن است.
علی
«آنچه به این صخره‌ها جلوه زیبا بخشیده است، چکش نبود! بلکه این آب بود که توانست با رقص و آواز دل‌انگیزش این کار مهم را انجام دهد
martinof
«خردمند کسی است که اگر بداند باید موقعیت فعلی را ترک کند؛ هر چه سریع‌تر این کار را انجام دهد!»
Manizheh
قوی‌ترین و وحشتناک‌ترین سلاح قدرتمند و در عین حال بزدلانه‌ترین آنها که انسان تاکنون اختراع کرده است، واژگان و کلام است. مشت و سلاح آتشین منجر به خونریزی می‌شوند، بمباران‌ها منجر به خراب شدن خانه‌ها و خیابان‌ها می‌شوند، کالبد شکافی قادر است اثرات سم را در بدن قربانی نشان دهد. استاد می‌گوید: «کلام انسان بدون بر جای گذاشتن کوچک‌ترین سرنخی منجر به نابودی می‌شود. کودکان طی سال‌ها با شنیدن سخنان والدین خود شرطی می‌شوند، مردان بی‌رحمانه مورد انتقاد قرار می‌گیرند، زنان به طور سیستماتیک و کاملاً برنامه‌ریزی شده توسط کلام شوهرانشان قتل عام می‌شوند، مؤمنان تحت تأثیر کلام مفسران دینی قرار گرفته و از دین منحرف می‌شوند. به عملکرد خود دقت کنید؛ آیا شما نیز از همین سلاح استفاده می‌کنید؟ آیا دیگران هم این سلاح را بر علیه شما به کار می‌برند؟
mohammad alimohamadi
«به زندگی متعهد باش! اگر زنده هستی باید دست هایت را تکان داده، جست و خیز کنی، سر و صدا راه بیندازی، بخندی و با مردم حرف بزنی؛ چون زندگی دقیقاً نقطه مقابل مرگ است. مردن یعنی همیشه فقط در حالت و بدون تغییر باقی بمانی، اگر بیش از حد آرام باشی زنده محسوب نخواهی شد.»
کاربر ۴۹۲۰۲۹۶
«با چشمان بسته یا باز، تصاویری که تعریف می‌کنم در ذهن خود تصور کن: یک دسته از پرندگان در حال پرواز هستند، چند پرنده را مشاهده می‌کنی؟ پنج/ یازده؟ شانزده؟ مهم نیست پاسخ چه باشد، گاهی اوقات اطمینان از اینکه چند پرنده را شاهد هستی دشوار است؛ اما یک واقعیت در این آزمایش مشخص خواهد شد؛ تو می‌توانی دسته‌ای از پرندگان را ببینی، اما شمردن آنها فراتر از قدرت توست، اما صحنه مزبور به شکلی کاملاً واضح در ذهن تو نقش می‌بندد؛ اما باید یک پاسخ برای این پرسش وجود داشته باشد. چه کسی باید تعیین کند چه تعداد پرنده در این تصویر ذهنی وجود دارد؟ فقط خود تو!»
علی
«کلام انسان بدون بر جای گذاشتن کوچک‌ترین سرنخی منجر به نابودی می‌شود. کودکان طی سال‌ها با شنیدن سخنان والدین خود شرطی می‌شوند، مردان بی‌رحمانه مورد انتقاد قرار می‌گیرند، زنان به طور سیستماتیک و کاملاً برنامه‌ریزی شده توسط کلام شوهرانشان قتل عام می‌شوند، مؤمنان تحت تأثیر کلام مفسران دینی قرار گرفته و از دین منحرف می‌شوند. به عملکرد خود دقت کنید؛ آیا شما نیز از همین سلاح استفاده می‌کنید؟ آیا دیگران هم این سلاح را بر علیه شما به کار می‌برند؟ از ادامه هر دو این‌ها پیشگیری کنید.
k1toys.com
قوی‌ترین و وحشتناک‌ترین سلاح قدرتمند و در عین حال بزدلانه‌ترین آنها که انسان تاکنون اختراع کرده است، واژگان و کلام است. مشت و سلاح آتشین منجر به خونریزی می‌شوند، بمباران‌ها منجر به خراب شدن خانه‌ها و خیابان‌ها می‌شوند، کالبد شکافی قادر است اثرات سم را در بدن قربانی نشان دهد.
k1toys.com
ما یهودیان در مواجهه با شکستن یک لیوان می‌گوییم: «به امید موفقیت!» مفهوم این عبارت این است که چه بهتر از شانس خودت برای پیشگیری از شکسته شدن
Manizheh
راهب گوشه‌نشین گفت: «هر چه را که زندگی به تو ارزانی داشته است با شادی بپذیر! مرتکب گناه نشو تا روحت ناامید نشود و هرگز سخاوت زمین را هدر نده!»
Manizheh
همیشه باید از خودتان بپرسید: «از آنجا که قرار است بمیرم، اکنون بهتر است چه کاری انجام دهم؟»
Manizheh
کائنات همه کسانی که عقاید از پیش تعیین شده دارند را تحریم می‌کند. انرژی زمین باید تجدید شود، ایده‌های تازه به فضای کافی نیاز دارند. جسم و روح، نیازمند مبارزه‌های جدید هستند. آینده به ما فرصت خواهد داد و همه ایده‌ها (به جز ایده‌های از پیش تعیین شده) فرصت خودنمایی خواهند داشت. هر آنچه اهمیت دارد باقی می‌مانند و آنچه بی‌فایده است از بین خواهد رفت؛ اما اجازه دهید هر کس داور پندارهای خود باشد. ما داور رویاهای دیگران نیستیم. برای ایمان داشتن به شیوه و اعتقادات خومان، لازم نیست غلط بودن شیوه یا اعتقادات دیگران را اثبات کنیم. کسی که این گونه رفتار کند، با تزلزل گام برمی‌دارد.
Manizheh
این شمع که اکنون روشن کردم، نوری باشد که هنگام برخورد با مشکلات مسیر مرا روشن کرده تا تصمیمات صحیح اتخاذ کنم. دعا می‌کنم این شمع آتشی باشد که خودپسندی و ناپاکی مرا در خود بسوزاند. دعا می‌کنم این شمع شعله‌ای باشد که دلم را گرم کند و عاشق شدن را به من بیاموزد. خدایا! چون نمی‌توانم به مدت طولانی در اینجا بمانم، این شمع را به عنوان پاره‌ای از وجود خود در همین جا می‌گذارم. خدایا! کمکم کن تا این دعا همه کارهای روزمره مرا در برگیرد. آمین!»
Manizheh
موش زندگی می‌کند که همه کتاب‌هایم را به تدریج می‌جود. اگر همیشه نگران آن بوده یا به دنبال شکار کردنش باشم، مخفی می‌شود و تا آخر عمر باید همه سوراخ‌های اینجا را به دنبالش جستجو کنم. به جای اتلاف وقت، همه کتاب‌های با ارزش و خوبم را در یک جای امن قرار دادم که دست موش به آنها نرسد، سپس اجازه دادم بقیه کتاب‌ها را بجود. با این کار، او همیشه یک موش باقی می‌ماند و برای من تبدیل به یک هیولا نمی‌شود.» اگر از چند مورد معدود بترسید، ایرادی ندارد؛ همه ترس خود را بر روی همین موارد متمرکز کنید تا شهامت روبه‌رو شدن با مسائل مهم را داشته باشید.
Manizheh
دلقک گفت: «به زندگی متعهد باش! اگر زنده هستی باید دست هایت را تکان داده، جست و خیز کنی، سر و صدا راه بیندازی، بخندی و با مردم حرف بزنی؛ چون زندگی دقیقاً نقطه مقابل مرگ است. مردن یعنی همیشه فقط در حالت و بدون تغییر باقی بمانی، اگر بیش از حد آرام باشی زنده محسوب نخواهی شد.»
Manizheh
گاهی اوقات عقاید خود را تغییر دهید، البته تا زمانی که آزاری به کسی نرسد. بدون احساس خجالت، ضد و نقیض صحبت کنید؛ این هم حق شماست. مهم نیست که دیگران چه دیدگاهی نسبت به شما دارند ... در هر حال، آنها پشت سرتان صحبت خواهند کرد؛ پس راحت باشید!
Manizheh
چند یهودی مشغول دعا کردن در کنیسه بودند که صدای بچه‌ای را شنیدند که می‌گفت: «الف ... ب .... پ ... ت ...» آنها سعی کردند تمرکز خود را بر روی دعا کردن حفظ کنند، اما باز هم همان صدا را شنیدند: «الف ... ب ... پ ... ت ...» بالاخره دعا را نیمه کاره رها کردند و پسرکی که حروف الفبا را تکرار می‌کرد، یافتند. یکی از آنها به پسر بچه گفت: «چرا این کار را می‌کنی؟» پسرک گفت: «چون آیات کتاب مقدس را بلند نیستم، بنابراین فکر کردم باید حروف الفبا را تکرار کنم تا خداوند خودش از این حروف استفاده کند و واژگان صحیح را درست کند!» مرد گفت: «از درس بزرگی که به من دادی سپاسگزارم؛ امیدوارم بتوانم روزهای زندگی خود را همان گونه که تو حروف الفبا را تقدیم کردی به خداوند پیشکش کنم تا زندگی مرا هر طور که مایل است رقم بزند.»
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
شروع به نوشتن کنید. از دل و جان بنویسید حتی اگر هیچ کس نوشته‌هایتان را نمی‌خواند یا بدتر از آن، حتی اگر کسی به نوشته‌های محرمانه شما دست یابد و آنها را بخواند. نوشتن به شما کمک می‌کند افکار خود را سر و سامان دهید، در نتیجه آنچه در پیرامون شما می‌گذرد را بهتر خواهید دید. استفاده از قلم و کاغذ معجزه می‌کند، رنج و درد شما را تسکین می‌دهد، رویاهایتان را جامه عمل می‌پوشاند و امید از دست رفته را دوباره زنده می‌کند: واژگان قدرت عجیبی دارند!
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳

حجم

۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۱۳,۹۰۰
تومان