کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید

کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید نوشته ناپلئون هیل است که با ترجمه الهام امیری‌زاده منتشر شده است. وقتی که کتاب ییندیشید و ثروتمند شوید در سال ۱۹۳۷ میلادی به چاپ رسید، به عنوان یکی از بزرگ‎ترین کتب الهام‌‎بخش زمان خود مشهور شد.

درباره کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید

در این کتاب شما قوانین ثروتمندان را فرا خواهید گرفت. علاوه بر داستان افرادی که در زمان هیل به موفقیت رسیده‌اند شما با افرادی نظیر بیل گیتس، مری کِی اش، ارنولد شوارتزنگر، مری کراک و دیگران هم آشنا خواهید شد.

آماده شوید. به طور جدی الگوهای ناپلئون هیل را برای ایجاد یک تغییر اساسی در روش زندگی خود دنبال کنید. این الگوها برای ناتوانی شما در لذت بردن از زندگی و هم چنین پایه‌گذاری مرحله‌ای برای پیوستن به گروه افراد ثروتمند مفید به فایده ارزشمند خواهد بود.

مطالعه‌‎ این کتاب جزو ضروریات زندگی شده بود و بالغ بر پانزده میلیون نسخه از این کتاب فروخته شد. این کتاب به عنوان چراغ راه میلیون‎‌ها نفر معرفی شد که می‎‌خواستند از فقر و بیچارگی و افسردگی نجات یابند و به سمت موفقیت و رونق برای خود، خانواده و در بعضی موارد کارمندانشان گام بردارند.

خواندن کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کسانی که به دنبال ثروت هستند پیشنهاد می‌کنیم

درباره ناپلئون هیل

ناپلئون هیل در یک خانواده فقیر در سال ۱۸۸۳ در یک آلونک یک خوابه در ویرجینا به دنیا آمد. او در ۱۲ سالگی یتیم شد و به خویشاوندانش سپرده شد. برای غلبه کردن بر فقر سعی کرد تا تحصیلات خود را ادامه دهد و تبدیل به یکی از نوابغ عملگرای زمان خودش شود. در سیزده سالگی برای روزنامه‎های محلی کوچک مطالب می‎نوشت. وقایعی را که در منطقه رخ می‎‌داد به صورت داستان و گزارش به رشته تحریر در می‌‎آورد. البته به خاطر غلبه بر فقر همیشه به این موضوع فکر می‌‎کرد که چرا مردم در به دست آوردن موفقیت و خوشحالی حقیقی در زندگی ناکام می‎‌مانند؟

برای گذران زندگی هر دو شغل حقوق و روزنامه‎‌نگاری را دنبال می‌‎کرد. شغل اولیه او به عنوان گزارشگر، مخارج تحصیل مدرسه او را تأمین می‎کرد. شانس بزرگ او زمانی بود که به او مأموریت داده شد تا در مورد موفقیت مردان معروف و پرآوازه یک مجموعه داستانی بنویسد.

یکی از مردانی که برای مجموعه داستانی‎اش به او معرفی شد، اندرو کارنگی ـ غول، اقتصاد جهانی در صنعت فولاد و استیل، بود. آقای کارنگی چنان مجذوب و شیفته روزنامه‌‎نگار جوان شد که حق‎ العملی بابت مأموریتی به او داد که برای ۲۵ سال بعد زندگی هیل هم کفایت می‎‌کرد. آن پروژه، معرفی بیش از ۵۰۰ میلیونر برای رسیدن به فرمول موفقیتی بود که یک فرد معمولی و متوسط بتواند از آن استفاده کند.

مصاحبه شوندگان شامل ثروتمندترین و بانفوذترین مردان آن زمان بودند. از جمله توماس ادیسون، الکساندر گراهام بل، هنری فورد، چالز ام شواب، تئودور روزولت، ویلیام ریلگی آر، جان وانامیکر، ویلیام جنینگ برایان، جرج ایستمن، وو درو ویلسون، ویلیام اچ تفت، جان دی راکفلر و خیلی‌‎های دیگر که امروزه زیاد شناخته شده نیستند. در طول انجام این پروژه اندرو کارنگی به عنوان مشاور و راهنمای هیل، در تهیه فرمولی برای فلسفه موفقیت و ترسیم افکار و تجارب افراد مصاحبه شده به او کمک می‎کرد.

موفقیت کتاب رازهای تغییر افکار در جذب ثروت به عنوان راهنمایی برای رهبران تجاری، خطیبان و نویسندگان کتب بود و هیل را تبدیل به یکی از میلیونرهای زمان خودش کرد.

ناپلئون هیل در نوامبر سال ۱۹۷۰ بعد از یک دوره طولانی حرف‌ه‎ای موفقیت ‎آمیز درگذشت. کارهای او مبنای دستاوردهای شخصی بود و تقریباً به مدت ۷۰ سال روی خوانندگانش تأثیر گذاشته است.

بخشی از کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید

حقیقتاً افکار مانند اشیاء هستند و هنگامی که با هدف، پشتکار و اشتیاق شدید برای تبدیل به ثروت و سایر موضوعات مادی عجین می‌شوند، ابزاری قدرتمند خواهند بود.

ادوین سی بارنز، صحت و سقم این موضوع که مردم واقعاً فکر می‌کنند و ثروتمند می‌شوند را بررسی کرد. کشف او به یکباره محرز نشد. این کشف ذرّه ذرّه به ثمر نشست و با اشتیاق شدید برای همکار تجاری توماس ادیسون بزرگ بودن شروع شد.

یکی از خصوصیات بارز اشتیاق بارنز، مسلم و قطعی بودن آن بود. او می‌خواست که با ادیسون کار کند نه برای او. به دقت به چگونگی تبدیل آرزویش به واقعیت توجه کنید بهتر خواهید توانست سیزده قانون رسیدن به ثروت را درک کنید. هنگامی که این آرزو یا تمایل فکری برای اولین بار در ذهن او جرقه زد او در موقعیتی نبود که بر مبنای آن آرزو عمل کند. دو مشکل بر سر راه او قرار داشت. اول این که او آقای ادیسون را نمی‌شناخت و دیگر این که او پول کافی برای کرایه بلیت خود به سمت نیوجرسی را نداشت. این مشکلات برای منصرف کردن اثر مردم از تلاش برای رسیدن به خواسته‌هایشان کفایت می‌کند. اما او یک خواسته و آرزوی معمولی نداشت! او به قدری برای پیدا کردن راهی جهت رسیدن به آرزویش مصمم بود که نهایتاً تصمیم گرفت به جای شکست خوردن و ناکام ماندن کورکورانه، بار و بندیل سفر ببندد و با یک قطارِ باری به نیوجرسی برود.

او در آزمایشگاه آقای ادیسون حاضر شد و گفت که می‌خواهد با این مخترع به تجارت بپردازد. طی صحبتی که سال‌ها پیش در اولین ملاقات بین آن دو رد و بدل شد آقای ادیسون گفته بود: وقتی او در مقابل من ایستاده بود به نظر آدم معمولی می‌آمد؛ اما چیزی درحالت چهرهٔ او بود که این احساس را منتقل می‌کرد که او مصمم است تا آن چه را که برایش آمده به دست آورد. من از سال‌ها تجربه زندگی با مردم آموخته‌ام که وقتی فردی واقعاً چیزی را آرزو می‌کند همه آینده خود را بر مبنای آن آرزو و خواسته برنامه‌ریزی می‌کند تا آن را به دست آورد. او مطمئناً برنده خواهد بود. من فرصتی را که خواسته بود در اختیارش گذاشتم، چرا که می‌دیدم او ذهنش را بر روی موفقیت متمرکز کرده است.