کتاب کوری
معرفی کتاب کوری
کتاب کوری نوشتهٔ ژوزه ساراماگو و ترجمهٔ جهانپور ملکی است و انتشارات آندیاگستر آن را منتشر کرده است.
کتاب کوری نوشتهٔ ژوزه ساراماگو داستانی تمثیلی دارد که پیامی تکاندهنده منتقل میکند. ساراماگو ماجرای کور شدن اتفاقی مردم شهری را روایت میکند اما در حقیقت با این داستان رعبانگیز به اخلاقیات انسان مدرن میپردازد. رمان کوری مشهورترین و پرافتخارترین اثر خالقش به شمار میآید.
درباره کتاب کوری
اتفاقات رمان کوری (Blindness) در شهری خیالی رخ میدهد و یک روز عادی را توصیف میکند. رانندهای بینایی خود را از دست میدهد و او اولین کسی است که دچار این مشکل میشود. این اتفاق بارها و بارها تکرار میشود و تعداد بیشتری از مردم به این بیماری مرموز مبتلا میشوند. نکتهٔ عجیبی در خصوص این کوری وجود دارد؛ افرادی که به این بیماری مبتلا میشوند به جای تاریکی مطلق همهجا را سفیدی مطلق میبینند. در حقیقت میتوان چنین تعبیر کرد که مانعی سفید در مقابل دید افراد قرار میگیرد.
دولتمردان همهٔ افراد مبتلا را به یک آسایشگاه منتقل میکنند تا در قرنطینه بمانند. درست در همین مرحله است که ژوزه ساراماگو (Jose Saramago) داستان اصلی خود را آغاز میکند و زندگی افراد در دوران قرنطینه را با خردهداستانهایی جذاب روایت میکند. او با استفاده از این موقعیت خاص اخلاقیات جامعه را زیر ذرهبین میبرد و حقایق تلخی را برایتان توضیح میدهد. کوری رمانی کاملاً اخلاقی است و منتقدان نیز بیماری کوری فراگیر در داستان را تمثیلی از ضعف اخلاقی جامعه میدانند.
هیچ یک از شخصیتهای این رمان تکاندهنده و رعبانگیز نامی ندارند و با صفتهای خاصی مانند همسر دکتر، دختر عینک تیره و... ذکر میشوند. در حقیقت این تصمیم ساراماگو بسیار هوشمندانه است و منجر به این میشود که داستانی جهانشمول را به شما ارائه دهد.
زنان همواره در آثار ساراماگو دارای جایگاه خاصی بودهاند و این موضوع را میتوان در کتاب حاضر نیز مشاهده کرد. در رمان کوری شخصیت اصلی داستان زنی عاقل، شجاع و دلسوز است که با عنوان همسر پزشک از او یاد میشود. همسر پزشک تنها فرد بینا در شهر است که برای تنها نگذاشتن همسر خود تظاهر به نابینایی میکند تا در میان افراد بیمار جای بگیرد. او تمام تلاش خود را میکند تا به دیگران کمک کند و آنان را از شراط سخت نجات دهد.
جملات برگزیده رمان کوری:
میدانم، میدانم، من زندگیام را با تماشا کردن چشمهای مردم سپری کردم، این تنها عضو بدن است که احتمال دارد هنوز روحی در آن وجود داشته باشد.
نابینایی یک مسئله شخصی است میان فرد و چشمانی که با آنها به دنیا میآید.
امتیازی که این نابینایان از آن بهره میبردند، چیزی بود که شاید بتوان توهم نور به آن اطلاق کرد.
هر کس بر اساس وجدان خودش عمل میکند، طرز تفکر من این است و قصد عوض کردن عقایدم را هم ندارم.
خواندن کتاب کوری را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار ساراماگو پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کوری
«نزدیک صبح بود که اراذل و اوباش اجازه رفتن به زنها را دادند. زن کوری که به بیخوابی دچار بود روی دست همراهانش که خود را نیز به زحمت میکشیدند برده شد. ساعتهای طولانی میان این مرد و آن مرد دست به دست گشته بود. خواری روی خواری، بی حرمتی بالای بی حرمتی، تن به هر توهینی داده بودند که میشد درحق یک زن انجام داد و تنها جانش را نگرفت. زمانیکه در حال رفتن بودند مرد کور مسلح با حالتی تمسخرآمیز گفت: «خوب میدانید که دستمزدتان به صورت جنس میباشد، به آن مردهای بدبختتان بگویید بیایند و غذا بگیرند.» و به طعنه و کنایه افزود: «به امید دیداری دوباره دخترها. خودتان را برای بار دیگر به خوبی آماده کنید.» دیگر اراذل و اوباش نیز یک صدا تکرار میکردند: «به امید دیدار، عدّهای آنها را کره مادیان میخواندند، عدّهای دیگر فاحشه، ولی از لحن بیرمق صدایشان مشخص بود که شور جنسی آنها کم شده است. کر، کور، خاموش، افتان و خیزان به زحمت سرپا ایستاده بودند، بیآنکه ذرهای قدرت اراده داشته باشند تا قادر به رها کردن دست زن جلویی باشند، دست، نه، شانه مانند زمانیکه آمده بودند.
به طور یقین حتی یک نفر از آنها هم میدانست چه پاسخی بدهد، زمانیکه از آنان سؤال کنند به چه علت دست یکدیگر را گرفتهاید. همینطوری پیش آمد دیگر، حرکاتی است که نمیشود برایشان توضیح سادهای یافت. گاهی اوقات حتی یک توضیح پیچیده نیز یافت نمیشود. از سرسرا که عبور کردند همسر دکتر نگاهی به بیرون انداخت، سربازها آن جا حضور داشتند و همین طور یک کامیون که به احتمال زیاد برای توزیع غذای قرنطینه شدگان از آن استفاده میشد. درست در همان موقع، زن کور مبتلا به بیخوابی کاملاً رمق پاهای خود را از دست داد، گویی به وسیله یک ضربه قطع شده باشند. قلبش نیز از کار افتاد، حتی انقباض هماهنگ و منظمی را که آغاز کرده بود تمام نکرد، سرانجام فهمیدیم که به چه دلیل این زن کور قادر به خوابیدن نبود. اکنون دیگر خواهد خوابید، بیایید او را بیدار نکنیم. همسر دکتر گفت: «مرده است.» و صدایش هیچ آهنگی نداشت. البته اگر بتوان گفت که این صدا به مردگی همهای که گفته بود از دهان زندهای خارج شده باشد.»
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۱ صفحه
حجم
۲٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۱ صفحه
نظرات کاربران
به جرعت میتونم بگم معرکه بود و هر ادمی یکبار نیاز داره ک این کتابو بخونه
بسیار توصیه میکنم که این کتاب رو بخونید ولی با ترجمه ی بهتر. من حین خوندن کتاب فیلمش رو هم دیدم ولی فیلم فقط بخش های کوچیکی از کتاب رو تونسته دربربگیره و سلیقه من نبود. ولی کتابش پر از دلایل کوچک
بسیار کتاب ناامید کننده ای بود و بنظر من کسانی که دچار یاس در زندگی هستند بیشتر از پیش پچار نا امیدی میشوند