کتاب بابک خرم دین
معرفی کتاب بابک خرم دین
کتاب بابک خرم دین نوشته سعید نفیسی یکی از مشهورترین نویسندگان و پژوهشگران ایران است. این کتاب روایتی از زندگی بابک خرم دین یکی از مبارزان ایرانی است که برای دفاع از ملیت ایرانی بسیار تلاش کرده است.
درباره کتاب بابک خرم دین
استاد سعید نفیسی (۱۲۷۴ - ۱۳۴۵ ه. ش)، فرزانه مرد ادب ایران زمین که بهراستی عاشق میهنش بود و عمر پُربار خود را صرف هرچه بارورتر شدن فرهنگ و ادب ایرانی کرد، در واقع یکی از وارثان شایسته میراث عظیم و گرانقدر فرهنگی و ادبی گذشته این مرزوبوم و از بانیان استمرار و بقای آن در نسلهای آینده است.
او چهل سال تدریس کرد و پنجاه سال نوشت. به تحقیق و پژوهش و تألیف و ترجمه پرداخت. به اطرافواکناف عالم سفر کرد. در دانشگاههای کشورهای مختلف جهان تدریس کرد. در سمینارها و کنگرههای بیشمار شرکت جُست و به هرکجا که قدم گذاشت ایرانشناسی را رنگ و بویی تازه داد و ازآنجا ارمغانهای فرهنگی با خود آورد که به غنای هرچه افزونتر و آشنایی هرچه بیشتر با میراث مکتوب نیاکانمان انجامید. او در این کتاب به زندگی بابک و خرمدینان میپردازد.
بابک خرمدین رهبر مبارزات خرمدینان است که در ۲۲۳ قمری زندگی میکرد و به کمک جنبش خرمدینان بر علیه خلفای عباسی قیام کرد. یکی از بزرگترین جنبشهایی که ملت ایران در مدت دراز زندگی پست و بلند خود آشکار کرده جنبش ملی است که در قرن دوم و سوم هجری برای کوتاه کردن دست تازیان پدیدار کرده است. در میانکسانی که علمداران این جنبشهای ملی بودهاند چند تن را باید زنده نگاهدارنده ایران شمرد و جای آن دارد که ایرانیان ایشان را پهلوانان داستان و تاریخ خود و جانشینان شایسته دستان و زال و رستم و بهمن و اسفندیار رویینتن بدانند و حماسههای بسیار وقف سران این مردم بزرگ مانند ماه آفرید و سنباد و مقنع و ابومسلم و استاذسیس و اسحق و عبدالله پسر رونده و حمزه پسر آذرک و علی پسر محمد برقعی و مازیار و افشین و بابک و طاهر پسر حسین فوشنگی و مرد آویز دیلمی و عمر و پسر لیث رویگر سیستانی و اسمعیل پسر احمد سامانی و پسران بویه کنند.
در میان این گروه مردان بزرگ بابک خرمدین از حیث مردانگیهای بسیار و دلاوریهای شگفت و سرسختی و پایداری و استواری مردانه خویش جایگاه بلندی دارد و تنها کسانی که میتوانند تااندازهای با وی برابری کنند مقنع و مازیارند. این کتاب سعی دارد به زندگی بابک بپردازد.
خواند کتاب بابک خرم دین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به تاریخ ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بابک خرم دین
زن گفت که جاویدان مرا گفت: امشب میمیرم و جان از پیکرم بیرون میرود و در تن این جوان درآید و رای من چنین است که وی را بر پیروان خویش خداوند کنم. و چون من بمردم این سخن ایشان را بگوی و بازگوی که هرکس دراینباره با من خلاف کند و اختیار مرا نگزیند دین ندارد.
گفتند که ما پیمان وی درباره این جوان پذیرفتیم. سپس آن زن گاوی خواست و فرمود آن را بکشند و پوستش بکنند و آن پوست را گشاده کنند و از هم بدرند و آن پوست را بگسترد و تشتی پر از باده بر آن گذاشت و نانی را بشکست و در گرداگرد پوست گاو بنهاد و آن مردم را یکیک همی خواند و میگفت بر آن پوست پای بکوبند و پارهای از نان بردارند و در می فروبرند و بخورند و بگویند: «ای روان بابک بر تو گرویدم، همچنآنکه به روان جاویدان گرویده بودم.» و سپس دست بابک بگیرند و دست بر وی زنند و ببوسند. آن مردم همه چنین کردند و چون خوراک آماده شد ایشان را به خوردن و نوشیدن خواند. سپس آن زن بر بستر خویش بنشست و بابک را بر آن بستر نشاند و پشت بر آن مردم داشت و چون سه بسه باده خوردند دستهای ریحان برگرفت و بهسوی بابک انداخت. بابک آن دسته ریحان را برگرفت. و آیین زناشویی ایشان چنین است. مردم برخاستند و دستبهدست ایشان زدند و بدین زناشویی خرسند شدند.
محمد عوفی در جوامع الحکایات و لوامع الروایات (باب پنجم از قسم اول) همین سخنان را با اندک تغییری چنین آورده است: «و از معظمات وقایع که در عهد معتصم افتاد خروج بابک خرمی بود و او زندیق بود و خدای عزوجل را انکار کردی و به حلال و حرام ایمان نداشتی و امرونهی را حق ندانستی و گویند که پدر پدید نبود و مادر او زنی بود یکچشم از دیهی از دیههای آذربایجان و گفتهاند مردی از نبطیآنسواد عراق با وی به سفاح نزدیکی کرد و بابک از وی متولد شد و مادر او به گدایی او را میپروردی، تا آنگاهکه به حد بلوغ رسید و یکی از مردم دیه او را به مزد گرفت، ستوران او را به چرا میبرد و او هرروز ستوران را به چرا بردی.
و گویند روزی مادر برای او طعام آورده بود، او را دید در زیر درختی خفته و موهای اندام او بهپای خاسته و از هر بن مویی قطره خونی میچکید و در آن کوه طایفهای بودند از خرمدینان و زنادقه و ایشان را دو رئیس بود هر دو را با یکدیگر خصومت بود، یکی را نام جاویدان و دیگری را عمران. روزی آن جاویدان بدان دیه که بابک آنجا ساکن بود گذر کرد و بابک را بدید و علامات جرئت و آثار شهامت در وی تفرس کرد، او را از مادر بخواست و با خود ببرد. بابک با زن جاویدان عشقبازی آغاز کرد، تا زن را صید خود کرد و آن زن او را بر اسرار شوهر خویش مطلع گردانید و خزاین و دفاین بدو نمود و بابک کار به خود گرفت و بعد از مدتی حربی افتاد در میان آن جماعت با جاویدان، و جاویدان در آن حرب کشته شد و زن جاویدان به آن جماعت گفت که: جاویدان مربابک را خلیفه خودکرده است و اهل این نواحی را به متابعت و مطاوعت او وصیت کرده بود و روح جاویدان به وی تحویل کرده است.
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۴۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه