کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی
معرفی کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی
کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی نوشته ملکه جنایت آگاتا کریستی است. این کتاب شامل دو داستان است اولین و آخرین اثر آگاتا کریستی. با خواندن این دو کتاب مسیر رشد نویسنده و شخصیتها را خواهید دید. این کتاب با ترجمه بهرام افراسیابی منتشر شده است.
درباره کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی
در کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی با دو شخصیت متفاوت از پوآرو همراه میشویم. پوارو یک بازرس بلژیکی بود که هنگام جنگ جهانی اول به همراه بسیاری از هموطنان مهاجرش به کشور انگلستان مهاجرت کرد و در یکی از املاک متعلق به خانماینگلتورپ صاحب عمارت استایلز مستقر شد و به این ترتیب و با قتل خانم اینگلتورپ در رمان ماجرای اسرار آمیز در استایلز نخستین تحقیقات جنایی خود را در این کشور آغاز میکند. این اولین پرونده است و در آن پوارو پر انرژیتر است، اما اسرار خانه ییلاقی ما را با پوارو مسن و پخته روبهرو میکند و معمایی که باید حل کند.
خواندن کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات جنایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی جنایی نویس نامدار انگلیس در ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در تورکی در ایالت دیوونشایر در جنوب انگلستان متولد شد. خانهای که در آن به دنیـا آمد اشفیلد نام داشـت و کریستی تا آخر عمر خاطرات شیرین خود را از این خانه به یادداشت. پدرش فردریک آلوامیلر و مادرش کلاریسا نام داشتند. فرزندان اول و دوم خانواده، پسر و دختری به نامهای مارجری و مونتی بودند و آگاتا سومین فرزند خانواده به حساب میآمد که با نام کامل آگاتا مری کلاریسامیلر غسل تعمید یافت. مری و کلاریسا از نامهای خانوادگی آنها بود و آگاتا، نامی بود که یکی از دوستان فردریک پیشنهاد نمود.او در شب کریسمس ۱۹۱۴ با کاپیتان آرچیبالد کریستی از یگان هوایی ارتش امپراطوری- ازدواج کرد و از آن پس به آگاتاکریستی تغییر نام یافت. در آن زمان انگلستان آماده جنگ با متحدّین میشد و به همین سبب آرچی دو روز پس از ازدواج به ارتش بازگشت و آگاتا نیز در بیمارستانی در تورکی مشغول به کار گشت. طی این مدت آگاتا و خواهرش به بحث دربارۀ نوشتن داستان جنایی میپرداختند. نخستین مسئله برای آگاتا انتخاب یک سبک نگارش مستقل در داستانهای کارآگاهی بود و او تا مدتی به این موضوع میاندیشید. سرانجام هم تصمیم گرفت به سبک داستانهای شرلوک هولمز نوشتۀ آرتور کانن دویل بنویسد ولی میخواست کارآگاهی مستقل از هولمز داشته باشد. او نمیدانست چه شخصیتی را به عنوان کارآگاه داستانهایش انتخاب کند تا اینکه متوجه پناهندگان بلژیکی- که در تورکی میزیستند شد. از خود پرسید: آیا ممکن است یکی از پناهندهها، بازنشستۀ پلیس بلژیک باشد؟... و چنین شد که هرکول پواروی بلژیکی خلق گردید. آگاتا در ۱۹۲۸ به طور رسمی از سرهنگ کریستی جدا شد و تا مدتی به دخترش روزالیند سرگرم بود تا اینکه با باستانشناسی شریف و نیک سیرت به نام مکس مالووان آشنا گردید. مکس دستیار پرفسور لئونارد وولی باستانشناس بزرگ انگلیسی بود و در ۱۹۳۰ با این نویسندۀ معروف پیمان زناشویی بست. او پس از سالها فعالیت ادبی شهرت در ۱۸ ژوئن ۱۹۷۶ درگذشت.
بخشی از کتاب طلوع در استایلز، اسرار خانه ییلاقی
دختر را تکان داد و دید که به طور غیر منتظرهای در خواب عمیق فرو رفته است، این غیر معمول بود. سعی کرد که بیدارش کند چند لحظه بعد برگشت و گفت:
هیچ فایدهای ندارد در بسته است، ما باید در را بشکنیم. من گفتم:
گمان کنم در محکمتر از آن باشد که به این آسانیها بتوانیم آن را بشکنیم ولی به هرحال بایستی تلاش بکنیم. همه با هم فشار دادیم. چارچوب در خیلی محکم بود و مقاومت میکرد و فشارهای ما بیهوده بود. ما بایستی بیشتر تلاش میکردیم سرانجانم به هر طریقی بود در، زیر فشار تمام کسانی که در آن جا جمع بودند شکست! و ما در آستانه در قرار گرفتیم و یک باره همه با هم به درون اتاق یورش بردیم. آقای لورنس هنوز شمع در دستش بود. خانم اینگلتروپ توی تختش افتاده و تمام بدنش میلرزید. خیلی ناراحت بود. میز کنارش از شدت تب و تاب او افتاده بود. به محض آن که ما وارد شدیم وی کمی آرامتر به نظر رسید و سرش را روی بالش برگرداند. جان قدم جلو نهاد و چراغ گاز را روشن کرد و آنی (Annie) یکی از مستخدمین را به طبقه پایین فرستاد تا به اتاق ناهار خوری برود و مقداری داروی مقوی برای خانم اینگلتروپ بیاورد. سپس به طرف مادرش رفت و برای مواظبت از حال وی به اطرافش چرخید. من قفل دری را که به کریدور بود باز کردم رویم را به طرف لورنس گردانیده و به وی گفتم:
بهتر است که من این جا را ترک کنم، هیچ کمکی از دست من ساخته نیست ولی اگر کاری بود من در خدمت شما هستم. من نگاهی به چهره لورنس کردم هیچ کس چهره وی را این چنین سفید و رنگ پریده ندیده بود، سفید مثل گچ، شمعی که در دستش بود به شدت میلرزید، دستش لرزان بود به طوری که در آن لحظه شمع از دستش به زمین افتاد چشمانش از وحشت این طرف و آن طرف میرفت مثل اینکه مسخ شده باشد نقطهای معین را روی دیوار مینگریست. مثل این که چیزی را روی آن دیده باشد و وی را مسخ کرده باشد! من فوراً نگاه کردم ببینم چه چیزی است که او را این طور محسور و مسخ کرده است ولی چیزی ندیدم. آتش درون بخاری کم شده بود و بخاری از شعله ملایمی که داشت میسوخت. البته بخاری خیلی آرام میسوخت و هیچ ضرری از نظر دود و گاز نداشت که بگوئیم خانم اینگلتروپ به وسیله آن مسموم گشته است.
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
حجم
۳٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۷۲ صفحه
نظرات کاربران
تو اینکه یکی از کارهای قشنگه خانم کریستی هم شکی نیست مثل بقیه کارهای ایشون ولی چرا pdf؟ کتابای این نویسنده را بیشتر کنید البته نه pdf
ترجمه فارسی افتضاح ، متن اصلی ضعیف...
ترجمه فاجعه است. پر از اشتباهات دستوری و نگارشی . گاهی مترجم شخصیت های کتاب را هم قاطی کرده است. کاش یه مترجم دیگر همت میکرد و ترجمه مجددی از این کتاب ارایه میداد. علی رغم داستان جذاب ، متاسفانه
ترجمه افتضاح لذت خوندن کتاب رو از بین میبره
داستان نسبت به داستانهای دیگه کریستی ضعیفه ولی متاسفانه ترجمه و ویرایش خیلی بدترش کرده یه قسمتایی اصلا معلوم نیست جملات از زبان کدوم شخصیته توصیه میکنم این کتاب آگاتا رو از ترجمه و انتشارات دیگه ای بخونید
این اولین داستان آگاتا کریستیه.هم کیفیت ترجمه پایین هم پاراگراف بندی نداره، نه معلومه پایان جمله قبلی کجاس و شروع جمله بعدی کجا،هم انتهای داستان اصلا جواب معماهای داستان رو نمیده.پوارو انگار داره از عمد هاستیگنز(یعنی خواننده کتاب ) رو