کتاب تاراس بولبا
معرفی کتاب تاراس بولبا
کتاب
کتاب تاراس بولبا نوشته نیکلای گوگول است که با ترجمه پرویز شهدی منتشر شده است. نیکلای گوگول را پدر داستان کوتاه جهان میدانند و اعتقاد دارند تمام داستان نویسها از زیر شنل او در آمدند.
درباره کتاب تاراس بولبا
داستان در قرن ششم اتفاق میافتد. تاراس بولیا، قزاق پنجاه سالهای است که همیشه آماده جنگیدن و کشتار در راه اعتقاداتش است، با دو پسرش اوستاپ و آندری به اردوگاه قزاقها میروند. شب و روز اسب میتازند و درست هنگامی به آنجا میرسند آنها درگیر جنگی خونین با لهستانیها میشوند و مرگ را برای تاراس بولبا همراه دارد، هر دو پسرش در این خون سرنوشتهای وحشتناکی در انتظاراشت است. داستان تصویری از طنز تلخ و هولناک است و شجاعت و خونریزی را در تقابلی کنار هم قرار داده است.
خواندن کتاب تاراس بولبا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی روسیه پیشنهاد میکنیم.
درباره نیکولای گوگول نویسنده کتاب نفوس مرده
نیکلای واسیلیِویچ گوگول (۱۸۰۹–۱۸۵۲) نخستین بار در ۱۸۲۹ منظومهی هانس کوشِلگارتِن را به چاپ رساند. این کتاب با موفقیتی روبهرو نشد و تقریباً تمام نسخههای آن را خود گوگول خرید و آتش زد. این ناکامی، نویسنده تازهکار را دلسرد کرد، ولی سرخوردگی او طولانی نبود. در سالهای ۱۸۳۱–۱۸۳۲ داستانهای منثور شبهایی در قصبهٔ نزدیک دیانکا منتشر شد و تحسین الکساندر پوشکین را برانگیخت. او در ابتدا پیرو مکتب رمانتیسم بود و کمی بعد مکتب رئالیسم انتقادی را انتخاب کرد. گوگول همزمان با ادگار آلنپو در آمریکا داستان کوتاه را در روسیه پایهگذاشت. نخستین داستان کوتاه او شنل نام دارد. تورگنیف نویسنده مشهور روسی دربارهی تاثیر گوگول میگوید: همه ما از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم. فرانک اوکانر به او لقب پدر قصه کوتاه را داده است.
بخشی از کتاب تاراس بولبا
مادر ضمن اینکه پسر کوچکترش را در آغوش میفشرد گفت: «دیگر همین را کم داشتیم. حالا این یکی پسر باید با پدرش درگیر شود و به جان هم بیفتند: چه کسی تا به حال چنین چیزی را دیده؟ تو هم وقت پیدا کردی تاراس. طفلکی هنوز خیلی جوان است، راهی طولانی را طی کرده و خسته است... (این طفلکی بیستسال سنش بود و صدوهشتاد سانتیمتر قدش.) احتیاج دارد چیزی بخورد و استراحت کند، آنوقت تو میخواهی مجبورش کنی با تو دست بهیقه شود!
بولبا خطاب به پسر کوچکترش گفت: اینطور که میبینم خیلی نازکنارنجی بار آمدهای. به حرفهای مادرت گوش نده، کوچولو. او زن است و از هیچچیز سردرنمیآورد. انگار میخواهد شما را توی پر قو بار بیاورد. پر قوی شما دشتهای پهناور و اسبی پرتوان و قویهیکل است: این است آن ملایمتی که در حق شما باید اِعمال کرد. و این شمشیر، میبینیدش؟ مادرتان جز دریوری چیزی بلد نیست بگوید. آنچه در مغز شما چپاندهاند، مدرسه است و این کتابها، یادگرفتن الفبا، فلسفه و خدا میداند دیگر چه چیزهایی... گور پدر همهٔ اینها!»
اینجا بولبا حرفی زد که حتا چاپچیها هم نمیدانند چه مورد مصرفی دارد. سپس افزود: «هفتهٔ آینده شما را میفرستم به زاپروگ۱. اگرمیخواهید دانش بیاموزید، آنجا همهنوعش را خواهید یافت. مدرسهای که شما لازم دارید آنجاست. درسهای واقعی زندگی را آنجا میتوانید یاد بگیرید.
مادر لاغر و نزارشان، با چشمانی پراشک شکوهکنان گفت: «یعنی میخواهی بگویی آنها فقط یک هفته میتوانند در خانه بمانند؟ طفلکیها حتا فرصت نمیکنند کمی تفریح و استراحت کنند؟ حتا از بودن در خانه هم نمیتوانند لذت ببرند و من هم نخواهم توانست یک دل سیر آنها را ببینم و کنارم داشته باشمشان؟
ــ آه و ناله کافی است، پیرزن! آدم وقتی قزاق است نمیتواند وقتش را کنار زنها تلف کند. تو اگر میتوانستی، آنها را مانند مرغی که روی تخمهایش میخوابد، زیر دامنت پنهانشان میکردی. برو، زود باش، هرچه زودتر میز را برایمان بچین و چیزی را هم از قلم نینداز. نه نان روغنجوشی، نه نان عسلی و نه نان شیرینی کنجددار. برایمان گوسفند یا بز بریانشدهٔ درستهای بیاور، آب عسل تخمیرشدهٔ چهلساله و ودکا بهاندازهٔ کافی، نه از آن عرقهای کشمش تفننی و آبکی که به درد بچهها میخورد، از آن عرقهای ناب که مانند آدم هاری رقصکنان میجوشد و کف میکند.
حجم
۱۶۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۶۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
نظرات کاربران
من ۱۱۰ صفحه از این کتاب رو خوندم ولی چون سبک نگارش کتاب توصیفی هست و حزییات رو خیلی توضیح داده، مورد پسند من قرار نگرفت.
کل کتاب فقط توصیف جنگ و جنگاوری و نبرد تن به تن و ویژگیهای شهسواریه. توصیفات زیاد و خستهکنندهست من شخصا داستانهای کوتاه گوگول رو پیشنهاد میکنم. گوگول در رمانهاش زیادهگویی زیاد داره ولی داستانهای کوتاهش عالین مثل کتاب یادداشتهای
جذاب و نفس گیر و فراموش نشدنی
واقعا انتظار همچین چیزی رو نداشتم :))) حیف از پول. حیف از احترامم برای آقای گوگول داستان حکایت درب و داغون از یک سری زد و خورد و محاصره و وحشی گریه که هیچ ارزش ادبی داستانی ای هم نداره
خوب بود.