کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها
معرفی کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها
کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها نوشته النا فرانته نویسنده مشهور ایتالیایی است. کتابهای اِلِنا فِرّانته در ایتالیا و در سراسر جهان خوانندگان را مجذوب خود کرده است و انتشارات کتاب خورشید کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها را برای علاقهمندان به فارسی ترجمه کرده است.
درباره کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها
جُوانّا، شخصیت جوان این داستان، شانزده ساله است و از نقل ماجرای زندگی او جنبههای ارتباطی و عاطفی مختلفی پدیدار میشود: روابط با والدین، دوستی، نوجوانی، بلوغ، دشواری فهم بزرگسالان و سایر موارد.
عنوان این داستان، درواقع معرف موضوع و درونمایهٔ اصلی آن است: نبود شفافیت و صداقتی که گاه در رفتار بزرگسالان بهوضوح دیده میشود، دشواریهایی که بزرگسالان ممکن است در ایجاد و نگهداری انسجام میان اصول و قواعد زندگی داشته باشند، قواعدی که سعی دارند به فرزندان خود منتقل کنند و در این بین رفتارشان خواه ناخواه الگوی فرزندان میشود.
به عبارت دیگر، این داستان سعی دارد به ظرافت و حساسیت دختران در سنین نوجوانی و بلوغ و اهمیت رفتار والدین با آنها بپردازد. یکی از مهمترین اتفاقات این داستان اشاره به دورهٔ بلوغ و رشد در بدن فرزندان است، آنگونه که ایجاد و تولید هورمونهای جنسی و تغییر در اندامها، باعث میشود نوجوان بهیکباره متوجه شود که علاوه بر دگرگون شدن اندامش، ساختار بدنی و حتی صدا، رفتار و حرکات و خواستههایش نیز به طور چشمگیری تغییر کرده است.
نویسنده در این داستان با زبانی صریح و همراه با طنز، خواننده را از صفحهای به صفحهٔ دیگر همراهی میکند و در همین راستا، سعی دارد شهر زیبای ناپل را نیز به خوانندگان معرفی کند. درواقع، یکی از شخصیتهای این داستان همان شهر ناپل است و خواننده به موازات داستان اصلی، با زیباییها و تناقضات این شهر خاطرهانگیز هم آشنا میشود.
النا فرانته، این نویسندهٔ مطرح و البته محبوب ایتالیایی، برای اولین بار با کتاب «عشقِ زجرآور» پا به عرصهٔ ادبیات ایتالیا گذاشت و ماریو مارتونه، کارگران مطرح ایتالیایی، بر اساس آن فیلمی ساخت که در چهلوهشتمین جشنوارهٔ فیلم کن به نمایش درآمد. ده سال بعد دومین کتاب او با نام «روزهای طردشدگی» به پیشخوان کتابفروشیها رسید و اینبار روبرتو فائِنتزا، دیگر کارگردان ایتالیایی، فیلمی بر اساس آن ساخت که به شصتودومین جشنوارهٔ فیلم ونیز راه یافت.
خواندن کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات ایتالیا پیشنهاد یمکنیم
درباره النا فرانته
اِلنِا فِرّانته، نام مستعار نویسندهای ایتالیایی است که به صورت ناشناس فعالیت میکند. فِرّانته با وجودی که به عنوان رماننویسی بینالمللی شناخته شده، توانسته هویت واقعی خود را از زمان انتشار نخستین رمانش در سال ۱۹۹۲ مخفی نگه دارد. او در بیستوهشت سال فعالیت ادبی خود جایزههای گوناگون و معتبر را از آن خود کرده، یا جزو منتخبان دریافت آنها قرار گرفته است. در تعدادی از نامههای او که جمعآوری و منتشر شده است میتوان گفت که او در ناپل بزرگ شده و مدتها در خارج از ایتالیا زندگی کرده، در زمینهٔ ادبیات کلاسیک تحصیل کرده و به مادر بودن اشاره داشته است. همچنین میتوان از داستان و مصاحبههایش استنباط کرد که کماکان ازدواج نکرده و آنگونه که او میگوید علاوه بر نوشتن، درس میخواند، ترجمه و تدریس هم میکند. فِرّانته در چند مصاحبهٔ غیرحضوریاش با روزنامهنگاران معتقد است که آثار او نیاز به هیچگونه تصویری از او بر روی جلد یا تبلیغات گسترده برای فروش ندارند و این خودِ آثار هستند که باید در قلب خوانندگان جا پیدا کنند و در این راستا اعلام میکند که کارکرد اصلی آثار او این است که خواننده را در درک دلایلی که باعث میشود نویسنده ناشناس بماند، کمک کند. اِلِنا فِرّانته، این نویسندهٔ مطرح و البته محبوب ایتالیایی، برای اولین بار با کتاب «عشقِ زجرآور» پا به عرصهٔ ادبیات ایتالیا گذاشت و ماریو مارتونه، کارگردان مطرح ایتالیایی، بر اساس آن فیلمی ساخت که در چهلوهشتمین جشنوارهٔ فیلم کن به نمایش درآمد. ده سال بعد دومین کتاب او با نام «روزهای طردشدگی» به پیشخوان کتابفروشیها رسید و اینبار روبرتو فائِنتزا، دیگر کارگردان ایتالیایی، فیلمی بر اساس آن ساخت که به شصتودومین جشنواره فیلم ونیز راه یافت. سال بعد کتاب سوم او که به عبارتی تعریف تجارب خودِ نویسنده هم هست تحت عنوان «خردهپارهها» راهی بازار شد. «دختر گمشده» چهارمین اثر اوست که در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید و سال بعد بر اساس آن داستانی برای کودکان به نام «ساحل شبانگاهی» منتشر شد. در عرض چهار سال (۲۰۱۱-۲۰۱۴) چهار اثر پیوسته تحت عنوانهای «دوست نابغهٔ من»، «داستان نام خانوادگی جدید»، «کی فرار میکند و کی میماند» و بالاخره «داستان دختر خودباخته» را منتشر کرد. «زندگی پُردروغِ آدمبزرگها» آخرین اثر اوست که در نوامبر ۲۰۱۹ منتشر شد.
بخشی از کتاب زندگی پردروغ آدم بزرگ ها
پدرم را عاشقانه دوست داشتم، همیشه با من مهربان و خوشبرخورد بود. در همهٔ موارد رفتاری ملایم از خود نشان میداد؛ رفتاری که کاملاً متناسب و همگن با بدن لاغراندام و نحیفش بود. با توجه به لاغر بودنش، لباسهایی که میپوشید همیشه یک سایز بزرگتر به نظر میرسید، با این حال در چشم من مردی کاملاً شیک و خوشتیپ بود. چهرهاش خطوط ظریفی داشت؛ چشمانی که به لطف مژههای بلند، بسیار عمیق جلوه میکرد، بینی بینقص و لبهای برجسته که به سایر اعضای صورتش هماهنگی میداد. در هر موقعیتی، صرفنظر از اینکه روحیهٔ خودش یا من چطور بود، با مهربانی و شادی با من حرف میزد و هرگز تا لبخندی به من هدیه نمیداد، به اتاق مطالعهاش نمیرفت. باید بگویم همیشه در حال مطالعه بود. از طرفی، موهایم او را واقعاً به وجد میآورد. سخت است بگویم که چقدر برایم دلنشین بود وقتی پدرم از موهایم تعریف و تمجید میکرد. شاید دو یا سه سال بیشتر نداشتم، ولی یادم هست که در تمام دوران کودکیام دائم گفتوگوهایی از این دست داشتیم:
- چه موهای زیبایی داری تو! چه حجمی، چه درخشندگی خاصی. میشه اینها رو به من هدیه بدی؟
- نه، موهای خودمِ.
- کمی بخشنده باش دخترم!
- اگه بخواهی، قرضش میدم.
- خیلی هم عالی! ولی نمیتونی از من پس بگیری.
- وا... تو که موهای خودت رو داری!
- اینها رو هم از تو گرفتم عزیزم!
- نه، داری دروغ میگی.
- دستی به سرت بکش. چون خیلی موهایت زیباست، من از تو دزدیدم.
من هم برای بازی، دستی در موهایم میبردم، هرچند مطمئن بودم که سر جایشان هستند. بعد درست و حسابی میخندیدم. واقعیت این است که از وقت گذراندن با پدرم لذت بیشتری میبردم تا گفتوگو با مادرم. همیشه چیزی از من میخواست؛ یک چشم، یک گوش، بینی، چانه، و میگفت آنقدر زیبا و بدون نقص هستند که نمیتواند بدون آنها زندگی کند. عاشق آن لحن و آهنگ صدایش بودم، معمولاً این حس را به من منتقل میکرد که چنین کاری برایش ضروری و حیاتی است.
طبعاً پدرم با دیگران اینگونه برخورد نمیکرد. گاهی اوقات، وقتی حسابی درگیر موضوعی میشد، کاملاً هیجانزده، بحثهای شفاف و ظریف را با احساسات مهار نشده ارائه میداد. بعضی اوقات، سر و ته موضوع را به هم میآورد و به جملات کوتاه، فوقالعاده دقیق و آنچنان وزین بسنده میکرد که دیگر کسی توان مقابله با او را نداشت. در چنین لحظاتی، گویی دو پدرِ کاملاً متفاوت داشتم که البته به یکی بسیار علاقهمند بودم.
حدود هفت یا هشت ساله بودم که متوجه حضور این دو نوع پدر متفاوت شدم؛ وقتی صحبتهای او با دوستان و آشنایان را میشنیدم که به خانهمان میآمدند تا دربارهٔ مشکلاتی که من چیزی از آنها نمیفهمیدم، جلسه داشته باشند و صحبت کنند.
حجم
۳۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
حجم
۳۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۰۰ صفحه
نظرات کاربران
کتابی که از آن سریالی هم توسط نتفلیکس ساخته شده است. داستان حول و حوش جوانّا دختری شانزده ساله میچرخد. جوانا که از خیانت پدر و مادر خود ضربه میخورد، برای ابراز بیشتر خود دست به نا فرمانیهای اجتماعی میزند.
به نظرم فوق العاده آموزنده بود.ودر عین حال شیرین و خاطرات دختر شانزده ساله ای را که بسیار بزرگتر از سن اش است روایت میکند.بخوانید .عمیق شوید.بیاموزید و لذت ببرید.