دانلود و خرید کتاب خری که در برلین گم شد مسلم ناصری
تصویر جلد کتاب خری که در برلین گم شد

کتاب خری که در برلین گم شد

نویسنده:مسلم ناصری
انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۲.۰از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خری که در برلین گم شد

کتاب خری که در برلین گم شد سفرنامه اروپا، نوشته مسلم ناصری است. نویسنده در یک فرصت مطالعاتی و از طریق دانشگاه به آلمان و ایتالیا سفر می‌کند و مشاهداتش را در قالب سفرنامه داستانی منتشر می‌کند. 

درباره کتاب خری که در برلین گم شد

آلمان، امروزه در صنعت حرف اول را می‌زند. هرچند روزگاری با اقتصادی مریض دست و پنجه نرم می‌کند. فرانسه که مهد زبان و ادب است و ایتالیا و رم که جدا از غذاهای معروفش، پر است از عجایب و شگفتی‌هایی که از دوران باستان به جا مانده است. اما سفر به هرکدام از این کشورها می‌تواند تجربه‌ای لذت‌بخش باشد و ما را به دنیایی دیگر ببرد، تجربه‌هایی متفاوت پیش پای ما قرار دهد و بعد دیگری از جهان هستی را به ما نشان بدهد.

مسلم ناصری که دانش‌آموخته مقطع دکترای تاریخ است، در یک فرصت مطالعاتی و از طرف دانشگاه به اروپا سفر می‌کند. کتاب خری که در برلین گم شد سفرنامه اروپای او است که با زبان طنزی نوشته شده است و با زبان داستان‌گونه از تجربه حضور در دو کشور آلمان و ایتالیا حرف می‌زند.

کتاب خری که در برلین گم شد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خری که در برلین گم شد را به تمام دوست‌داران سفرنامه و علاقه‌مندان به کشورهای اروپایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خری که در برلین گم شد

تا می‌تونین، بخورین!

این جمله راهنمای خنده‌روست که با شوخی - جدی می‌خواهد بگوید که هزینه‌اش داده شده است.

صبحانه مفصل است و ما هم مفصل‌تر می‌خوریم تا توان یک روز قدم زدن را داشته باشیم. همه چیز داری سلف آزاد چیده شده است؛ از پنیر فرانسوی و شیر و ماست و کالباس گرفته تا غذاهای ممنوعه. بیشتر بچه‌ها به خاطر مسائل شرعی، تخم‌مرغ آب‌پز انتخاب می‌کنند. سعی می‌کنیم خود را با میوه و بریده‌های آناناس سیر کنیم؛ آناناس‌هایی که داخلش حبه‌های یاقوتی انگور در این وقت سال، تو را یاد بهشت می‌اندازد. همه‌چیز هست، ولی به خاطر اعتقاد مذهبی نمی‌شود چیز زیادی خورد؛ مثل بیماری که دور تا دورش بهترین غذاها چیده شده باشد، ولی به علت تجویز پزشک تنها نان خشک، قوتش باشد. میوه‌های تازه و تکه‌های آناناس خوش‌مزه است و می‌تواند قوت روزانه برای پیاده‌روی طولانی باشد. پس تا می‌شود باید خورد. هرچند آشپز و گارسون‌ها چشمشان گشاد شود!

ساعتی بعد از صبحانه، قدم به خیابان سرد می‌گذاریم. برف آرامی بر زمین می‌نشیند. صبح زود، شهر بیدار شده است و جوش و خروش مردم به خوبی دیده می‌شود. از ایستگاه مرکزی مترو می‌گذریم. با آن همه خوردن، باز هم بوی خوش اغذیه‌فروشی‌ها پره‌های بینی را قلقلک می‌دهد. نان‌های باگتِ تازه و برشته‌شده در پرتو نور شدید لامپ، چشم‌ها را می‌نوازد و ما آهسته از کنار این همه غذای خوش‌مزه می‌گذریم و خود را به آن سوی ایستگاه می‌رسانیم.

ابتدا به کلیسای «سنت نیکلاس» می‌رویم؛ بنایی عظیم اما نیمه‌ویران از زمان‌های دور، در جزیره سنت نیکلاس. این کلیسا، یکی از پنج کلیسای لوتری است که عظمت خود را به رخ بیننده می‌کشد؛ بنایی که روزگاری یکی از بلندترین برج‌های زمانۀ خود بوده است. جنگ بزرگ جهانی سرش را بریده، اما نتوانسته تنه‌اش را خُرد کند و از پای درش بیاورد. در میان سیصدهزار بنای با خاک یکسان شده هامبورگ، کلیسای سنت نیکلاس شکوه خود را حفظ کرد تا امروز به من و شما بگوید که چه چیز می‌ماند و چه چیز در رهگذر زمان از یاد می‌رود.

می‌گویند در قرن دوازدهم که بندر تأسیس شد، مدافعان بندر، ملوان‌ها و سنت نیکلاس بنایی ساختند که دومین کلیسای هامبورگ حساب می‌شده است؛ ساختمانی گوتیکی که سه سالن داشته. سی‌صد سال بعد، برج آن ساخته می‌شود. این بنا در طی دوران، بارها تخریب و بازسازی شده است. در آتش‌سوزی مهیبی در نیمۀ اول قرن نوزدهم، بسیاری از آثار هنری و معماری آن طعمۀ آتش شده، اما بار دیگری طراحی و ساخته شده است.

در موزه کوچک کلیسا، عکس‌هایی از ویرانی کلیسا در جنگ بزرگ جهانی دوم به نمایش گذاشته شده است.

اطراف کلیسا پوشیده از برف و یخ‌ زده است. اگر مراقب نباشی و بیفتی و سرت به گوشه‌ای بخورد، حسابت با کرام الکاتبین است. سوز سردی می‌وزد و همه در این همه پالتو و لباس گرم، مچاله شده‌ایم.

سمت راست کلیسا، دیواره‌ای است که انسانِ به‌ماتم‌نشسته‌ای روی سکّویی از سرما یخ زده است. بیچاره دوزانو نشسته است و در برابر عظمت کلیسا، کمتر به چشم مردم این روزگار می‌آید؛ اما چشم‌های تیزبینی هستند که تو را به سوی مجسمه ساکت فرا می‌خوانند. خانمی که عکاس است، کنار مجسمه لخت و سرد می‌ایستد و از من می‌خواهد عکسی به یادگار از او و این مجسمه مسی بگیرم. من هم کنار مجسمه پشت به دیوار مشبکِ نیمه‌ویران می‌نشینم تا خانم عکاس، عکسی از من و این مجسمه افسرده بگیرد.

حسین
۱۴۰۲/۰۱/۰۵

اگر میخواهید دقیقاً بفهمید که چطور سفرنامه ننویسید، حتماً این کتاب را بخوانید. نویسنده بدون هیچ اندیشه ای و هیچ دیدگاه عالمانه‌ای پا در سفری شتابزده گذاشته و هر چه به دستش رسیده تعریف کرده. یک افتضاح واقعی

آر-طاقچه
۱۴۰۰/۰۷/۳۰

می توانست جذاب تر باشد

rezvaneh
۱۴۰۳/۰۵/۰۱

یه سفرنامه حوصله سربر و لوس! بدون هیچ جذابیتی

دایه مکفی
۱۴۰۱/۰۵/۲۰

هیچ نکته خاصی نداره این سفرنامه، عنوان کتاب آدم رو گول میزنه. (از طاقچه نخوندم)

حجم

۵۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۵۸۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان