دانلود و خرید کتاب شیفتگان مرگ سویتلانا آلکسویچ ترجمه شهرام همت‌زاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شیفتگان مرگ اثر سویتلانا آلکسویچ

کتاب شیفتگان مرگ

معرفی کتاب شیفتگان مرگ

کتاب شیفتگان مرگ نوشته سویتلانا آلکسویچ است. این کتاب نتیجه سال‌ها مصاحبه و سفر نویسنده به سراسر کشور فروپاشیده شوروی و دیدار با کسانی است که با مرگ ارتباط نزدیک داشته‌اند. این کتاب با ترجمه شهرام همت‌زاده منتشر شده است.

درباره کتاب شیفتگان مرگ

وقتی در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ فروپاشی شوروی با کناره‌گیری میخائیل گورباچف از سِمت خود و متعاقب آن پایین آوردن پرچم شوروی از بالای کاخ کرملین و افراشته شدن پرچم سه‌رنگ روسیه ثبت شد، محققین و نویسندگان بسیاری به عواقب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این رویداد پرداختند، ولی کمتر کسی پیدا شد که به عواقب روانی آن نیز بپردازد. خانم سویتلانا آلکسیویچ سال‌ها در سراسر قلمرو شوروی سابق سفر کرد و سراغ افرادی را گرفت که پس از فروپاشی یا اندکی قبل از آن دست به خودکشی زده بودند. اگر زنده مانده بودند با خودشان مصاحبه کرد و اگر جان سپرده بودند به دنبال نزدیک‌ترین افرادشان رفت و پای صحبت آنان نشست. نتیجه این کار در سال ۱۹۹۳ تحت عنوان کتابی به نام «شیفتگان مرگ» به چاپ رسید.  

خواندن کتاب شیفتگان مرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌‌مندان به جامعه‌شناسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی کتاب شیفتگان مرگ

اگر مرده‌ای که روی زمین افتاده بود از طبقه پرولیتاریا بود، برایش ناراحت می‌شدیم و درحالی‌که دسته به حرکتش ادامه می‌داد و از کنارش می‌گذشتیم همان‌طور سرپایی و در حال حرکت برایش اظهار ناراحتی می‌کردیم. شاعری در توصیف این صحنه‌ها نوشته: «... دسته متوجه مرگ هم‌رزمش نشد و ترانهٔ «سیب» را تا آخر خواند». ولی اگر آن مرده، یک کولاک یا بورژوا بود حتی به اندازه سرسوزنی هم ناراحت نمی‌شدیم. این چیزی نیست که بشود به این سادگی‌ها توضیح داد. چند وقت پیش در نوشته‌ای از آیسخولوس یا اوریپیدس خواندم که گفته بودند: «اگر خداوندان به انسان عطیه فراموشی را اعطا نکرده بودند، انسان قادر به زندگی نبود». ولی من محروم از این عطیه‌ام. حالا از خودم این سوال را می‌پرسم (پیش‌تر چنین سوالی به هیچ وجه برایم مطرح نبوده) که چرا برای آن پسری که شکمش سفره شده و از سردوشی‌های نظامی پر شده بود، احساس ناراحتی و افسوس نکردم؟ درست که یک سفید و بورژوازاده بود، ولی در هر صورت او هم آدمی بوده مثل تو... یک پسر بود... ولی نه... بنا به قوانین منطق و علم، کسی نمی‌تواند ما را محاکمه کند. ما را فقط بنا به قوانین دینی می‌شود محاکمه کرد که آن هم من در هر صورت یک آتئیستم ...

من دیروز هم می‌خواستم از شما این سوال را بپرسم: آیا واقعاً پیرمرد دیوانه‌ای که مشامش را از دست داده و حتی نمی‌تواند بوی نان را احساس کند، برای شما جالب است؟ همیشه بوی نان تازه مرا مست می‌کرد، ولی حالا به هیچ وجه حس بویایی ندارم و نان هم مثل آب برایم بی‌بو است. من خیلی عمر کرده‌ام. حتی بیشتر از پسرم... باید بدون حاشیه و مستقیم بروم سر اصل مطلب ...

چند وقت پیش یعنی همین یک سال پیش که از خانه بیرون می‌رفتم، با کمک عصا، قدم‌زنان به سمت مجسمهٔ لنین رفتم. پیش‌تر فاصله‌ای برایم نبود همه‌اش دو کوچه بود، ولی آن روز یک ساعت تمام طول کشید تا خودم را کشان‌کشان به آنجا برسانم. از اینکه سوار تراموا بشوم می‌ترسیدم چون در تراموا آدم‌های زیادی بودند و من به تنهایی عادت کرده‌ام. به‌سختی و با تکیه به دیوار، طوری که انگار به فکر فرورفته‌ام خودم را به آنجا می‌رساندم. کمی می‌ایستادم و استراحتی می‌کردم. از اینکه دیگران، پیری‌ام را به یادم بیندازند خوشم نمی‌آید. ولی قبول دارم که خیلی پیر و فرتوت شده‌ام. می‌خواستم مطمئن شوم لنین در میدان یعنی جایی که همیشه بوده، هنوز هم ایستاده است. از دور دیدمش. ابتدا دست راست بلند شده‌اش و سپس کل بدنش را، ولی دیگر هیچ تریبونی کنارش نبود. پیش‌تر تریبونی درست کنار مجسمهٔ لنین بود و روزهای جشن، کنارش گل می‌گذاشتند و روبان‌های سرخ از آن آویزان می‌کردند. کنار مجسمهٔ لنین همیشه گل بود، ولی این بار هیچ گلی نبود، حتی گل خشک شده. اگر رمقش را داشتم حتماً گلی برایش تهیه می‌کردم، ولی نمی‌دانستم گل‌فروشی کجاست. ای کاش می‌توانستم برایش میخک قرمزی بگیرم. امروزه مردم دیگر علاقه زیادی به رنگ قرمز نشان نمی‌دهند طوری که مطمئن نیستم اصلاً میخک قرمز همچنان کاشته می‌شود یا نه!

من به‌جز لنین چیز دیگری ندارم. اگر شما این اعتقادم به لنین را از من بگیرید، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. اگر این اتفاق بیفتد، دیگر چه چیزی از زندگی و جوانی‌ام برایم باقی خواهد ماند؟ تمام ثروت من عبارت است از این تختخواب فلزی که فکر می‌کنم پس از جنگ یعنی حدود چهل سال پیش خریدم، این میز تحریر و کتاب‌هایم. می‌بینید آنها هم مثل خودم پیر و مندرس شده‌اند. من وسایل زیادی دور و بر خودم انبار نکردم. اصلاً به فکر چنین کارهایی هم نبودم. اوایل که برای آیندهٔ درخشان مبارزه می‌کردم و سپس دست به کار ساخت آن شدم. آخر چه کسی در منطقهٔ جنگی یا در سایت ساخت و ساز به فکر به‌دست آوردن وسایل اضافی است؟ 

نظرات کاربران

هادی
۱۴۰۰/۰۲/۳۱

واقعا جای تاسف بسیار دارد! مترجم محترم همان کتاب پرفروش «زمان دست دوم» از همین نویسنده را برداشته و تعدادی رویداد را که به خودکشی مربوط می‌شده را جمع‌بندی کرده با دو سه روایت اصافی که معلوم نیست از کجا گیر

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۱/۰۱/۰۱

کتاب Enchanted with Death در سال ۱۹۹۳ و کتابSecondhand Time: The Last of the Soviets در سال ۲۰۱۳ از این نویسنده منتشر شده است. من این کتابها را نخوانده ام .ولی به نظر می رسد دو کتاب متفاوت هستند.

asad aghamohammad
۱۴۰۰/۰۷/۱۱

کتاب سازی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۲)
اگر کسی به شما گفت که می‌شود شکنجه را تحمل کرد باور نکنید. اگر پایهٔ صندلی لهستانی را وارد فلان جایتان بکنند یا با سوزن جوالدوزی به بهمان جایتان بزنند هر کاغذی را که جلویتان بگذارند امضا خواهید کرد... شما نمی‌توانید کسی را در این خصوص محکوم کنید.
احسان رضاپور
آیا تاکنون غرق شدن را تجربه کرده‌اید؟ آیا گرداب شما را به سمت پایین کشیده؟ من غرق شدم... هرچقدر بیشتر مقاومت کنی، نیرویت کمتر می‌شود. باید با آن کنار بیایی و تا قعر دریا بروی. آنجاست که انتخاب تو مطرح می‌شود: آیا می‌خواهی بمیری یا زندگی کنی. اگر بخواهی زندگی کنی باید به آسمان بالای آب برسی و برگردی، ولی پیش از آن باید تا قعر رسیده باشی...
رها
آخر آدم‌ها از کجایشان این حرف را درآورده‌اند که بهتر از حیوانات و پرندگان هستند؟
رها
«هرگز آدم به اندازهٔ زمانی که عاشق است، از مرگ بَدَش نمی‌آید».
رها
پوست قدیمی‌ام را دارم تکه‌تکه از خودم دور می‌کنم و می‌اندازم؛ چه شکنجه‌ای است...
رها
او از نسلی بود که بیش از حد به واژگان اهمیت می‌دادند... خیلی بیش از حد.
رها
دوست دارم در هوا حل شوم و طوری غیبم بزند که هیچ جا نتوانند پیدایم کنند و ردپایی از من باقی نماند
رها
ما جوانانی کم‌سواد و نیمه‌گرسنه بودیم که به‌راحتی می‌شد از ما آرمان‌گرایان و خیال‌پردازان شکل بگیرند
احسان رضاپور
از خودم این سوال را می‌پرسم (پیش‌تر چنین سوالی به هیچ وجه برایم مطرح نبوده) که چرا برای آن پسری که شکمش سفره شده و از سردوشی‌های نظامی پر شده بود، احساس ناراحتی و افسوس نکردم؟ درست که یک سفید و بورژوازاده بود، ولی در هر صورت او هم آدمی بوده مثل تو
احسان رضاپور
او حاضر است خودش را وقف ایده‌ای بکند. اگر او حاضر است چنین کاری را بکند و زندگی خودش را فدا کند پس ببین با زندگی دیگران چه کارها می‌تواند بکند؟!
رها

حجم

۳۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

حجم

۳۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۵۲ صفحه

قیمت:
۵۶,۷۰۰
تومان