دانلود و خرید کتاب سرزمین موعود باراک اوباما ترجمه مجتبی اکبری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب سرزمین موعود

سرزمین موعود نوشتهٔ باراک اوباما، چهل و چهارمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحدهٔ آمریکا در سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۷ است که در ۱۷ نوامبر ۲۰۲۰ توسط گروه انتشارات کرون زیرمجموعه انتشارات پنگوئن رندوم هاوس در ایالات متحده منتشر شد و تا به حال از پرفروش‌ترین کتاب نیویورک‌تایمز و به طور کلی برای سه هفته متوالی در مجلهٔ هفتگی ناشران شمارهٔ اول بود.

اولین چاپ این کتاب برای سه میلیون و چهارصد هزار نسخه در ایالات متحده و کانادا تنظیم شد و در اولین روز ۸۹۱٬۰۰۰ نسخه از آن فروش رفت. این کتاب برنده جایزهٔ گود ریدرز ۲۰۲۰ در بخش بهترین زندگینامه شده و در بازبینی کتاب نیویورک‌تایمز جزو ده کتاب برتر ۲۰۲۰، در واشنگتن پست جزو ۵۰ اثر برجستهٔ غیرداستانی و در گاردین از بهترین کتاب‌های سیاسی سال بوده است.

 درباره کتاب سرزمین موعود

 این اولین جلد از مجموعه دو جلدی خاطرات ریاست جمهوری است که با توجه به فعالیت سیاسی او، زندگی اوباما را از همان سال‌های ابتدایی در حوادث مربوط به قتل اسامه بنلادن در ماه مه ۲۰۱۱ مستند می‌کند و آئینه‌ای است از سال‌هایی بحرانی تاریخ ایالات‌متحده.

این کتاب با بازخوردهای زیادی روبرو شده و در لیست بهترین کتاب سال نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست و گاردین قرار گرفته و از نظر تجاری به شدت موفق بوده و در شماره مجلهٔ ۲۴ ژانویه ۲۰۲۱ برای هشت هفته متوالی پرفروش‌ترین کتاب غیرداستانی نیویورک‌تایمز شمرده شده است.

این کتاب ۷۶۸ صفحه‌ای (انگلیسی) در قالب دیجیتال، شومیز و جلد گالینگور در دسترس است و به ده‌ها زبان ترجمه شده. به‌علاوهٔ یک کتاب صوتی ۲۸ ساعته که توسط خود اوباما خوانده شده است. این اثر چهارمین کتاب اوباما محسوب می‌شود.

سرزمین موعود در هفتهٔ اول بیش از یک میلیون نسخه فروش داشت و منتقدان از آن استقبال کردند.

اوباما پس از اعلام انتشار کتاب در توئیتی هدفش را اینگونه بیان کرد: ارائه گزارشی صادقانه از دوره ریاست جمهوری من، نیروهایی که به عنوان یک کشور با آن‌ها درگیر هستیم و اینکه چگونه می‌توانیم اختلافات خود را التیام بخشیم و دموکراسی را برای همه ایجاد کنیم.

باراک اوباما در این کتاب به جزئیات زندگی شخصی، سیاسی و روابط اعضای خانوادهٔ خود می‌پردازد و دربارهٔ پشت پردهٔ بسیاری از وقایع، اطلاعاتی را در اختیارتان قرار می‌دهد و باکلامی جذاب وقایع تاریخی معاصر را بازگو می‌کند.

این کتاب همچنان که به زندگی سیاسی اوباما می‌پردازد، با سال‌های اول زندگی او آغاز می‌شود، جزئیات اولین کارزار انتخاباتی را نشان می‌دهد و تا دوره اول ریاست جمهوری ادامه دارد. در حالی که کتاب روی سیاست متمرکز است، تقریباً ۲۰۰ صفحه اولش به زندگی شخصی و حرفه‌ای اوباما در دوران حضورش در شیکاگو اختصاص دارد. سرزمین موعود توصیف مطلوبی از کارمندان و سایر سیاستمداران ارائه می‌دهد که اوباما در سال‌های اول زندگی و ریاست جمهوری با آنها روبرو شده.

اوباما در توصیف برخی از رهبران جهان لحن انتقادی دارد. مثلاً در قسمتی از کتاب ابهت سیاسی ولادیمیر پوتین را موشکافی و انتقاد کرده است.

اوباما در این کتاب می‌نویسد: «در اواسط جنگ سرد، احتمال دستیابی به هر اجماعی بسیار اندک بود به همین دلیل هنگامی که تانک‌های شوروی به مجارستان می‌رسیدند یا هواپیماهای آمریکایی در حوالی ویتنام بمب آتش‌زا می‌انداختند، سازمان ملل متحد هیچ فعالیتی نداشت. حتی پس از جنگ سرد اختلافات در شورای امنیت همچنان مانع توانایی سازمان ملل در رسیدگی به مشکلات شد».

اوباما در این کتاب از همه وقایع نخستین دوره ریاست‌جمهوری‌اش ازجمله رقابت‌های انتخاباتی، وقایع داخلی کاخ سفید، بحران گسترده اقتصادی آمریکا، موضوع عراق، رابطه با ایران، انرژی هسته‌ای، بهار عربی، سرنگونی قذافی و مبارک و همچنین شرح جزئیات کشتن اُسامه بن لادن در پاکستان گفته است.

یک منتقد در بررسی خود، اوباما را به خاطر نوعی خود کم‌بینی‌ یا عزت‌نفسش مورد انتقاد قرار داد و نوشت: «شما را وادار می‌کند که در جواب بگویید: یکم به خودت افتخار کن!». به گفتۀ تحلیلگران اوباما به انتقاد بیش از حد از خود تمایل دارد: «نقص اصلی کتاب این است که اوباما بیش از اندازه منطقی است». اوباما ماهیتی دوگانه از خود نشان می‌دهد، یک انسان معمولی که در آمریکا زندگی می‌کند و دیگری یک سیاستمدار کارکشته.

سرزمین موعود به هنگام توصیف موقعیت‌ها و پروتکل‌ها اطلاعات پشت پرده را بیان می‌کند که بسیاری از این توضیحات برای علاقه‌مندان به سیاست و علوم اجتماعی بسیار جالب‌توجه است.

 خواندن کتاب سرزمین موعود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به سیاست و علوم اجتماعی.

 بخشی از کتاب سرزمین موعود

از میان اتاق‌ها و تالارها و بناهای برجستهٔ کاخ سفید و محوطهٔ آن بال غربی را بیشتر دوست داشتم.

به مدت هشت سال روز من با عبور از آن راهرو آغاز می‌شد، آمدوشد یک دقیقه‌ای در فضای باز از خانه به دفتر و دوباره بازگشتن. مسیری که هرروز صبح اولین سیلی باد زمستانی یا موج گرمای تابستانی را در آنجا احساس می‌کردم. جایی که می‌توانستم افکارم را متمرکز کنم، جلسات پیش رو را مرور کنم، استدلال‌هایی را برای اعضای دیرباور کنگره یا رأی‌دهندگان مشتاق آماده کنم، و خودم را برای این تصمیم یا آن بحران خزنده نیرومند سازم.

در نخستین روزهای احداث کاخ سفید، دفاتر اجرایی و محل اقامت خانوادهٔ رئیس‌جمهور در زیر یک سقف قرار می‌گرفت و بال غربی چیزی بیش از مسیری به اصطبل اسب نبود. اما وقتی تدی روزولت رئیس‌جمهور شد، تشخیص داد که یک ساختمان واحد نمی‌تواند کارکنان جدید، شش کودک پرسروصدا و تمام ذهن و عقل او را در خود جای دهد. او دستور احداث دفتر بیضی‌شکل غربی را داد و طی چندین دهه و ریاست جمهوری‌های پی‌درپی، پیکربندی فعلی بال شکل گرفت: یک پایهٔ سه‌گوش به باغ گل رز در شمال و غرب - دیوار ضخیم در ضلع شمالی، بی‌صدا و بدون زینت با پنجره‌های بلند هلالی؛ ستون‌های سفید باشکوه در ضلع غربی، مانند یک نگهبان افتخاری که از عبور و مرور ایمن اطمینان می‌دهند.

بنا به یک قاعدهٔ کلی، من یک آهسته‌رو هستم - یک قدم‌زن اهل هاوایی، میشل گاهی با بی‌صبری این‌گونه می‌گفت. من با آگاهی از تاریخ شکل‌گرفته در آنجا و کسانی که پیش از من بودند، به‌طور متفاوت در بال غربی راه می‌رفتم. قدم‌های من بلندتر شد، قدم‌هایم کمی ناخوشایند بود، و رد پاهایم روی سنگ‌فرش با جزئیات توسط پلیس مخفی که چند متری عقب‌تر از من بود منعکس می‌شد. هنگامی که به پلکان در انتهای بال‌غربی می‌رسیدم (میراث فرانکلین روزولت و صندلی چرخ‌دارش - او را در حال لبخند زدن تصور می‌کنم، چانه بیرون داده و سیگار را محکم بین دندان‌ها گرفته است و سعی می‌کند از سراشیبی بالا بیاید)، به سمت نگهبان یونیفرم‌پوش در داخل درب شیشه‌ای دست تکان می‌دادم.

بعضی اوقات نگهبان می‌تواند جلوی تجمع غافلگیرکنندهٔ بازدیدکنندگان را بگیرد. اگر وقت می‌کردم، با آنها دست می‌دادم و می‌پرسیدم اهل کجا هستند. بااین‌حال، معمولاً فقط به سمت چپ می‌چرخیدم و به دنبال دیوار بیرونی اتاق هیئت دولت می‌رفتم و به سمت در کناری دفتر کارم روانه می‌شدم، و در آنجا با کارکنان شخصی خود سلام و احوالپرسی می‌کردم، برنامهٔ روز و یک فنجان چای داغ را می‌گرفتم و شروع به انجام کارهای روزمره می‌کردم.

چندین بار در هفته، از بال غربی خارج می‌شدم تا بتوانم نگهبانان، و همه کارمندان خدمات پارک ملی را که در باغ گل رز کار می‌کنند، پیدا کنم. آنها پیرمردهایی بودند که اکثراً یونیفرم‌های سبزخاکی‌رنگی (ارتشی) می‌پوشیدند و بعضی اوقات به‌طور هماهنگ از کلاه آویزان برای در امان ماندن از نور آفتاب و یا کت بزرگ در برابر سرما استفاده می‌کردند. اگر دیرم نمی‌شد، ممکن بود بایستم و از آنها درمورد کاشت‌های تازه و یا خسارت طوفان شب گذشته بپرسم، و آنها با افتخار به‌آرامی کار خود را توضیح می‌دادند. آنها مردانی کم‌حرف بودند. حتی با یکدیگر با اشاره یا سر تکان دادن حرف می‌زدند، هریک از آنها بر روی کار شخصی خود تمرکز می‌کرد، اما همه با ظرافتی یکسان پیش می‌رفتند. یکی از قدیمی‌ترین‌ها آنها اد توماس بود، سیاه‌پوستی بلندقد، پرطاقت با گونه‌های فرورفته که چهل سال در کاخ سفید کار کرده بود. اولین باری که او را ملاقات کردم، دست در جیب عقب خود کرد و پارچه‌ای درآورد تا قبل از دست دادن، خاک دست‌هایش را پاک کند. با دستی، ضخیم پر از رگ‌ها و گره‌هایی مانند ریشه‌های درخت، دست من را در دست‌های خود گرفت. پرسیدم که قبل از بازنشستگی تا چه مدت قصد دارد در کاخ سفید بماند.

او گفت: «نمی‌دانم، آقای رئیس‌جمهور. من علاقه دارم کار کنم. مفاصلم کمی دردناک شده‌اند. اما فکر می‌کنم ممکن است تا زمانی که شما در اینجا هستید بمانم. مطمئن باشید که باغ خوب به نظر خواهد رسید.» آه، چقدر خوب بود آن باغ! ماگنولیاهای سایه‌دار در هر گوشه سر به آسمان می‌کشیدند. پرچین‌ها، سبز ضخیم و غنی؛ درختان سیب وحشی هرس می‌شدند. و گل‌هایی که در گلخانه‌ها چند مایل دورتر پرورش می‌یافتند، فوران مداوم رنگ‌ها را ایجاد می‌کنند - قرمز و زرد و صورتی و بنفش. در بهار، لاله‌ها دسته‌دسته جمع می‌شوند، سرهایشان به‌سمت خورشید متمایل است. در تابستان، سنبل‌طیب بنفش روشن و شمعدانی و سوسن. در پاییز، گل داوودی و بابونه و گل‌های وحشی. و همیشه چند گل رز، بیشتر قرمز اما گاهی زرد یا سفید، هریک در شکوفهٔ خود گلگون می‌شوند.


کاربر ۳۰۰۰۴۸۹
۱۴۰۰/۰۱/۲۱

کتاب بسیار خوبی است. ترجمه در خیلی موارد نیاز به زیرنویس و توضیحات تکمیلی دارد که توسط مترجم محترم برای شفاف تر شدن عبارات باید درج می شد.

ادریس
۱۴۰۰/۰۱/۰۷

مطالب آموزنده ای دارد البته به شرطی که کتاب را بدون پیش داوری و جبهه گیری معمول بخوانید بعد اگر‌خواستید داوری کنید. در بعضی صفحات ترجمش رو نپسندیدم و در پاره ای موارد فکر کردم از گوگل ترجمه کرده اند نامرتب. ولی

- بیشتر
کتاب 1984
۱۳۹۹/۱۲/۲۱

ترجمه روان نبود متاسفانه

روزبه
۱۴۰۰/۰۶/۲۲

فارغ از گرایش‌های سیاسی، کتاب خوبی بود. اقلا از نظر اطلاعات عمومی و افزایش وسعت دید خواننده

fataneh
۱۴۰۰/۰۵/۱۱

ترجمه بسیار بد بود

yasget
۱۴۰۰/۰۴/۲۹

ترجمه نه تنها خوب نیست حتی بسیاری از بخش ها بدون دلیل و ممیزی خاصی از کتاب اصلی ترجمه نشده و حذف شده

mostafa.salehi
۱۳۹۹/۱۲/۱۹

کتاب بسیار جالبی با توجه به اینکه بیشتر رنگ و بوی سیاسی داره ولی نکته های جالبی از زندگی و تجربیاتش بیان میکنه که نشون میده چقدر ادم ریز بین و باهوشی بود توصیه میکنم این کتاب رو حتما بخونین

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۲۴

دنیا در آخرین روزهای ریاست جمهوری ترامپ، بیش از پیش به خواندن خاطرات رییس جمهور قبلی آمریکا مشتاق بود. خود اوباما به این جذابیت «رییس‌جمهور سابق» واقف است و در خاطراتش وقتی بیل کلینتون را مامور می‌کند به صورت علنی

- بیشتر
سجاد
۱۴۰۰/۰۶/۲۴

با سلام برای کسانی که علوم سیاسی مخصوصا حوادث امریکا را دنبال میکنند بسیار خوب وجذاب است.

سامان
۱۴۰۰/۰۶/۳۱

بسیار بسیار تاثیرگذار

شاید نه یا ده بار، از او در مورد سازمان ملل سؤال می‌کردم و از او خواسته بودم که توضیح دهد چگونه، پس از جنگ جهانی دوم، رهبران جهانی تصمیم گرفتند به مکانی واحد برای حل‌وفصل مسالمت‌آمیز اختلافات خود مراجعه کنند. او گفته بود: «انسان‌ها با حیوانات تفاوت چندانی ندارند ما از ندانسته‌هایمان می‌ترسیم. وقتی از مردم می‌ترسیم و احساس خطر می‌کنیم، جنگیدن و کارهای احمقانه دیگر راحت‌تر اتفاق می‌افتد.» سازمان ملل راهی برای ملاقات مردم کشورها با یکدیگر و آموختن اینکه نباید از همدیگر بترسند."
ادریس
علی‌رغم برخورداری از قدرت و شکوه، ریاست جمهوری هنوز فقط یک شغل است و دولت فدرال ما مانند بقیهٔ شغل‌ها یک کار انسانی است و مردان و زنانی که در کاخ سفید کار می‌کنند همان رضایت، ناامیدی، حساسیت شغلی، گند زدن‌ها و پیروزی‌های کوچک روزمره را مانند بقیهٔ هم‌وطنان خود تجربه می‌کنند.
کتاب 1984
و باوجوداین افتخار آمریکایی بودن، این عقیده که آمریکا بزرگ‌ترین کشور روی زمین بود _ همواره یک موهبت محسوب می‌شد. به‌عنوان یک مرد جوان، من از کتاب‌هایی که بی‌همتا بودن آمریکا را رد می‌کرد کلافه می‌شدم؛ وارد مشاجره‌های طولانی و خسته‌کننده با دوستانی می‌شدم که اصرار داشتند برتری آمریکا ریشهٔ بیداد و ستم جهانی است
Khalil Khodaveisi
در پایان سال ۲۰۱۰، اگر کسی از من سوال می‌کرد که بحران بعدی عمده در خاورمیانه در کجا رخ خواهد داد، من می توانستم فهرستی از مشکلات را به آنها ارائه دهم. یکی از آنها عراق بود، جایی که با وجود پیشرفت، اغلب احساس می‌شد که بازگشت به هرج و مرج با یک بمب گذاری در بازار یا حمله شبه نظامیان هر لحظه انفاق بیفتد. تحریم‌های بین المللی که ما در قبال برنامه هسته‌ای علیه ایران وضع کرده بودیم، رنجشی ایجاد می‌کرد و هرگونه سرپیچی و استیصال از رژیم می‌توانست منجر به تقابلی شود که از کنترل خارج شود. یمن - یکی از واقعا بدشانس‌ترین موارد جهان - به مقر القاعده در شبه جزیره عربستان تبدیل شده بود که اکنون کشنده‌ترین و فعال‌ترین فصل شبکه تروریستی قلمداد می‌شد.
samaneh
بسیاری از سربازانی که بر اثر جراحت‌های مشابه در طول جنگ ویتنام جان خود را از دست داده بودند، اکنون قادر به نشستن با من در کنار تختخوابشان و بحث درباره دو تیم رقیب دیرینه در فوتبال آمریکایی بودند.
begi
اگرچه در آن هفتاد و دو ساعت اول نتوانستم کاری کنم، با پیروی از غریزه‌ام قرار شد در تلویزیون حاضر شوم و برای مردم آمریکا آنچه را که اتفاق افتاده توضیح دهم و به آنها اطمینان دهم که فرودگاه‌ها همچنان بی‌خطر و ایمن است. تیم من یک استدلال منطقی برای علت تأخیر من ارائه داده بود. آنها گفتند که برای رئیس جمهور مهم است که قبل از اظهار نظر در برابر مردم، وی همه حقایق را بداند. ولی با این وجود می‌دانستم شغل من بیش از مدیریت دولت یا درست دانستن واقعیت‌ها است.
maede
جشن بزرگداشت سلما ممکن بود تبدیل به رخداد سیاسی ناآرامی شود، اما وقتی که من رسیدم، سریعاً حس آرامش کردم. شاید به‌خاطر بودن در جایی بود که نقش نسبتاً بزرگی در تصورات من و مسیر زندگی‌ام ایفا کرده بود. شاید به‌خاطر دریافت پاسخ از جانب مردم عادی بود که جمع شده بودند تا این مناسبت را گرامی دارند، درحالی‌که با من دست می‌دادند یا در آغوشم می‌گرفتند. برخی‌شان نشان هیلاری را بر سینه زده بودند، اما از حضور من در آنجا اظهار خشنودی می‌کردند. اما بیشتر به این خاطر بود که گروهی از سالخوردگان محترم حامیان من بودند. زمانی که برای مراسم مذهبی وارد کلیسای AME براون چاپل شدم، فهمیدم که جناب کشیش لوئری تقاضای گفتن چند جمله قبل از معارفهٔ من کرده است. او آن موقع در اواسط دههٔ هشتاد زندگی بود، اما حس شوخ‌طبعی و جذبه‌اش را حفظ کرده بود.
علی صبوری
گرچه میشل بحث و جدل خودش را ایجاد کرد. در یک مهمانی رهبران G۲۰ و همسران‌شان با حضور ملکه الیزابت در کاخ باکینگهام، از او در حالی عکس گرفته شده بود، که دستش روی شانه ملکه قرار داشت - که نقض آشکار قوانین عرف سلطنتی بود، اگرچه به نظر نمی‌رسید ملکه، برایش مهم بوده باشد و درعوض دستش را به دور کمر میشل انداخته بود. همچنین، میشل در دیدار خصوصی ما با ملکه یک ژاکت کش‌باف پشمی روی لباس پوشیده بود و فلیت استریت را وحشت‌زده و دل‌نگران کرد. صبح روز بعد به او گفتم: «تو باید پیشنهاد من را می‌پذیرفتی و یکی از آن کلاه‌های کوچک را بر سر می‌گذاشتی، و کیف‌دستی هماهنگ با آن را انتخاب می‌کردی!» لبخندی زد و گونه‌ام را بوسید. با خوش‌رویی گفت: «و من امیدوارم هنگامی که به خانه برمی‌گردی، از خوابیدن روی مبل لذت ببری. کاخ سفید تعداد زیادی مبل برای انتخاب دارد.»
ادریس
او در یک روز کریسمس به من گفت: «نمی‌دانم، بار،» تو می‌توانی وقت زیادی را صرف کارکردن بیرون از مؤسسات کنی. اما اگر سعی کنی از درون آنها تغییر ایجاد کنی ممکن است دستاورد بیشتری داشته باشی.» و با خنده‌ای تلخ گفت: «به‌علاوه، این را از من بشنو، آس‌وپاس بودن اغراق است.»
mostafa.salehi
وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، نمی‌دانم که هیچ‌کدام از آن حرف‌ها منصفانه بود یا نه. بیل کلینتون قطعاً این‌گونه فکر نمی‌کرد. اما در کارولینای جنوبی تشخیص کار درست با آنچه احساس می‌شد سخت بود. در سرتاسر ایالت، سیاه‌پوستان و سفیدپوستان با مهمان‌نوازی و صمیمیت زیادی شبیه هم با من دیدار می‌کردند. در شهرهایی مثل چارلستون، من جنوب جدید جهان وطنی را که از آن تعریف می‌شد دیدم_ متنوع، و از نظر تجاری پرتکاپو. به‌علاوه، به‌عنوان کسی که شیکاگو را خانه‌اش می‌دانست، نیازی نداشتم به خود یادآوری کنم که جدایی نژادی مختص جنوب نیست.
mehdi
در بیست‌وپنجم ژانویه، شب انتخابات مقدماتی، ان بی سی نتیجهٔ یک نظرسنجی را نشان داد که حاکی از کاهش حمایت از من در میان سفیدپوست‌های کارولینای جنوبی تا میزان ده درصد ناچیز بود. این خبر، طول و تفصیل کارشناسان را در پی داشت. آنها می‌گفتند که انتظار می‌رفت همین‌طور شود. حتی تعداد فراوان آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار هم نمی‌توانست مقاومت سفیدپوست‌های ریشه‌دار را در مقابل هر نامزد سیاه‌پوستی درهم بشکند، چه برسد برای کسی با نام باراک حسین اوباما.
روزبه
بخش اخبار شبانهٔ آمریکا پر از تصاویر آیت‌الله بود - با ریش سفید، نگاه‌های حاکی از آرامشی پیامبرگونه - که در بازگشت پیروزمندانه از تبعید نزد سیل خروشان طرف‌دارانش، از هواپیما پیاده می‌شد.
یِکْ چیزی از دَرونْ
آنها به من فرصتی داده بودند. از طریق سروصدا و پچ‌پچ‌های سیرک سیاسی، آنها فراخوان من را برای چیزی متفاوت شنیده‌اند. حتی اگر همیشه در بهترین حالت خود نبودم، آنها بهترین خصوصیات مرا به فراست دریافته‌اند: صدایی که اصرار داشت که برای همهٔ تفاوت‌هایمان، ما به‌عنوان یک ملت مقید خواهیم ماند، و اینکه مردان و زنان با حسن‌نیت می‌توانند راهی به‌سوی آیندهٔ بهتر بیابند. به خودم قول دادم که آنها را ناامید نکنم.
esrafil aslani
رام پس از خواندن نسخه‌ای از نامهٔ خامنه‌ای، که از فارسی ترجمه شده بود، گفت: «فکر نمی‌کنم او به این زودی مشت خود را باز کند.» گفتم: «همین که انگشت وسط را به من نشان نمی‌دهد، کافی است.»
saghar
اشتیاق مجموعه‌ای از کمبودها را جبران می‌کند
کاربر ۳۱۲۱۷۸۸
برخلاف کنوانسیون ۲۰۰۰، که من جوانک بودم و صورتم را به ویترین شیرینی‌فروشی فشار می‌دادم یا کنوانسیون ۲۰۰۴، وقتی نکتهٔ اصلی سخنرانی‌ام مرا در مرکز توجه قرار داده بود، اکنون خودم را در کانون توجه اصلی می‌دیدم. حالا در سوئیت هتل گیر افتاده‌ام یا از پنجره وسیله نقلیهٔ پلیس مخفی بیرون را نگاه می‌کنم، و درست در شب دوم کنوانسیون وارد دنور شدم. به من گفتند، این مسئله امنیتی است، اگر از چشم دور باشم، فقط انتظار ایجاد می‌شود. اما این باعث شد احساس بی‌قراری و به‌طرز عجیبی متمایز بودن کنم، انگار شیئی گران‌قیمت هستم که باید در شرایط خاص از جعبه خارج شود.
نیما
اوتیس ماس پیشکسوت جنبش حقوق مدنی، دوست نزدیک و معاشر دکتر [مارتین لوتر] کینگ، کشیش یکی از بزرگ‌ترین کلیساها درکلیولند، اوهایو، و مشاور سابق رئیس‌جمهور جیمی کارتر بود. من او را به‌خوبی نمی‌شناختم، اما بعد از انتشار مقاله او یک شب با من تماس گرفت تا حمایتش را ابراز کند. وی گفت که مشکلات را از جریمایا شنیده است و صداهایی را در جامعهٔ سیاه‌پوست شنیده است که استدلال می‌کنند من آماده نیستم یا خیلی بی‌تجربه هستم یا خیلی افراطی هستم یا خیلی تابع جریان رایج هستم یا اینکه کاملاً سیاه‌پوست نیستم. او انتظار داشت که مسیر دشوارتر شود، اما از من خواست که دلسرد نشوم.
rezaaa
به دخترهایم می‌گویم اشتیاق مجموعه‌ای از کمبودها را جبران می‌کند _ و حداقل این موضوع در مورد من در هاروارد درست بود. سال دوم، من به‌عنوان اولین سرپرست سیاه‌پوست مجلهٔ نقد حقوق انتخاب شدم که باعث ایجاد چندین نشریهٔ ملی شد. من قراردادی برای نوشتن یک کتاب امضا کردم. پیشنهادهای کاری از سراسر کشور می‌رسید و ظاهراً مسیر من هم‌اکنون در اوج خود قرار داشت
رومینا
نشان دادم که به تاریخ، فرهنگ و مردم مکان‌هایی که بازدید کردیم علاقه نشان می‌دهم. بن به شوخی گفت که سخنرانی‌های خارج از کشور من می‌تواند به یک الگوریتم ساده خلاصه شود: «سلام به زبان خارجی – (که اغلب بد تلفظ می‌شود.)» حضور در این کشور زیبا که سهمی مداوم در تمدن جهان دارد، بسیار جالب است. بین دو ملت ما سابقه طولانی دوستی وجود دارد. (حکایت الهام‌بخش.)
ادریس
برنز گفت: «پوتین نسبت به هرگونه بی‌اعتنایی یا تحقیر حساس است و از نظر خودش او رهبر ارشد است. جلسه را با پرسیدن نظر وی درمورد وضعیت روابط ایالات متحده و روسیه آغاز کنید و اجازه دهید چند مورد را بروز دهد.»
ادریس

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶۵ صفحه

حجم

۲٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶۵ صفحه

قیمت:
۲۱۸,۰۰۰
تومان