کتاب قاب یک رویا
معرفی کتاب قاب یک رویا
کتاب قاب یک رویا نوشته جردن ساننبلیک و ترجمه الهام فیاضی است. کتاب قاب یک رویا را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب قاب یک رویا
پیتر بازی بیسبال را خیلی دوست داشت و خیلی هم در این زمینه ماهر بود؛ اما دچار یک مصدومیت شدید شد و حالا دیگر نمیتواند به زمین بازی برگردد. بعد از این حادثه پیتر باید چیزهای خیلی مهمی را بفهمد. مثلا حالا که به اجبار با ورزش حرفهای خداحافظی کرده باید چکار کند؟ یا چرا پدربزرگش ناگهان تجهیزات و دوربین گرانقیمت عکاسیاش را به او بخشیده است؟ این سوالات و سوالات زیاد دیگری ذهن پیتر را مشغول کرده است که اتفاقات جالب دیگری هم رخ میدهند و باعث می شوند پیتر خودش را دوباره پیدا کند. اما این بار خارج از زمین بیسبال.
خواندن کتاب قاب یک رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان بالای ۱۴ سال مخاطبان این کتاباند.
درباره جردن ساننبلیک
جردن ساننبلیک صاحب آثار معروفی چون کنسرت طبلهای غمگین، یادداشتهای رانندهٔ نیمهشب، کِلر بودن آسان نیست و بعد از بعدها است که کتاب آخر در سال ۲۰۱۱ برندهٔ جایزهٔ کتابهای خانوادگی اشنایدر شده است. او ساکن بتلهم در پنسیلوانیاست و با همسر و دو فرزندش زندگی میکند.
بخشی از کتاب قاب یک رویا
سه عکس. توی اولی، دست یک بازیکن پرتابگر را میبینیم که توپ بیسبال را به روش همیشگی نگه داشته: دو انگشت اول روی شیار بالایی توپ، انگشت شست پایین آن. بازوی بازیکن تا عمق عکس ادامه پیدا میکند و جلوی صورتش قرار گرفته و محو میشود. عکاس روی دست بازیکن و قسمت جلویی توپ تمرکز کرده: میشود شیارهای جای انگشت روی پوست بازیکن، ناخن شکستهاش و تکتک کوکهای نخ و خراشهای روی توپ را دید. میتوانید آثار تنش را در فرم انگشتها ببینید و تصور کنید که این دست میتواند استخوانهای دستتان را در چنگال محکمش خرد کند. شاید شنیده باشید که بازیکنهای پرتابگر باید توپ را آرام نگه دارند، ولی این بازیکن قرار نیست توپ را پرتاب کند.
ترکیب عکس دوم، دقیقاً مثل عکس اول است، فقط در اینجا تمرکز عکس روی ساعد بازیکن است، طوری که صورت و توپ تار هستند. توی این عکس حتی برچسب توپ هم قابل خواندن نیست و نمیشود حدس زد که بازیکن هنوز عینک به چشم دارد یا نه. چیزی که در این عکس نمیتوانید از آن چشم بردارید بازوی بازیکن است: برجستگیها و ناهمواریهای جای یک زخم. آستین بلوز عرقگیر بازیکن تا بالای آرنج بالا زده شده، ولی میتوانید حدس بزنید که عادت ندارد آستینش را بالا بزند. اگر بازوی شما هم مثل بازوی او بود، احتمالاً همیشه بلوز آستینبلند میپوشیدید.
در عکس سوم، تمرکز عکس روی صورت بازیکن است. توپ آنقدر تار است که میتوانید آنطرفش را ببینید. دل عکاس به رحم آمده و بازو را محو کرده و جزئیات دردناک آن را از بین برده. چشمهای بازیکن جلو را نگاه میکنند و کمی متمایل به پایین هستند: احتمالاً نگاهش به توپ است. شاید هم دارد بازوی نابودشدهاش را نگاه میکند. این نگرانی لبهایش را رو به پایین آویزان کرده و پیشانیاش از غصه چین افتاده. نور در قطره اشکی که در پلک پایین سمت چپش، جمع شده میدرخشد. میتوانید تمام روز به صورتش زل بزنید. درخشش غمانگیز چشمهایش هرگز خاموش نمیشود.
با نگاه کردن به این سه عکس در کنار هم، طوری که عکاس آنها را در قاب مشکی مات به نمایش درآورده حتماً از خودتان میپرسید: سوژهٔ این عکسها کیست؟ دستی است که توپ را نگه داشته؟ آن بازوی زخمی و کج و معوج است؟ یا شاید هیچکدام؟ آیا ممکن است این بازیکن یاد بگیرد خودش را به شکلی شجاعانه، هوشمندانه و جدید تعریف کند؟ یا در آخر جز آن صورت غمگین پشت پردهٔ مه چیزی از او باقی نمیماند؟
حجم
۱۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۵۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
خیلی کتاب باحالی بود من که عاشقش شدم😁💜
خیلی به یه چیزی تو این کتاب فکر کردم_____ پیتر گفت:ممکنه این مسابقه آخرین مسابقت باشه وقتی به اینجای کتاب رسیدم که صبش مسابقه داشتم همش به خودم میگفتم اگه این آخرین مسابقهی من باشه چی????? خیلی قشنگ بود🥺📚 دلم میخواد برم تو مدرسه
باشه هق چرا انقدر زود تموم شد¿🥲💗 وایییی لعنتی خیلی خوب بود.... اَه. ولی خدایی چرا کتابای جردن ساننبلیک انقد خوبننن¿🥲 پیشنهاد میکنم حتما بخونید!🕶
👌
کتاب «قاب یک رویا» رمانی نوشته ی «جردن ساننبلیک» است که نخستین بار در سال 2012 چاپ شد. آغاز نخستین سال دبیرستان برای «پیتر» با دو تراژدی همراه شده است: مصدومیتی جدی در ناحیه ی بازو در حین بازی بیسبال
ویژگی بارز آثار آقای ساننبلیک اینه: شخصیتهای اصلی با وجود نوجوون بودن، بارهای بزرگی به دوش میکشن و اغلب شاهد بیماری خانوادهشون هستن🥺 اما این هنر نویسنده هست که لحظات به این تلخی رو با شیواترین حالت ممکن و حتی
تاثیر گذار و زیبا🥰🥰
خوب بود