کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم
معرفی کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم
کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم، الکس اسپارو و خشم پشمالوها نام دارد. این داستان را جنیفر کیلیک نوشته و با ترجمه نیلوفر خوشزبان میخوانید. در این داستان با ماموریت تازه الکس و جس آشنا میشوید: اتفاقاتی عجیب و غریب و پروندهای که هیچ مظنونی ندارد!
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم
مجموعه قدرت های نسبتاً عجیب داستانهای فانتزی و جذابی دارد که شما را به دنیای تازهای میبرد و کمک میکند چیزهای تازهای کشف کنید.
الکس یک تبلیغ وسط یک بازی کامپیوتری میبیند، او بعد از دیدن این تبلیغ با کسی به نام پروفسور آشنا میشود و از او قدرت خارقالعادهای را خریداری میکند. یک پالس الکترونیکی از طریق تلفن به او منتقل میشود و دارای نیروی فوق بشری کشف دروغ میشود. اما این قدرت الکس چندان هم ساده نیست و هربار برای او دردسری تازه درست میکند.
در کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم با دردسرها و پرونده تازه الکس و جس آشنا میشویم. الکس، باید مرتب خوکچههای هندی فراری را نجات دهد و از این کار حسابی خسته شده است. جس هم نگرانی خودش را دارد: پسر تازه واردی که همه قلدرهای مدرسه اذیتش میکنند. جس به صورت داوطلبانه به پناهگاه حیواناتی میرود که مادر این پسر مسئولش است و آنجا میفهمد که یک جای کار میلنگد. گزارشهای عجیب غریب مردم شروع شده است و پلیس هم هیچ مظنونی ندارد! حالا الکس و جس باید بفهمند که ماجرا از چه قرار است!
کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم داستانی فانتزی و خندهدار برای تمام کودکان و نوجوانان علاقهمند به ژانر فانتزی دارد.
بخشی از کتاب قدرت های نسبتاً عجیب؛ جلد دوم
«چطور صداش بیدارت نکرد؟ وحشتناکترین صدایی بود که تا حالا شنیده بودم.» جس خمیازه کشید و زخمِ روی آرنجش را کَند.
اگر هرکس دیگری این را گفته بود، انتظار داشتم گوشم باد درکند؛ اما جس اصلاً اهل اغراق نبود و از این نظر توی دنیا نظیر نداشت.
دیو گفت: «صداش خیلی بلند بود. شاید اینهمه باد درکردن به شنواییت آسیب زده باشه.»
وقت ناهار بود و ما روی نیمکتی نشسته بودیم که قبلاً به نیمکت دوستی معروف بود، اما حالا اسمش را گذاشته بودند نیمکت تفکر؛ چون توی مدرسه همه میخواستند از هر چیزی که بهنحوی به مازم مربوط میشد، دور باشند. مازم برنامه «مهارتهای آرمانی زندگی مثبت» بود که ابتدای آن سال، مدرسهمان توی برنامه درسی گذاشته بود؛ اما نتیجهاش زیاد خوب نبود. و بعد از آنکه خانم اسمایلی دستش رو شد، آن هم توسط مأمور الکسِ خارقالعاده (که من باشم)، اهالی مدرسه فهمیدند مازم درحقیقت به معنای «مأموریت آسان ذهنشویی محصلان» بوده. همه بابت این قضیه خیلی ناراحت بودند و حالا سعی میکردند طوری رفتار کنند که انگار آن ماجرا اصلاً اتفاق نیفتاده. به هر حال، میتوانستند هر اسمی دلشان میخواست روی آن نیمکت بگذارند، اما مثلِ قبل همه بچهها حواسشان بود روی آن ننشینند تا مبادا بیعرضه صدایشان بزنند و دقیقاً به همین دلیل این نیمکت راستِ کار ما بود. صبر کنید، اشتباه شد. منظورم این است که کسی دور و بر آن نیمکت نمیپلکید و ما میتوانستیم بدون اینکه کسی به حرفهایمان گوش کند، صحبت کنیم. به همین خاطر است که میگویم راستِ کار ما بود، وگرنه ما اصلاً بیعرضه نیستیم.
بگذریم، جس و دیو و بقیه اهالی شهر تمام شب به خاطر صدای روباهها بیدار مانده بودند. خیلی از مردم در موردش حرف میزدند؛ حتی توی اخبار هم اعلام شد. من خودم هم سر در نمیآوردم اینهمه جنجال برای چی است.
گفتم: «نمیتونه اونقدرها هم بد باشه. یهمُشت روباه هستن دیگه، یا همون سگ نارنجی.»
جس گفت: «درست مثل اینه که شیطون داره از تو جهنم جیغ میکشه.»
«شاید همونها کالینِ همسایهمون رو خورده باشن. چند هفتهست که گُم شده.»
دِیو گفت: «همسایهتون گم شده؟ طفلی خونوادهش.»
گفتم: «هه، خیلی پیر و گَر بود. همیشه توی باغ دنبالش میدویدم.»
دیو گیج شده بود.
جس گفت: «کالین اسم یه گربهست، دیو.»
«شاید روباهها دارن یهجور مراسم آیینی برگزار میکنن.» روباهها را تصور کردم که کالین را به درخت بستهاند و دور آتش حلقه میزنند. (انگشتهایم را با حالت تمسخرآمیزی تکان دادم.) «اینطوری معمای این بهاصطلاح صداها هم حل میشه.»
جس گفت: «باورم نمیشه کسی با اون صداها بتونه بخوابه.»
«چی بگم؟ من مهارت خاصی توی خوابیدن دارم.»
جس غرولند کرد: «خوابیدن مهارت نیست.»
«این رو میگی، چون خودت از پسش برنمیآیی.»
جس دوباره خمیازه کشید و خودش را رها کرد روی نیمکت: «اونقدر خستهم که حوصله ندارم باهات بحث کنم.»
دیو خندید: «من در برابر مهارت تو تعظیم میکنم. به منم یاد بده، ای مرد خردمند، چون بدجوری به خواب احتیاج دارم.»
حجم
۱۹۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۹۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
نظرات کاربران
عالیهههههه البته من اول جلد دوم رو خریدم بعد جلد اول 😂 حتما پیشنهاد میکنم بخرید
عالی من این کتاب و خیلی دوست داشتم خیلی جذاب بود حتما بخونید من از اینکه تو خوشم میاد واقعا خیلی کتاب خوبی بود شما هم حتما بخونید ممنون از طاقچه و نویسنده گل
عالی بود من واقعن لذت بردم و پیشنهاد میکنم که حتما بخونید 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😉🌼🌻🌼🌼🌼🌻💐💐🌺🌺🌺🌺
اسم من فاطمه هست.خیلی عالی بود ممنونم(البته هنوز کامل نخونمش😅) پیشنهاد میکنم بخرید. هرجا پیداش کردید بخرید هم جلد اول هم دوم و هم سوم.جس خیلی خوبه ولی الکس همش رو مخه🙂ولی نمیدونم چرا وقتی اسم خانم اسمایلی میبینم تنم مور
خلاصه شو خوندم عالی بود
من وقتی خلاصه ی داستان رو خوندم خیلی خوشم اومد و وقتی کتاب اصلیشو از بی نهایت گرفتم عالیییییی بود
ی کتاب از عالی از همه نظر من اول حلد دوم رو گرفتم بعد جلد سوم ولی هنوز جلد اولو نخوندم😁 برام تعریف کنید
خیلی دلم میخواست بخونمش ولی پولم نرسید😳 لطفا رسیدگی کنید😓
بدددددد