دانلود و خرید کتاب شهر غصه امیرعلی نبویان
تصویر جلد کتاب شهر غصه

کتاب شهر غصه

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۹۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شهر غصه

کتاب شهر غصه اثری از امیرعلی نبویان است. این کتاب، نمایشنامه‌ای موزون و مسجع است که ماجرای شخصیت‌های شناخته شده تاریخ را بیان می‌کند؛ در حالی که دنیای معاصر و امروزی ما سفر کرده‌اند. 

درباره کتاب شهر غصه

امیر علی نبویان در کتاب شهر غصه، نمایشنامه‌ای مسجع و موزون را نوشته است. او از شخصیت‌های مشهور تاریخی، مانند امیر کبیر، لیلی و مجنون و ... استفاده کرده است و آن‌ها را به زمان معاصر و دنیای حال حاضر ما آورده است. حالا در این سفر زمانی، اتفاقاتی طنز برای آن‌ها رخ می‌دهد. 

نسخه صوتی این اثر هم با کارگردانی محمد حسن معجونی و صدا پیشگی جمعی از هنرمندان توانای کشور، مانند محمد بحرانی، هدایت هاشمی، سینا رازانی، بهادر ملکی، احسان کرمی، رویا میرعلمی و امیرعلی نبویان تهیه شده است. 

کتاب شهر غصه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

تمام دوست‌داران ادبیات نمایشی را به خواندن کتاب شهر غصه دعوت می‌کنیم. 

بخشی از کتاب شهر غصه

باری بچه‌های خوب و نازنین! آقامیرزا دیگه تو شهری که می‌شناخت نبود. اینجا اون شهری که با خون جیگر ساخت نبود.

رو دیوارهاش قلب تیرخورده نداشت، دیگه بچه ذلیل مرده نداشت. سبزی تو سفره‌شون تازه نبود، رخت مردمونش اندازه نبود. بعضیها تنگ‌تر از وجودشون، بعضیها گشادتر از سجودشون... دیگه گل حتی تو قالیهاش نبود، خبر از دم دم تنبکهاش نبود.

حمومک مورچه نداشت، درختها آلوچه نداشت، نفسش چاق نبود تو کوچه‌هاش باغ نبود...

آقامیرزا پاکشون، نفس زنون، صندلهاش پاشه ترک، روگونه‌ها رود نمک، دلش آشوبه عهد ناصری، تو سرش بازار داغ مسگری، خسته رو زمین نشست، تکیه داد کنج دیوار، قلم و دوات و کاغذ برداشت تا به همسرش بگه: دیگه تو شهری که می‌شناخته نیست، بنویسه اینجا اونجایی که دل باخته نیست.

امیرکبیر

از ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سرنکشد و زسر پیمان نرود

همبازی! بیا و مرا ببر سر مزار شاد روزهای کودکی، زیر سایه بالنگ، پودم را بدوز به تار شهنواز و شور عالی شهناز. ببرم به روزی که چه سرمست بودیم بس که هیچ نمی‌فهمیدیم.. نمی‌فهمیدیم سوختن پاگذاشتن روی خط سر لی‌لی بازی نیست، سوختن چیز دیگریست. آن موقع دلم را نه کرشمه ماهور کمانچه ربود نه کینه محبوس سینه تپانچه. کارستان چشم غزالی بود گریخته به دامان صیاد ناشی. تیرم کمانه کرد و دوباره به چله نشست. چله‌ای چهل ساله کنج دلم... عاشقت شد آنقدر که یادم رفت صید که بود و صیاد که ...غرض از تقریر این نامه آنست که خاتون اجازه فرمایند...

اسی-

برو بابا! من خودم آفتابه رو رنگ می‌کنم جای سرلشکر نازی میندازم به آلمانها، اون وقت این چوق الف...

ابی-

خیلی خب، بسه دیگه!

اسی-

افت داره جون ابی.... سر ما کلا بره؟!

ابی-

خب اسی حق با اونه!

اسی

ول کن آقا! نزنی، می‌زننت... از همین حرفها زدی که حالا سفته واخواست شده، واسه ما ژست تراول می‌گیره! تا دیروز دیپلمش هم عاریه بود کج و کوله فیگور پزشک قابل می‌گیره.

ابی – بی‌خیال پیش اومده

اسی – ...به سرت قسم ابی، می‌سوزه

ابی- به سر اجدادت کره الاغ، در گاله رو ببند

اسی- خیله خب ترش نکن

ابی-زهرمار بی تربیت، همیشه معرفتت قد قسم به سرما، واسه سوزش ادرار بود

اسی- بابا حال نگیر دیگه، یه چیزی گفتیم حالا

ابی-یعنی چی گفتیم حالا؟!! نفست ناحقه...

اسی- ای بابا! ببینم حضرت ختم معرفت! تو همون بزمجه نیستی که همین هفته پیش، سر یه تنبون زار کرباسی، صدوده چوق ما رو تیغیدی ابی فوکول طلا؟! لا اله الا الله

ابی- تو برو خدات و شکر کن که دیگه بزرگ شدی، قد کشیدی، حالا شلواری هست، رنگ رخساری هست،...قصه از دوره نوجوونیتون بسیاره، اسی مردم داره!

اسی- لوطی شب درازه حالا ...

ابی- شب عالی پر نور

اسی- زرت عالی قمصور

ابی- رته ته

اسی- سرورته

ابی- سروتهش دوزاره

اسی- همون هم زیادته

امیرکبیر- آقا زشته،...بابا دعوا نکنین

کاربر ۲۸۸۵۲۹۷
۱۴۰۰/۰۱/۳۱

من صوتی این کتاب رو گوش دادم فوق العاده بود و لذت بردم وتبریک به جناب نبویان خداقوت.

yeganeh:)
۱۴۰۲/۰۱/۱۰

مگه میشه جناب نوبیان چیزی رو بنویسن و خوب نباشه؟! جذاب.. درجه یک.. نمایشنامش طوریه که تونستیم به عنوان تئاتر دانشجویی روی پرده بردیم

saleh sadri
۱۴۰۱/۱۲/۱۵

امیرکبیری ک در حمام فین کاشان مشغول به دلاکی شده است به سرش میزند تا دوباره پس از سال ها به تهران بازگردد و آنجا مشغول به کار و کسب درآمد باشد اما نه تهران ،تهران سابق است ،نه مردم

- بیشتر
کاربر ۴۹۴۱۴۸۹
۱۴۰۱/۱۲/۲۶

وصف حال بزرگان گذشته در زمان حال یعنی اگر الان توی این زمان زندگی میکردن از زبان خودشون توصیف و تصور جالبیه پیشنهاد میکنم گوش بدید به عنوان شنونده هم درک عمیق تری از زمان حال بهتون میده هم طنازی

- بیشتر
هیچکاک
۱۴۰۰/۰۶/۲۷

من کتاب صوتی اش رو خریدم و فوق العاده بود با نمایشنامه خوانی فوق العاده بازیگران خوب تئاتر و نثر مسجع زیبا و نقدهای طنز و تلخ به جا.

maedeh.baher
۱۴۰۲/۰۱/۲۹

خیلی خوب بود حقیقت های دنیای امروز با اسطوره های قدیمی ایران که هممون به خوبی میشناسیمشون با قلم بی نظیر امیرعلی نبویان وصدای خوب هنرمندای کشورمون با چاشنی طنز همگی کنار هم جمع شدن و مطمئن باشین با یکبار

- بیشتر
کاربر ۴۷۲۱۷۲۳اسیه
۱۴۰۲/۰۱/۰۱

سلام عالی بود ذهنم مشغول مطالب شده ...

sh saed
۱۴۰۱/۰۹/۰۶

سلام من خریدم ولی برام نیامده و پولشو پرداخت کردم😐😐

𝘡𝘢𝘩𝘳𝘢
۱۴۰۲/۰۳/۲۴

مگه میشه امیرعلی نبویان کتابی بنویسه و عالی نباشه؟:)

نرگس
۱۴۰۲/۰۱/۱۳

از همه نظر عاااااالی. من به هر کسی پیشنهاد دادم عاشقش شد. باید چندین بار گوش بدید و بخونید تا کنایه‌ها و ایهام‌ها رو کامل متوجه بشید و بیشتر لذت ببرید. قلم آقای نبویان بی نظیر و فوق العاده‌ست، مثل خودشون. "ولی ای شهر

- بیشتر
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد، که در این شهر مجازی شلوغ، همه شیرین شده اند، به فریب و به دروغ، کله نایک به سر، حسرت لایک به دل، به ریلیشن سینگل، تا که مقبول افتند نزد آن خسرو خوبان، شاه شمشادقدان و شه شیرین دهنان!
fati
عجب صبری تو داری مادر میهن، ز دست این همه ناخوانده فرزندان بازیگوش، که در تاریکی مرموز تابستان، به گردنبند نازک چنگ می آرند و داروغه تمام تلخی شب را به شور رشوه ای ناچیز می بخشد. قلندر! قلندر لَخت و مخمور و کژ و بی رگ، به خوابی ژرف است افسوس! عجب صبری تو داری مادر میهن! از آن آوازه خوان با نعره ها و ناله جعلی که از رادیوی تاکسی دیروزی به گوش این حقیر ادرار می فرمود، ز ملی پوش تریاکی، سوپر وایزر سوزا...
نرگس
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد! خود مرحوم نظامی اینجا، دو سه پیجی دارد! چیست این، محشر کبری برپاست؟ تو ولی فارغ از این حوری و غلمان و پری های دغل، باز هم می پرسی ” خانه دوست کجاست "
مسعود
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد، که در این شهر مجازی شلوغ، همه شیرین شده اند، به فریب و به دروغ، کله نایک به سر، حسرت لایک به دل، به ریلیشن سینگل، تا که مقبول افتند نزد آن خسرو خوبان، شاه شمشادقدان و شه شیرین دهنان! خسرو خود مشغول است به ابر اعجازی از فتوشاپ، کله اش روی تن هرکول است! با یکی عینک دودی مخوف تا ریا را نشود از پس چشمانش دید
مسعود
همبازی! بیا و مرا ببر سر مزار شاد روزهای کودکی، زیر سایه بالنگ، پودم را بدوز به تار شهنواز و شور عالی شهناز. ببرم به روزی که چه سرمست بودیم بس که هیچ نمی‌فهمیدیم.. نمی‌فهمیدیم سوختن پاگذاشتن روی خط سر لی‌لی بازی نیست، سوختن چیز دیگریست. آن موقع دلم را نه کرشمه ماهور کمانچه ربود نه کینه محبوس سینه تپانچه. کارستان چشم غزالی بود گریخته به دامان صیاد ناشی. تیرم کمانه کرد و دوباره به چله نشست. چله‌ای چهل ساله کنج دلم... عاشقت شد آنقدر که یادم رفت صید که بود و صیاد که ...غرض از تقریر این نامه آنست که خاتون اجازه فرمایند...
Hafezeh Tiry
شما معجون طی الارض ندارین، من از این شهر برم؟
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد، که در این شهر مجازی شلوغ، همه شیرین شده اند، به فریب و به دروغ، کله نایک به سر، حسرت لایک به دل، به ریلیشن سینگل، تا که مقبول افتند نزد آن خسرو خوبان، شاه شمشادقدان و شه شیرین دهنان! خسرو خود مشغول است به ابر اعجازی از فتوشاپ، کله اش روی تن هرکول است! با یکی عینک دودی مخوف تا ریا را نشود از پس چشمانش دید
.
دست بردار...زندگی تو این شهر مثل عشق یه سره است، تو باید عوض بشی اون همونیه که هست. میشی اونی که میخواد، حتی اگه بهت نیاد. حالا عشقه یا هوس، هر چی که هست، تو خوشی انگاری
Hafezeh Tiry
تیشه بشکن فرهاد، که در این شهر مجازی شلوغ، همه شیرین شده اند، به فریب و به دروغ
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
چی بگم از خیام، نه ریاضی نه نجوم، نه رباعی، نه غزل، میزنه چوب حراج به سوال کنکور،‌ تستی شصت هزار تومن.
کاربر ۱۳۹۹۳۳۵
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش، بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش
سینا
یکی بود یکی نبود، زیرگنبد کبود، غیرخدای مهربون هیچ کی نبود. تو دل دشت بزرگ که صبحها مخمل جادوی سرانگشت نسیم، تنش رو غرق اقاقی می‌کرد، غروبها خورشید خانوم لپهاش روعنابی می‌کرد؛ تو شبها خود خدا، گوشه پیرهن ساتنش رو منجوق و مرواری می‌دوخت، پشت یه کوه بلند، که از سربیکاری، با نوک قله تیز و سرکجش، شکم ابرهارو قلقلک می‌داد، یه شهری بود؛ نفسهاش خِس خِس دود؛ توی ذهنش پرتشویش فلز؛ خاطراتش همه بدخیم و کبود؛ ولی انگار تو نگاش یه برقی بود یه چیزی مثل امید؛ مثلا شکل یه جفت بال سفید، سایه بید، بید مجنون نمی‌دونم خلاصه چشمش رو دوخته بود به آسمون؛ نمی‌شد دل بکنه؛ یه رفیقی می‌گفت «تو نخ ابره که بارون بزنه. آخ اگه...
nargess2005
امیرکبیر – نور فلاشره و اتاق تاریک / یار شاسی بلند کمر باریک/ دور و برم ریخته، وول میخورن / همه جوره از زاپاس و فابریک/ولی دیگه من نگام رو توه فقط/ آخه به چشمم تک اومدی، تبریک!
Hafezeh Tiry
راستی سهراب یادته؟ بعد درگیری لفظی با حکیم فردوسی، با ناصرخسرو شراکت می‌کنه. قاچاق نوشدارو، بعد تاریخ مصرف
.
لیلی جان! چقدر عوض شدی! ببینمت...العجب، مشتاق دیدار پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ابروت کو؟! لیلی – ای بابا آمیرزا! دارم همرنگ جماعت می‌شم
.
امیرکبیر- ولم کنین ... شما ها کدومتون سریر و دیهیم دارین؟ یه نگاهی بکنین، نمیبینین؟ ... معلومه نمیبینین، خوره آیینه شکستن داره ... قاپ بازی بز آوردن داره ... به خدا کوچه ما خاکی نیست، ما رو از عوض شدن باکی نیست، می دونم نیتتون خیره و هتاکی نیست ... اما ... منم و همین یه یادگار مرحوم پدر، اسم من یک اسم نیست، هویته، تاریخه، می فهمین؟ ... ناموسه
مسعود
تیشه بشکن فرهاد! خود مرحوم نظامی اینجا، دو سه پیجی دارد! چیست این، محشر کبری برپاست؟ تو ولی فارغ از این حوری و غلمان و پری های دغل، باز هم می پرسی ” خانه دوست کجاست "
Bina.ahmadi
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
Bina.ahmadi
امیرکبیر- حضرت شیخ رئیس! ابن سینا- جانم امیر امیرکبیر- ببینم! همه مردم شهر جز همون سه درصدن، اینطور نیست؟ ... دست مریزاد، تز منصفانه ایست...اولش لازمه مبتلا بشن، تا یکی باشه مداوا بکنه ابن سینا- کسی که مجبورشون نمیکنه! ...چشم یارو چشمه تراخمه، سراغ لنز متالیک میگیره. لای دندوناش هنوز لپه پارسالی هست، واسه برق خنده هاش نگین آنتیک میگیره. میگی من چیکار کنم، نفروشم؟...
پ. و.
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد! خود مرحوم نظامی اینجا، دو سه پیجی دارد! چیست این، محشر کبری برپاست؟ تو ولی فارغ از این حوری و غلمان و پری های دغل، باز هم می پرسی ” خانه دوست کجاست "
پ. و.

حجم

۲۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۲۱۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
۲۰,۳۰۰
۳۰%
تومان