کتاب راز لمبرت
معرفی کتاب راز لمبرت
کتاب راز لمبرت نوشته ویرین جانسن و ترجمه هدا نژاد حسینیان است. کتاب راز لمبرت را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب راز لمبرت
کتاب راز لمبرت داستانی جذاب و پرکشش است. کندیس نامهای خطاب به مادربزرگش پیدا میکند از طرف کسی بهنام لمبرت. این نامه رازی در خود دارد و جواب این راز مانند قطعات یک پازل به هم مرتبط است. او میخواهد رازی که مادربزرگش به آن پی نبرده را حل کند اما این راز با خود واقعیتهای تلخی درباره خانوادهاش به همراه دارد.
خواندن کتاب راز لمبرت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانان گروه سنی بالای ۱۲ سال بسیار جذاب است.
بخشی از کتاب راز لمبرت
البته که کندیس میلر دوازدهساله چیزی در مورد نامهٔ محرمانه یا ثروت پنهانی نمیدانست. او دختری معمولی بود که سعی میکرد هر جور شده تابستان وحشتناک را بگذراند.
کندیس پشت میز آشپزخانه نشسته بود و کتابی را میخواند که دو بار دیگر هم خوانده بود. بعد کتاب را بست، به اتاقش رفت و روی زمین موکتپوش ولو شد.
خب، در واقع اتاق او نبود. اتاق واقعی او در خانهٔ اصلیشان بود، در آتلانتا۱۰.
این اتاق کوچک و درهموبرهم در قسمت پشتی خانهای ناآشنا در لمبرت، در کارولینای جنوبی، واقع شده بود؛ شهری که کندیس هیچ علاقهای به زندگی در آن نداشت. این خانه مال مادربزرگش بود، یعنی ابیگیل کالدوِل. مادربزرگش دو سال پیش فوت کرده بود، ولی زندگی میان وسایل او درد کهنهای را به قلب کندیس بازگردانده بود.
پدر و مادر کندیس شش ماه بود طلاق گرفته بودند و حتی از مدتی قبلتر از آن جدا از هم زندگی میکردند. بعد از طلاق، مادرش میخواست خانهشان را در آتلانتا بفروشد، ولی کسی علاقهای به خریدن خانهای با اتاقخوابهای «دنج» و آشپزخانهٔ «کلاسیک» نشان نداده بود. بالاخره پدر کندیس موفق شده بود مادر او را راضی کند یکی از دوستانش را، که پیمانکار بود، استخدام و خانه را بازسازی کنند.
کندیس و مادرش، بهجای اینکه در همان خانه بمانند یا حداقل آپارتمانی دوروبر خانهشان اجاره کنند، تابستان را به لمبرت آمده بودند. مادربزرگ کندیس فقط چند سال در این خانه زندگی کرده و بعد به آتلانتا رفته بود، ولی این خانه را با وسایلش اجاره داده و حالا مدتی بود که خالی شده بود.
مادرش وقتی خبر را به کندیس اعلام کرد گفت: «این نشونهست. اینجوری، من هر روز وسوسه نمیشم بپرم توی خونه و ببینم دنیل۱۱ چهجوری داره آشپزخونهم رو داغون میکنه. تازه، اینجوری یهکمی هم پول پسانداز میکنیم.» کندیس یادش آمد که مادرش چقدر محکم او را بغل کرده و گفته بود: «از اون شهر متنفرم، چون مامانی دردسرهای زیادی رو اونجا تحمل کرده، اما واسه جفتمون خوبه، یه آبوهوایی عوض کنیم.»
کندیس دلش نمیخواست از آتلانتا بروند، البته نه بهخاطر مادربزرگش؛ کلی اتفاقهای دیگر در آن تابستان میافتاد که کندیس نمیخواست آنها را از دست بدهد. مثلاً تولد ناتالی تامسون که قرار بود در حیاط برپا شود یا رفتن به مرکز خرید با دیدی و کورتنی و حتی بیسبال بازی کردن با بابا توی تابستان.
حجم
۳۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۳۰۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
نظرات کاربران
هیچوقت تبعیض بین رنگهای پوست رو درک نکردم! چرا انسانی که رنگ پوستش سفیده برتر از سیاهه؟ در تاریخ سیاه پوستان زیادی بودن که جهانو بهتر از سفیدا کردن، زنان و مردان سیاه پوست و شجاعی که همیشه در تاریخ افتخار
خیلییییییییی خوب بود ماجراجویی.معمایی.رازآلود🍃💚باهاشون زندگی کردم
کتاب فوق العادهای هست، داستان این کتاب به ما میگه که رنگ پوست یه دلیل برای فرق گذاشتن بین انسان ها نیست، همه انسان ها با هم برابرند، ولی بعضی انسان ها بین این دلیل (رنگ پوست) خودشون رو برتر
پرکشش، رازآلود و جذاب🍫 حتما بخونید:)
کتاب واقعا جالبیه و من ازش چیزهای زیادی درباره رنگین پوستان و زندگی که در گذشته داشتن و کارهایی که میکردن یاد گرفتم و اینکه چطوری تحقیر میشدن. با اینکه شاید یکم داستان این کتاب از نظر بعضی ها کلیشه ای