کتاب هفت چیز مهم
معرفی کتاب هفت چیز مهم
کتاب هفت چیز مهم داستانی نوشته شلی پیرسال با ترجمه آرزو قلی زاده است. این داستان درباره زندگی آرتور بعد از محکومیتش است؛ درست بعد از زمانی که سنگ بزرگی را به سر پیرمردی زد که مشغول جمع کردن زبالهها بود.
هفت چیز مهم در سال ۲۰۱۷ نامزد جایزه کتاب کودکان دوروتی کانفیلد فیشر اعلام شد.
انتشارات پرتقال با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب هفت چیز مهم
شلی پیرسال در کتاب هفت چیز مهم از زندگی آرتور میگوید. زمانی که مرد آشغال جمع کن را دید. سنگ بزرگی را برداشت و سر او را نشانه گرفت. آرتور دلایش خودش را برای این حرکت داشت و البته سنگ هم به جای سر پیرمرد به بازوی او خورد. اما برای قاضی اینها در حکمی که میخواست بدهد تفاوتی ایجاد نمیکرد.
او تصمیم گرفته بود آرتور را به مرکز اصلاح نوجوانان بفرستد. جایی که آرتور کمترین علاقهای به رفتنش نداشت و مادرش هم به شدت از آن وحشت داشت. اما پیرمرد با پیشنهادی که داد همه را غافلگیر کرد. او تصمیم نگرفت آرتور را ببخشد یا از قاضی بخواهد که حکمش را تغییر دهد. او میخواست آرتور برایش کار کند. نه یک روز و دو روز. صد و بیست ساعت!
حالا آرتور روزها با یک گاری لق لقوی راه میافتد و به دنبال وسایل میگردد که پیرمرد در لیستش نوشته است. هفت چیز مهم که زندگی آرتور را عوض میکنند: بطریهای شیشهای، فویل، کارتن، تکههای چوب، لامپ، قوطیهای قهوه و آینه. عجیب است، همه اینها آشغالهایی به درد نخور هستند اما قادرند که زندگی آرتور را عوض کنند.
این کتاب در سال ۲۰۱۸ نامزد جایزه کتاب بزرگ دریاچه و نامزد جایزه کتاب خوانندگان جوان Rebecca Caudill نیز بود.
کتاب هفت چیز مهم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان از خواندن داستان هفت چیز مهم لذت میبرند. اگر دوست دارید در داستانی زیبا غرق شوید و ببینید زندگی آرتور چه تغییری میکند این کتاب را حتما بخوانید.
درباره شلی پیرسال
شلی پیرسال کارشناس ارشد آموزش و پرورش تا به حال شش کتاب برای نوجوانان نوشته است که همگی تحسین شدهاند. کتابهای او را در مدرسههای سراسر کشور استفاده میکنند. او قبل از اینکه نویسنده شود معلم مدرسه بود. در ادارات آموزش و پرورش و چندین پارک و موزه تاریخ فعالیت کرده و در آنجا برنامههای تئاتر را برنامهریزی و سازماندهی میکرده است.
بخشی از کتاب هفت چیز مهم
در روزی شوم از ماه نوامبر، وقتی در شهر واشنگتن دیسی همهچیز فلزی و سرد بهنظر میرسید ـ وقتی آسمان خاکستری و باد گزنده بود و صدای خشخش مرگبار برگهای خشک توی کوچهها میپیچید ـ آرتور اوونز سیزدهساله از گوشه ساختمان خرابهای، تکهآجری برداشت و آن را بهطرف سر پیرمردی پرتاب کرد.
این اتفاق تصادفی نبود. آجر از ساختمانی کلنگی سقوط نکرده بود. از آسمان هم نیفتاده بود. آرتور اوونز آجر را با دستان خودش برداشت. لحظهای آن را توی دستش نگه داشت و وزن سردش را حس کرد... و بعد دستش را بالا برد و آجر را بهطرف مرد آشغالجمعکنی پرتاب کرد که داشت گاری خواربار دربوداغانش را هل میداد. همه به او میگفتند مرد آشغالی.
شانس با آرتور یار بود که آن روز باد تندی میوزید؛ قدرت دیدش هم از فاصله زیاد هیچوقت تعریفی نداشت. همچنین چرخ جلوی گاری خواربار، درست بهموقع روی لبه پیادهرو گیر کرد. وقتی پیرمرد خم شد تا گاری را صاف کند، آجر آرتور به شانهاش برخورد کرد، او را نقش زمین کرد و گاری خواربارش هم تا وسطهای خیابان سُر خورد.
همه میگفتند اگر باد، گاری دربوداغان و نشانهگیری بد آرتور نبود، معلوم نبود چه اتفاقهای بدتری میافتاد. مدتی بعد، توی بیمارستان، مرد آشغالی به گزارشگر روزنامه گفت معتقد است این اتفاق کار خدا بوده است.
گزارشگر که میخواست جوابی را که انتظارش را داشت بنویسد، پرسید: «نجات پیدا کردنتون؟»
مرد آشغالی جواب عجیبی داد: «نه، ضربه خوردنم.»
اینها تمام حقایق بودند. در روز ۹ نوامبر ۱۹۶۳، این ماجرا در سهتا از روزنامههای شهر به چاپ رسید. در تیتر یکی از روزنامهها نوشته شده بود: پسر سیزدهساله به یکی از شهروندان حمله کرد. بعد زیر تیتر، با حروفی کوچکتر آمده بود: فردی نیکوکار این مرد را نجات داد.
بااینحال، بیشتر مردم اهمیتی به حقایق نمیدادند. آنها کاری به این نداشتند که جنایت کجا رخ داده: محلهای که نه بد بوده و نه خوب. یا اینکه چطور راننده کامیون مخصوص تحویل روزنامه که پیچی را اشتباه دور زده بود، مرد مجروح را روی پیادهرو پیدا کرد و به سرعت او را به نزدیکترین بیمارستان رساند.
همه فقط میخواستند بدانند چرا.
آرتور اوونز هم مدام همین سؤال را از خودش میپرسید. او سه هفته را در مرکز تأدیب نوجوانان گذرانده بود که آن را به اسم مرکز میشناختند.
حجم
۳۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۳۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه