دانلود و خرید کتاب شوالیه در سپیده دم مری پوپ آزبرن ترجمه آریا فلاحتگر
تصویر جلد کتاب شوالیه در سپیده دم

کتاب شوالیه در سپیده دم

معرفی کتاب شوالیه در سپیده دم

کتاب شوالیه در سپیده دم جلد دوم مجموعه خانه درختی جادویی نوشته مری یوپ آزبرن است. این کتب داستانی جذاب برای کودکان است و آنها را به سرزمین داستان‌های هیجان‌انگیز می‌برد. این کتاب با ترجمه آریا فلاحتگر منتشر شده است. 

درباره مجموعه خانه درختی جادویی

یک روز تابستانی در «فروگ کریک» پنسیلوانیا یک خانه‌ درختی جادویی در جنگل ظاهر می‌شود. جک هشت ساله و خواهر هفت ساله‌اش، ﺁنی، از خانه‌ درختی بالا رفتند. آن‌ها آنجا کلی کتاب پیدا کردند. جک و ﺁنی خیلی زود فهمیدند که خانه‌ درختی جادویی است و می‌تواند آن‌ها را به جاهایی که داخل کتاب‌ها بود ببرد. تنها کاری که باید می‌کردند این بود که به یک تصویر اشاره کنند و ﺁرزو کنند که به آنجا بروند.

آن‌ها این بار با خانه‌ درختی جادویی به دوران شوالیه‌ها و قلعه‌ها سفر کردند ناگهان یک قلعه‌ عظیم از میان مه پدیدار شد. جک و آنی در قلعه‌‌ای به دام افتادند. حالا چطور باید دوباره به خانه برگردند؟ 

این مجموعه کتاب از طرف منتقدان ادبی و معلمان بسیار مورد استقبال قرار گرفته است زیرا قادر است ذهن و تخیل کودکان را تقویت کند و آن‌ها را بیش از قبل به کتاب علاقه‌مند کند. 

خواندن کتاب خانه درختی جادویی؛ شوالیه در سپیده دم؛ جلد دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب خانه درختی جادویی؛ شوالیه در سپیده دم؛ جلد دوم

آنی گفت: «نمی‌خوای در مورد اون شخص جادویی چیزی بنویسی؟»

جک گفت: «ما هنوز مطمئن نیستیم که شخص جادویی وجود داره؟»

«خب، یه نفر یه خونهٔ درختی توی جنگل ساخته. یکی کتابا رو گذاشته توش. یه نفر در زمان دایناسور یه مدال گم کرده.»

جک برای سومین بار گفت: «مدال بزرگ! و من فقط واقعیت‌ها رو می‌نویسم. چیزهایی که مطمئناً می‌دونیم.»

آنی گفت: «بیا همین الآن به خونهٔ درختی برگردیم؛ و ببینیم که آیا این شخص جادویی واقعی‌ست یا نه.» 

جک گفت: «دیوونه شدی؟ خورشید هنوز طلوع نکرده!»

آنی گفت: «زود باش، شاید بتونیم اونا رو ببینیم.»

جک گفت: «من فکر نمی‌کنم ما باید این کار رو بکنیم.» اون نگران بود اگه «شخص جادویی» بدجنس باشه چی؟ چی می‌شد اگه اون نمی‌خواست بچه‌ها راجع به خونهٔ درختی چیزی بدونن؟

آنی گفت: «خُب، من دارم می‌رم.»

جک از پنجره به آسمان خاکستری تیره نگاه کرد. تقریباً سپیده‌دم بود.

او آهی کشید و گفت: «بسیار خُب. بیا لباس بپوشیم. دم در پشتی می‌بینمت. آروم باش!»

آنی زمزمه کرد: «هورا!» و پاورچین پاورچین از اتاق خارج شد و مثل یک موش آهسته از اتاق بیرون رفت.

جک شلوار جین، لباس گرم و کفش ورزشی پوشید. دفترچه و مدادش را در کوله پشتی‌اش گذاشت. 

او هم پاورچین پاورچین به طبقهٔ پایین رفت.

آنی در پشت در منتظر بود. او نور چراغ قوّه را توی صورت جک انداخت و گفت: «تا-دا! عصای جادویی!»

جک زیر لب زمزمه کرد: «هیس! مامان و بابا رو بیدار نکن؛ اون چراغ‌قوّه رو هم خاموش کن. ما نمی‌خوایم کسی ما رو ببینه.»

آنی سر تکان داد و چراغ‌قوّه را خاموش کرد. بعد آن را به کمربندش بست.

آن‌ها در هوای سرد صبحگاهی از در بیرون رفتند. جیرجیرک‌ها جیرجیر می‌کردند. سگ همسایهٔ بغلی پارس می‌کرد.

آنی در گوشش گفت: «ساکت باش هنری!»

هنری دیگر پارس نکرد. به نظر می‌رسید حیوانات همیشه به آنچه که آنی می‌گفت را انجام می‌دهند.

جک گفت: «بیا بدوییم!»

sarina
۱۴۰۰/۰۵/۲۶

عالی بود

ریحانه زارعی
۱۴۰۱/۰۶/۲۶

خیلیییی متشکرم از نویسنده لطفاً شماره ۳ این کتاب رو هم بزارید

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

حجم

۴۳۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۳ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان