کتاب بیست منهای یک!
معرفی کتاب بیست منهای یک!
کتاب بیست منهای یک! برای شما داستانهایی از جامعه امروز ایران دارد. جامعهای که در حال نبرد با ویروس کووید نوزده یا همان کرونا است. کرونایی که زندگی و احوال مردم را عوض کرده است و شاید دارد یک چیزهایی را به ما یادآوری میکند، اما چه بیرحمانه...
درباره کتاب بیست منهای یک!
وَلَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَالجوعِ وَنَقصٍ مِنَ الاَموالِ وَالاَنفُسِ وَالثَّمَرٰت وَبَشِّرِ الصٰبِرین (بقره: ۱۵۵)
و قطعاً شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود محصولات، آزمایش میکنیم و صابران (در این حوادث و بلاها را) بشارت بده.
این کتاب خاطرهها و اتفاقهای تلخ و شیرینِ نیروهای جهادی را پس از اعلام فراخوان جمعآوری و در قالب داستانهای کوتاه بازنویسی کرده است.
خواندن کتاب بیست منهای یک! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستان های واقعی و اجتماعی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب بیست منهای یک!
ویروس شاخدار
الهام رزاقی
بیحوصله و خسته از قرنطینه صفحهٔ گوشی را بالا و پایین میکردم که پیامکی از طرف آقای کریمی روی گوشی ظاهر شد: «سلام مرکز بهداشت نیاز به نیرو دارد و...»
وارد مرکز بهداشت شدم، پس از پوشیدن لباس و رعایت نکات بهداشتی خانم حسینی را داخل راهرو دیدم و توضیحات لازم را برای شروع کار گرفتم، سپس پشت میز کوچکی که روی آن، یک گوشی تلفن، به همراه لیست تماس و سوالها بود نشستم و کارم را شروع کردم!
پس از برقراری اولین تماس، از آقا در مورد علائم کرونا پرسیدم او با آه و ناله پاسخ داد: «همه اینا رو که گفتی دارم، دارم میمیرم هیشکیم خونه نیست خانم، کمکم کنید تو رو خدا». وضعیت اعلام و آمبولانس با سرعت به محل اعزام شد. بعد متوجه شدم که آقا به مواد صنعتی اعتیاد داشته است و در حالت توهم آن حرفها را گفته است.
در یکی دیگر از تماسها آقایی پاسخ داد: «چرا تماس گرفتین، کرونا چیه، مریضی کدومه، برام زن پیدا کنید، من زن ندارم زن..!»
لیست، به شماره صد رسید، خیلی خوشحال بودم چون با این تماسها خیلی از موارد مشکوک به کرونا شناسایی، و به سوالهای مردم پاسخ داده میشد.
نزدیک اذان ظهر بود که آخرین تماس را قبل از نماز گرفتم، تا خودم را معرفی کردم و سوال پرسیدم پیرمرد پاسخ داد:
«به خدا قسم کرونا ندارم، بچههام اشتباهی باهاتون تماس گرفتن میخوان من رو اذیت کنن من کرونا ندارم ....
****
تاج بندگی!
لیلا گودرزیان
خبری گوش به گوش میرسد و دست به دست میچرخد، ابتلای چند نفر به کرونا در قم.
شنیدن نام قم برای بوجهلها و بولهبهای آن ور آبی و دست نشاندههای اینور آبی شان، کافیست تا سنگ در دامنهای جهالتهای کینه توزانه شان بگزارند و پیشانی اسلام و انقلاب را نشانه بگیرند، غافل از اینکه خدا میداند روزهای بعد، خط مقدم هجمه ویروس میشود همان کشوری که سنگ تمدن ابرقدرتیاش را همین بوجهلهای زمان به سینه میزنند.
انسان خود را ضعیف میبیند که چنین فرمود خدای متعال:
«خلق الانسان ضعیفا»
انسان ضعیف است آنقدر که حتی یک ویروس ذره بینی ممکن است اورا از پای درآورد. پس انسان به چه مغرور میشوی چرا همه عقلهای بشر عاجز شدهاند از ساختن پادزهری و دارویی؟! و باز به یاد کلام الله افتادم که فرمود: «یا ایها انسان ما غرک بربک الکریم» ای انسان چه باعث شد که به خدای کریمت مغرور شوی!
اینک دنیا مانده است متحیر، انگار حالا است که دنیا باید ابرقدرتها را بهتر نمایان کند. دزدان دریایی اصیل همانهایی که ادعا و فریاد حقوق بشرانهشان گوش فلک را کر کرده بود، راهزنان ماسک و تجهیزات پزشکی میشوند. حتی عاجزند از تنپوشهایی که پزشکانشان را در دامانی امن نگاه دارد.
چقدر مضحک شده است چهره شهرهای ابرقدرت دنیا! چقدر مایه شرمساری است ادعاهایی که مانند مغزهای کوچکشان پوچ و تهی است!
در این کشورها سالمندان حق زندگی ندارند و نژاد پرستی مثل همیشه بازهم قربانی میگیرد، انگار این ویروس آمده است تا دنیای مغروران را رسوا کند. مگر نه اینکه هر موجودی در دنیا سرباز خداوند است و بدون اراده خداوند متعال هیچ اتفاقی در دنیا نمیافتد.
تاریخ تکرار میشود کوچکتر از پشهای نمرودیان زمان را سخت درهم میکوبد. بر میگردیم به کشور خودمان دلم تنگ شده است برای مأمن گاههایی که پناهگاه دلهای خستهمان بود و راه و بیراه دلمان که میگرفت دست به ضریحهای مقدس میبردیم و دلمان را دخیل بارگاهشان میبستیم.
دلم تنگ است، نقارهخانه میخواهد و آب گوارای اسماعیل طلا، عطشم زیاد شده است، بدجور عادت کرده بودیم دلم حضرت معصومه (ع) را میخواهد.
دلتنگ شبهای جمعه در مسجد جمکرانم، انگار همه دنیا را به رویمان بستهاند، اصلاً مگر دنیا غیر از حرمین شریفین در دیگری هم رو به پرواز دارد!؟ با خودم میگویم ناشکر بودیم و نعمت و رحمت را در کنار هم قدر ندانستیم. زانو میزنم به درگاه خدا میگویم: «الهی العفو» خداوندا هرچه میگیری بگیر اما خانه ارباب را از ما مگیر.
حجم
۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه
حجم
۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۱ صفحه