دانلود و خرید کتاب رقص با گربه ها مهرداد صدقی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب رقص با گربه ها

کتاب رقص با گربه ها

نویسنده:مهرداد صدقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۶۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رقص با گربه ها

کتاب رقص با گربه‌ها اثری سورئال و متفاوت از مهرداد صدقی، نویسنده‌ و طنزپرداز جوان است. ماجرای کتاب رقص با گربه‌ها درباره‌ی پرسش اساسی همه‌ی انسان‌ها یعنی مفهوم زندگی است. 

درباره‌ی کتاب رقص با گربه‌ها

قصه از یک اتفاق عجیب شروع می‌شود؛ از تولد نوزادی که ۱۲ سالش است و به خاطر تصادف مادرش و به کما فرو رفتن او تقریبا ۱۱ سال بیش از حد معمول در شکم مادرش می‌ماند. او درکی از دنیای واقعی ندارد و تمام درکش مربوط می‌شود به خاطرات مادرش و چیزهایی که او در ذهن دارد.در نهایت پزشکان تصمیم می‌گیرند به خاطر سلامت مادر این بچه را به دنیا بیاورند. رقص با گربه‌ها رمانی است در فضایی متفاوت و زاییده تخیل یک نویسنده جوان اما موفق. فضایی که نویسنده در آن برای خواننده بزرگسالش ترسیم کرده، فضایی سورئال و کاملا غیر واقعی است برای پیدا کردن بزرگترین واقعیت در زندگی آدم‌ها: مفهوم زندگی.

رقص با گربه‌ها داستانی است که مایه‌هایی از طنز دارد، مهرداد صدقی نویسنده‌ی کتاب مثل دیگر کتاب‌هایش سعی داشته لبخندی بر چهره خوانده‌هایش بنشاند و در عین حال رفتارهای نادرست را با بزرگنمایی نقد کند.

کتاب رقص با گربه‌ها  را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به دنبال داستانی با زمینه‌های طنز می‌گردید که در فضایی متفاوت و سورئال نوشته شده باشد، کتاب رقص با گربه‌ها را انتخاب کنید.

درباره‌ی مهرداد صدقی

مهرداد صدقی، نویسنده‌ی کتاب رقص با گربه‌ها در سال ۱۳۵۶ در بجنورد متولد شد. مهرداد صدقی را بیشتر به دلیل نوشته‌های طنزش می‌شناسند. صدقی تحصیلاتش را در سال ۷۵ در رشته صنایع چوب و کاغذ دانشگاه گرگان آغاز کرد و در همین دانشگاه مقاطع ارشد و دکترا را هم ادامه داد. در حال حاضر او عضو هیات علمی دانشگاه گنبد کاووس است. از آثار و نوشته‌های مهرداد صدقی می‌توان به مغز نوشته های یک جنین، مغز نوشته های یک نوزاد، نقطه ته خط، رقص با گربه‌ها، آبنبات هل دار، تعلیمات غیر اجتماعی، آبنبات پسته ای و میرزا روبات اشاره کرد.

جملاتی از کتاب رقص با گربه‌ها

«وقت‌هایی که پدر حواسش نبود به چهره‌اش خیره می‌شدم. با خود می‌اندیشیدم این چهره تنها آدرسی است که از «او» دارم و «او» یعنی خود پدر، مادر، دنیا، دخترک چشم عسلی و حتی گربه‌ها. مهم‌ترین چیزی که پدر را نگران می‌کرد، مادر بود؛ و چیزی که مرا نگران می‌کرد، نگرانی‌های پدر و می‌دانم که مادربزرگ هم از نگرانی من نگران بود و باز پدر نگران همه.

به رازی دیگر پی بردم: اینکه هر قدر بزرگ و بزرگ‌تر شده‌‌ام، پدر هم کوچک و کوچک‌تر شده. یادم می‌‌آید شبی که از بیمارستان به خانه آمدیم، پدر دستم را گرفت تا قدم بزنیم. در هر گام او، من دو سه گام بر‌می‌‌داشتم.»

م.حکیمی
۱۳۹۹/۰۶/۲۰

اگر با تصور مجموعه آبنبات ها تصمیم به مطالعه بگیریم اشتباست چون این کتاب اصلا مثل اونها نیست این طور ک نظراتو خوندم خیلی ها از استفاده بیش از حد از نماد ها در این کتاب ناراضی بودند ولی برای من

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۲۱

کتاب صد و شصت و هفتم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی، کاملا با کتاب های آبنباتی متفاوت هستش و اگر مثل من از آنها خوشتون اومده باشه ، به احتمال زیاد از این کتاب لذت نخواهید برد، خیلی داستان غیرواقعی بود

- بیشتر
حسین پورقلی
۱۳۹۹/۰۵/۲۸

این کتاب یک اثر مدرن در عین حال به شدت قوی محسوب میشه‌ اگه‌ با تصور آبنبات سراغ این کتاب اومدی‌ باید بگم‌ که این کتاب اصلا از بابت نوع طنز شباهتی به اون‌ مجموعه کتاب نداره‌ اما از نظر داستانی با

- بیشتر
سعید جان
۱۳۹۸/۰۱/۲۴

به نطرم آقای صدقی می خواسته قلم خودش رو توی سبک فراواقع گرایی ( سورئال ) امتحان کنه... به نطرم یک بار یا چند بار دیگه دیگه باید بخونمش تا بیشتر بفهممش... در کل اثری متفاوت از آقای صدقی بود که خواندنش

- بیشتر
Raya
۱۳۹۹/۱۰/۰۲

تا به حال بیشتر کتاب‌های طنز نظیر آبنبات‌ها رو از آقای صدقی خونده بودم. این اثر کاملا متفاوتی بود. واسم عجیب بود و سردرگمم می کرد. گاهی اشکم رو جاری می کرد و گاهی من رو می خندوند. شباهتی هم به کتاب شازده

- بیشتر
مینا
۱۳۹۷/۱۱/۱۷

به نظر جالب میاد

iamtiyam
۱۴۰۱/۰۶/۲۹

حتما به خاطر این میخونید که نویسندش همون نویسنده کتاب ابنبات هل داره اما این کتاب از زمین تا اسمون فرق داره با اون اما شیرینه و خیلی قشنگه

Arefeh
۱۳۹۹/۰۸/۱۴

خیلی خیلی زیبا بود💖💖💖💗💗💗💐💐💐

حانیه
۱۴۰۲/۰۲/۱۹

فوووووق العاده بود محشر بود ی اثر ادبی خیلی خاص نمیدونم نویسندگان دیگه هم این سبک رو نوشتن یا نه اما ی انقلاب در ادبیات داستانیه باید از اقای صدقی حسابی تقدیر کرد باید این اثر ب زبان های مختلف

- بیشتر
mohammad
۱۴۰۰/۰۲/۱۴

به نظر من عالی بود من طرفدار آقای صدقی هستم همه ی کتاب های این نویسنده را خوانده ام و تخیل خوبی دارد من خودم هم نویسنده میخواهم بشوم و این داستان ها ذهن آدم را آماده میکند ♥😃

دیگران به سؤال‌ها فقط پاسخ می‌دهند، اما این خودم هستم که باید جواب‌ها را کشف کنم.
Setayesh
الان مدت‌هاست که جفتمان اسیر یکدیگریم و این اسیری، دارد هم جان او را می‌گیرد و هم نور مرا...
م.حکیمی
مادربزرگ‌ها از تنهایی دنبال کسی می‌گردند تا برایش حرف بزنند و پدرها در تنهایی ترجیح می‌دهند با کسی حرفی نزنند. مادربزرگ‌ها از تنهایی به دیگران پناه می‌برند اما پدرها از تنهایی، به تنهایی پناه می‌برند.
Setayesh
دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر می‌‌رسیدیم.
محمد علی
تنها جرمم عاشقی است.
Setayesh
من هم تمام قصه‌ها را با پایانی خوش برایش می‌گفتم، مثل مادر. هرچه قصه شیرین‌‌تر بود، مادربزرگ بیشتر کیف می‌کرد. طفلکی چون مرض قند داشت، هیچ‌وقت کسی برایش قصۀ شیرین نگفته بود.
(:
مادر، از زمانی که در رحِمش هفت‌ماهه بودم، بر اثر تصادف به کما رفت و یازده سال و شش ماه تمام باردار ماند. پزشک‌ها گفته بودند که در صورت تولد من، جفتمان خواهیم مُرد؛ و به همین خاطر اجازه ندادند به‌‌موقع ترخیص شوم. همین مسئله باعث شد تا دوران کودکی را ـ که می‌توانست از شیرین‌ترین سال‌های عمرم باشد ـ در زندان رحم به سر ببرم؛ یک محکومیت کاملاً اجباری!
سیّد جواد
چه کسی گفته آهن احساس ندارد؟
Setayesh
بزرگی یعنی روزی که دیگر از گربه‌ها نترسم.
Setayesh
هر جور بود چند ماهی مراقب سگ بودیم تا اعتیادش را ترک کند. مادربزرگ برایش سوپ درست می‌کرد و پدر هم برایش قصه‌های جوانمردی و پهلوانی می‌نوشت تا روی روحیۀ ورزشکاری‌اش تأثیر بگذارد... تلاش‌ها بی‌فایده نبود. هر کس که به خانۀ ما می‌‌آمد، می‌توانست بهبودی سریع سگ را در اولین نگاه تشخیص دهد. اما مشکل اینجا بود که اصلاً کسی خانۀ ما نمی‌آمد. به همین خاطر، بهبودی سگ طول کشید. * هر قدر که سگ بهتر می‌‌شد، خودم احساس می‌کردم دارم مریض می‌‌شوم. شاید تأثیر عذاب وجدان بود. سگ که دیگر کاملاً خوب شده بود، مدام دور‌و‌برم می‌‌گشت و از من پرستاری می‌کرد. حتی یک شب که حالم بد شد، زیر بغلم را گرفت و مرا به بیمارستان رساند. دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر می‌‌رسیدیم. از سگ تشکر کردم. دکتر نگاهی به من انداخت و گفت: «این علایم بیماری سندروم توهم نفرین سگ است... »
Ms.vey
نمی‌دانم مریضی پدر از تغذیۀ نامناسب بود یا از نداشتن دارو و یا از ننوشتن. به هر حال فکر کنم در هر سه حالت، به بی‌پولی مربوط می‌شد.
***
ماه گفت: «راستش را بخواهید این تک‌درخت تنها کسی بود که هر شب از روی خلوص دل، دست‌هایش را به سمتم دراز می‌کرد و با زوزه‌‌های جانسوزش التماس می‌‌کرد تا مرا در آغوش بگیرد. دلم برای تنهایی‌اش سوخت و در یکی از شب‌ها پایین آمدم تا به آرزویش برسد. از من خواست زیباتر شوم. من هم پذیرفتم و قرص کامل شدم. اما به خاطر بزرگ‌شدنم در همان لحظه بین شاخه‌ها گیر کردم. نه او توانست رهایم کند و نه خودم توانستم بیرون بیایم. گرمایم شاخه‌هایش را خشکاند و آن‌ها را بیشتر در هم فشرد. الان مدت‌هاست که جفتمان اسیر یکدیگریم و این اسیری، دارد هم جان او را می‌گیرد و هم نور مرا... »
maeede
پرسید: «اینجا دخترکی چشم‌عسلی زندگی می‌کند؟ » پیرمرد گفت: «اینجا دخترکی چشم‌عسلی داریم، ولی «زندگی» نمی‌کند. »
حانیه
«مادربزرگ مادرم نبود، مادربزرگم بود. حتی مادربزرگِ پدرم و پدربزرگم هم بود. گفتم که، او همیشه مادربزرگ بوده است.
یاس‌‌ِنرگس(Yasna)
ماهی در دام افتاده بود. مرد، قلاب را کشید و به ماهی نگاه کرد. دنیای بیرون از آب را به ماهی نشان داد و دوباره او را در آب انداخت. ماهی رفت تا برای بقیه، ‌آنچه را که دیده‌بود، تعریف کند. این کار هر روز مرد بود.
Ms
چند وقتی می‌شد که بعضی‌ها به خاطر بالا‌بودن نرخ مکالمات محبت‌آمیز، به طعنه‌زدن روی آورده بودند و برای اینکه زخم ناشی از نیش زبانشان کاری‌‌تر باشد، از زهر مار برای نیش و کنایه‌زدن به یکدیگر استفاده می‌کردند‌. کار زهر‌فروشان هم به همین خاطر رونق گرفته بود.
brm
«خودم هم نمی‌‌دانم. » توی سالن انتظار، مادربزرگ را که سوار یک ویلچر برقی شده بود و داشت با خوشحالی با آن از این طرف به آن طرف می‌رفت، به پدر نشان دادم و گفتم: «این خنده‌های مادربزرگ خودش جزئی از همان مفهوم زندگی نیست؟ »
brm
در طولِ هفته‌های بعد هم به جستجوهایم ادامه دادم. برای اینکه گربه‌ها به من شک نکنند، هر روز قبل از رفتن به بیرون، روحم را وارونه می‌‌پوشیدم. باید مراقب می‌‌بودم که نفهمند دنبال چه کسی می‌‌گردم و دلیلم برای یافتن او چیست. در سرزمین گربه‌ها نباید به چیزی دلبستگی پیدا کنی. اگر می‌‌فهمیدند به کسی علاقه داری، فوراً قلبت را توقیف می‌‌کردند. شاید برای همین، ورود سگ به این سرزمین سخت‌تر بود چون هرگونه ابراز وفاداری عواقبی سخت به همراه داشت.
سالار ۲۳۳
«من تمام کارهای بد گذشته‌‌ام را به جز بعضی‌‌هایشان ترک کرده‌‌ام. قول می‌دهم بقیه را هم به جز بعضی‌هایشان ترک کنم. »
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
دور‌و‌برم می‌‌گشت و از من پرستاری می‌کرد. حتی یک شب که حالم بد شد، زیر بغلم را گرفت و مرا به بیمارستان رساند. دکترها گفتند اگر به موقع مرا نرسانده بود، حتماً کمی دیرتر می‌‌رسیدیم. از سگ تشکر کردم.
s

حجم

۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۶۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان