کتاب پشت سرت را نگاه کن
معرفی کتاب پشت سرت را نگاه کن
کتاب پشت سرت را نگاه کن داستانی از سی بل هاگ با ترجمه آرتمیس مسعودی است. این داستان به یکی از موضوعات مهم دنیای امروز، یعنی خشونت علیه زنان میپردازد.
این کتاب افتخارات زیادی از جمله پرفروشترین رمان با موضوع زنان، دومین رمان پرفروش آمازون، پرفروشترین رمان روانشناسی و پرفروشترین رمان ژانر وحشت را از آن خود کرده است.
درباره کتاب پشت سرت را نگاه کن
کلویی بنسن ربوده شده است. او زمانی که بههوش میآید خود را در دخمهای زیرزمینی اسیر شده میبیند در حالی که اصلا به خاطر ندارد که چطور از آنجا سر درآورده است. او پس از تلاش زیاد راهی از درون جنگلی متروک پیدا میکند و میگریزد، اما کسی داستان ربوده شدن او را باور نمیکند. مدتی بعد در ماجرایی کلویی به راستگویی همسرش شک میکند و مجبور میشود تا گذشته خود را بازبینی کند و مسیری را که فکر میکند درست است در پیش بگیرد غافل از این که کسی در تعقیب او است.
این کتاب پرفروش به موضوع مهمی پرداخته است. موضوعی که تقریبا تمام زنان دنیا در همه جای جهان به نوعی با آن درگیر هستند. موضوع خشونت علیه زنان که عموما شکلهای مختلفی دارد و میتواند از لحاظ روحی و جسمی به تمام آنها آسیب برساند.
کتاب پشت سرت را نگاه کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان ادبیات داستانی و رمانهای روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
درباره سیبل هاگ
سیبل هاگ، نویسنده انگلیسی کتاب پشت سرت را نگاه کن از جمله نویسندگانی است که آثار بسیار پرفروشی دارد. کتابهای او بیش از یک میلیون نسخه فروختهاند و بازخوردهای مثبتی در کشورهای مختلف دریافت کردهاند. سیبل هاگ علاوه بر نوشتن، به فعالیت برای حمایت از حقوق حیوانات نیز میپردازد.
بخشی از کتاب پشت سرت را نگاه کن
حرکت! باید حرکت کنم. باید کاری انجام بدهم. دلم میخواهد سردردم خوب شود اما نمیشود.
با حرکات آهسته و ضعیف به زور خودم را روی زمین به جلو میکشانم. هنوز زیاد جلو نرفتهام که پایم به چیزی برخورد میکند. آجر. یک دیوار آجری.
میچرخم و روی زانو مینشینم. دستهایم را به زمین فشار میدهم و خودم را بالا میکشم تا بتوانم بایستم. همهچیز دور سرم میچرخد. کف دستهایم را روی دیوار میگذارم که خودم را نگه دارم. چند نفس عمیق میکشم. ضعف دارم و جریان آدرنالین تنها چیزی است که باعث میشود نیفتم.
طنابی که دور زانوهایم پیچیده شده است، محکم است و وقتی دستهایم را روی دیوار میگذارم که خودم را به سمت چپ بکشانم، هر کدام از پاهایم به تنهایی بیشتر از یک سانتیمتر حرکت نمیکند. طولی نمیکشد که دستم به گوشه دیگر دیوار برخورد میکند. پیش از آن که راهی را که آمدهام برگردم، میایستم و نفس عمیقی میکشم. وقتی به گوشه دیگر میرسم، به نظر میرسد طول دیوار حدود هفت متر است. خودم را حدود پنج متر دیگر به سمت راست میکشانم و به گوشه دیگر میرسم. حرکاتم بینهایت کند و پرزحمت است. دور تا دور دیوارها میچرخم تا مطمئن شوم به همان نقطه شروع رسیدهام. آن وقت است که واقعآ از پا درمیآیم و فریادی از ته گلویم بیرون میآید. میافتم و زانوهایم روی زمین سفت کوبیده میشود.
من در یک زیرزمین، جایی شبیه قبر هستم.
حجم
۲۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۵۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
یه جناییِ به قول معروف "جوندار" و "پرمغز" ِ دیگه از سیبل هاگ! کتاب رو در عرض یک نیمروز تموم کردم و از داستان و جزئیات درگیرکنندهش واقعا لذت بردم. ماجرا مربوط به دختریه که توی مکانی شبیه به یه
دومین کتاب از سی بل هاگ هم تموم شد. کلا نویسنده هایی که به کتاباشون آب نمیبندن و اضافه گویی نمیکنن خیلی برام قابل احترامن! کاش کتابای بیشتری ازش منتشر شده بود قلم نویسندگیش تو هر دو تا کتابی که ازش خوندم فوق
عالیه از آموت بیشتر موجود کنید
واقعا بعد از مدت ها به یک کتاب جذب شدم و از خوندنش لذت بردم🤌🤌🤤 داستان درباره یک زنه که توی یک زیرزمین تاریک بیدار میشه درحالیکه دست و پاش بستهاس و زندانی شده و یادش نمیاد چرا اینجا گیر افتاده
یک تریلر روانشناختی زیبا وجذاب
رمانی زیبا و جذاب در ژانر روانشانسی و وحشت است.(چندسال پیش نسخه صوتیش رو گوش دادم) شاید داستان کتاب به نظرتان تکراری یا مشابه اتفاقاتی باشد که امروزه زیاد می افتد اما نویسنده آنقدر کتاب را جذاب نوشته که تو را
من نسخه چاپی این اثر و خوندم و لذت بردم از نشر آموت اثار بیشتری بگذارید
جالب بود، آدمهای دوشخصیتی وروانی که به دلائل عمده احساس خودبزرگ بینی میکنند وخود را ازهمه والاترخیال میکنند،ازشانس خوبشان گاهی درمسیرزندگی کسی قرارمیگیرند که بااشتباهاتش موقعیت های مرگباربرای خود ودیگران درست میکنند، ترجمه عالی بود کتاب هم هیجان داشت ولی
بسیار جذاب ، داستان روان و هیجان انگیز. داستان پردازی بی نظیر بود
موضوع بسیار جالبی داشت، مخصوصا نویسنده داستان رو بدون اینکه از هیجانش کم کنه و یا خسته کننده باشه ادامه داده بود.