کتاب چشم سگ
معرفی کتاب چشم سگ
کتاب چشم سگ مجموعه داستان کوتاه نوشته عالیه عطایی، نویسنده افغانستانی ایرانی است. این داستانها که عموما با موضوع مهاجرت و مهاجران نوشته شدهاند،جوایزی را هم نصیب نویسنده کردهاند.
درباره کتاب چشم سگ
کتاب چشم سگ شامل هفت داستان کوتاه با نامهای شبیه گالیله، پسخانه، شب سمرقند، ختم عمه هما، سی کیلومتر، اثر فوری پروانه و فیل بلخی است. داستانها درباره مردمان مهاجری است که عموما بین ایران و اقغانستان در رفت و آمدند و فضای واقعگرایانه دارند. اضطرابی که در داستانها موج میزند نشان از درد مهاجرت دارد. هرچند برخی از مهاجران این داستانها، وضع مالی خوبی دارند و به نظر از زندگی که ساختهاند راضی هستند. اما مهاجرت برای برخی دیگر، جز درد و اندوه چیزی نداشته است.
کتاب چشم سگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران ادبیات داستانی و داستان کوتاه را به خواندن کتاب چشم سگ دعوت میکنیم.
درباره عالیه عطایی
عالیه عطایی نویسنده اهل هرات افغانستان است که در ایران بزرگ شده است. او از دانشگاه هنر تهران مدرک تئاتر گرفته است و در حوزه نگارش نمایشنامه و فیلمنامه نیز فعالیت دارد. عالیه عطایی را میتوان روایتگر مرزها دانست. او سالها در مناطق مرزی ایران و افغانستان زندگی کرده است و تاثیر زندگی و مهاجرتش در آثارش بازتاب دارد. از میان آثار عالیه عطایی میتوان به چشم سگ، کافور پوش که برنده جایزه مهرگان ادب شده است و مگر میشود هابیل قابیل را کشته باشد، اشاره کرد.
بخشی از کتاب چشم سگ
برای ضیا تهران خانه آخر بود، جایی که مشتریانش را در مهمانیها یا بین بچهپولدارهایی که با هم کَل میانداختند پیدا میکرد. معمولاً ماریا خبرِ اینجور مشتریها را میداد ولی هیچوقت نشده بود کسی مار بخواهد. رفتوآمد به ایران برایش این تفریح را داشت که خیال کند دارد زندگیهای دیگری را تجربه میکند یا دنیادیده میشود؛ مثلاً همین پیتون را اگر در غزنی میدیدند با بیلوکلنگ دخلش را میآوردند ولی در تهران حیوان باارزشی محسوب میشد. اینبار دستبهدامنِ شادان شده بود که از قاچاق انسان تا برنج و گندم و بنزین و حیوان در کارنامه داشت و از شادان رسیده بود به رضا اعظم.
سرولباسش برای مهمانی رضا اعظم ردیف نبود. رئیس شادان گفته بود مهمانان از ردهبالاهای تهراناند ــ ردهبالای تهران یعنی ردهبالای ایران. حالا با این لباسِ خاکوخُلی که از غزنی تا تهران عوض نشده بود کجا میرفت؟ فکر کرد همان بالای شهر جایی میجوید و یکدست کتوشلوار مرتب میخرد اما نمیدانست چهقدر برایش آب میخورد. قیمت را که شنید از خیرش گذشت.
به ماریا خبر داد رسیده و ازش آدرس یک فروشگاهِ لباسِ دستدوم را در خیابان رودکی گرفت. سه سال قبل برای ماریا یک بچهتمساح آورده بود که عمرش به دنیا نبود و یک سال بیشتر زنده نماند، اما همین باعث دوستیشان شد. پیرزن علاقه داشت مدام درباره حیوان ازدسترفتهاش حرف بزند و فکر میکرد ضیا که شغلش این است، لابد به حیوانات نامتعارف علاقه دارد. از یک جایی هم ضیا وقتی میآمد تهران، در خانه ماریا میماند و پولی بیشتر از اجاره معمول میداد که کمکحالِ پیرزن باشد، اما بهواقع علاقهای به حیوانات نداشت و فقط دلالشان بود. گاهی هم پیش آمده بود خودش را مشاورِ خرید جانوران گرانقیمت معرفی کند. شش سالی بود که زنش و دخترش رفته بودند اتریش و در این مدت توانسته بود حسابی بار خودش را ببندد. زن و بچه مانع پیشرفتش بودند، این بود که تا صداشان درآمد که جنگ است و امنیت ندارند از رفتنشان استقبال کرد. در نظر ضیا جنگ بهانه بود: وقتی از شرایطی ناراضی میشوی که بهترش را دیده باشی؛ آنها که در زندگی چیزی بهجز جنگ ندیده بودند.
حجم
۱۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
حجم
۱۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۴۹ صفحه
نظرات کاربران
کتاب مجموعه ای از چند داستان کوتاه بود که بجز داستان سی کیلومتر، بقیه رو دوست داشتم و باید بگم از تصوری که قبل از خوندن کتاب های خالد حسینی درباره ی افغان ها پیش خودم داشتم چقدر شرمنده م،
من از خود نشر چشمه خریدم فقط دو سه تا از داستانهایش خوب بود . آنقدری که روی کتاب برای تبلیغ خواندن کردند و من به خاطر تحت تأثیر قرار گرفتن تبلیغات خریدم انتظار داشتم خیلی جذاب باشد ولی نبود
نثر داستانها خوب بود و اگه کمی لهجه افغانستانی بدانید جذابتر هم بنظر میاد. داستان های شب سمرقند و فیل بلخی رو دوس داشتم
داستان اول مجموعه دارای ایده ای جذاب و پرداختی قابل تامل و تاثیرگذار است اما باقی داستان ها بتدریج تا داستان انتهایی از اهمیت ادبی و داستانی کمتری برخوردار می شوند و در حد شروع مجموعه نیستند
تمام داستان ها با پایان باز بود که من اصلا نمیپسندم
کتاب درباره مواجهه افغانستانی ها با همسایگان ایرانیشان است. داستان شب سمرقند را قبلا خوانده بودم و بیشتر با آن ارتباط برقرار کردم. ختم عمه هما هم از نظر نگرانی های یک دختر جوان قابل تامل است. بقیه داستان ها را
#چشم_سگ مجموعه داستانی از #عالیه_عطایی ، رماننویس افغانِ ساکن ایران. این روزها غرق شدهام در شناختِ بیشتر افغانستان و ارتباط گرفتن با مهاجرین افغانستانی ساکن ایران و عمیقا دلم میخواست میتوانستم با روحیات آنها بیشتر آشنا شوم و دنیا را از
به نظرم هر ایرانی باید آثار خانم عطایی را بخواند، زیرا که ما ایرانیها با مردم افغانستان زیاد در ارتباطیم، منکه از شنیدن این کتاب بسیار لذت بردم واحساس میکنم باز هم دوست دارم از اینگونه آثار بخوانم
به نظر من دو داستان شب سمرقند و مراسم عمه هما از همه بهتر بود. به عنوان اثری از نویسنده ای مهاجر کارش بسیار قوی و درخور توجه است
فضاسازی، شخصیتپردازی، و مضمون متفاوت... لذت بردم 👌🏻