کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات
معرفی کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات
کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات نوشته گروهی از نویسندگان است که با ترجمه محمد جعفر پوینده منتشر شده است. این کتاب به آرا و نظرات لوسین گلدمن میپردازد و او را از دیدگاه نویسندگان مختلف بررسی میکند.
لوسین گلدمن متولد ۲۰ ژوئیه ۱۹۱۳، درگذشته ۸ اکتبر ۱۹۷۰ فیلسوف، جامعهشناس و نظریهپرداز مارکسیسیت بود. او استاد مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی بود. گلدمن اول در دانشگاه بخارست و سپس در دانشگاه وین زیرنظر ماکس آدلر حقوق خواند او در سال ۱۹۳۴ به دانشگاه پاریس رفت تا اقتصاد سیاسی، ادبیات و فلسفه بخواند.
او دکترای فلسفه خود را در سال ۱۹۴۵ از دانشگاه زوریخ و با رساله ای تحت عنوان انسان، جامعه و جهان در فلسفه امانوئل کانت گرفت. از آثار او میتوان به جامعهشناسی ادبیات، خدای پنهان و لوکاچ و هایدگر: به سوی فلسفه ای نو نام برد.
کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات به آرا و نظظرات این نویسنده بزرگ میپردازد.
خواندن کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به جامعهشناسی و ارتباط آن با ادبیات پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب جامعه، فرهنگ، ادبیات
لوسین گلدمن هنوز برای من آنچنان نزدیک و آنقدر زنده است که نمیتوانم هیچ نوع «ارزیابی» ای از آثارش ارائه دهم. فقط میتوانم به ذکر چند نکتهٔ کلی بسنده کنم.
به اعتقادِ من شاید مهمترین جنبهٔ کارِ او وحدتِ زندگی و کار پژوهشیاش باشد. در نظر گلدمن فلسفه و رادیکالیسم سیاسی با هم یکی بودند و نظریهٔ مارکسیستی نیز در خودِ امورِ واقع جای داشت؛ آثارِ فلسفی و ادبی، خود، ترجمانِ واقعیت اجتماعی بودند. «جامعهشناسی» هم فقط تفسیری نبود که بر تفسیرهای دیگر اضافه شود، بلکه وحدت تمامیِ تفسیرهای مناسب بود. جامعهشناسی در درون شکل و محتوای ادبی، فلسفی و یزدانشناختیِ خودِ این آثار قرار داشت. بهترین مثالِ این وحدت کتاب خدای پنهان است. این کتاب بیشتر از آنرو با انتقاد روبهرو شده که نویسنده در آن به تخیل جامعهشناختی بیشازاندازه میدان داده و آن را به دلخواه تدوین کرده است و... مایلم با استفاده از گفتهٔ آدورنو دربارهٔ روانکاوی پاسخی به این انتقاد بدهم: فقط و فقط اغراقهای روانکاوی هستند که حقیقت دارند. زیرا همین نکتههای افراطی ابعاد و انگیزههای پنهانِ اثر را نشان میدهند.
این گفته در موردِ تحلیل گلدمن از ادبیاتِ معاصر بهویژه مالرو، ژنه و آلن رب ـ گرییه نیز صادق است. آیا در اینجا تفسیر گلدمن با افراط همراه بوده است؟ به نظر من (در تحلیلهای گلدمن) گاهی اوقات جوهرِ ادبی و شکلِ زیباییشناسانه در پشت تبیینِ جامعهشناختی پنهان میماند. این نکته غالباً مرا آزار میداد. من این استدلال ساده را همیشه به کار میگرفتم که اگر نویسنده همهٔ اینها را در نظر داشت، باید همینطور میگفت. پس در شکل زیباییشناختی و الزاماتِ آن چه دلیلی نهفته بود که باعث میشد نویسنده اینچنین نگوید؟ من و گلدمن در این بحث هیچوقت به تفاهم نرسیدیم: بعد از مباحثاتِ طولانی احساس میکردم که او حرفش را به کُرسی نشانده است، اما من نیز محق هستم.
حجم
۴۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
حجم
۴۲۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۶
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه