کتاب مردان غریب من
معرفی کتاب مردان غریب من
کتاب مردان غریب من، رمانی نوشته نسرین قدیری است که در انتشارات ذهن آویز به چاپ رسیده است.
درباره کتاب مردان غریب من
داستان درباره امید جاوید، دانشجوی جوان رشته پزشکی دانشگاه یو سی ال آمریکا است. دانشجویی شایسته که عضو تیم بسکتبال دانشگاه هم هست. نیاز هم دختری ایرانی است که در همین رشته و دانشگاه درس میخواند. میان او و امید علاقهای شکل گرفته است اما در این میان داریوش از راه میرسد. پسری که او هم دلباخته نیاز میشود و رقابتی میان آنها شکل میگیرد....
خواندن کتاب مردان غریب من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای عاشقانه و اجتماعی
درباره نسرین قدیری
نسرین قديرى متولد چهارم خرداد ماه سال ۱۳۳۱ در شهر تهران و فارغالتحصيل مهندسى كشاورزى از دانشگاه شيراز است. او پس از به ثمر رسیدن فرزندانش، براى رفع تنهايى دست به قلم برد. او تاکنون ۱۸ رمان نوشته است.
او درباره شروع كارش مىگويد: «خواهرم پس از خواندن رمان خانم حاج سيد جوادى با توجه به زمينهاى كه من در نوشتن انشا داشتم و داشتن قدرت تخيل خوب از من پرسيد آيا اين رمان را خواندهاى؟ وقتى پاسخ منفى دادم به من گفت بخوان. تو هم مىتوانى بنويسى و اين گونه شد كه سوژهاى را كه مدتها در ذهن داشتم به روى كاغذ آوردم».
بخشی از کتاب مردان غریب من
اوایل بهار بود. هوا کمی گرم و مطبوع بود. امتحانهای آخر سال با سرعت نزدیک میشد و بچهها مجبور بودند وقت بیشتری را صرف دروس خود کنند. برای دانشجویانی که درسخوانتر و مسئولتر بودند، تعداد تفریحات و مهمانیهایشان کمتر و کمتر میشد. یکی از کسانی که کوچکترین تغییری در برنامههای زندگیاش پدید نمیآمد، داریوش بود.
او به بهانههای مختلف به دانشکده میرفت و سر راه نیاز سبز میشد. اما تا آن زمان، عملی مرتکب نشده بود که باعث ناراحتی نیاز شود و یا شک و تردید در دل امید به وجود بیاورد. خودش هم نمیدانست چگونه و چه موقع میتواند آسیبی به امید وارد آورد. و یا نقشه پلیدی را که در سر دارد، در مورد او اجرا نماید. اما همچنان امیدوار بود و دست از تلاش برنمیداشت.
امید تا چند ماه دیگر فارغالتحصیل میشد و میبایستی خود را برای امتحان تخصصی آماده میکرد. هرچه میگذشت، تاریخ ازدواج نیاز و امید نزدیکتر میشد، و امکان دسترسی داریوش به نیاز دورتر. هرچه بیشتر نیاز را میدید، دلبستهتر و عاشقتر میشد. عشق یکطرفهای که شب و روز او را سیاه و تاریک کرده بود. در خلوت خودش گریه میکرد و اشک میریخت، و در رویاهایش خود را همراه و همپای نیاز میدید. رویاهای دوری که هرگز جامه واقعیت بر تن نمیکردند.
داریوش بعد از مدتها فکر کردن و اندیشیدن، به این نتیجه رسیده بود که تا امید زنده است، او هرگز نمیتواند به نیاز نزدیک شود. امید سد بزرگی بود که جلوی چشمان دختر جوان را گرفته و باعث شده بود که نیاز جز او و عشق و محبت او، نه کسی را ببیند و نه چیز دیگری را احساس کند. داریوش در ذهن مریض و بیمار خود به این نتیجه رسیده بود که به هر وسیله شده باید امید را از میان بردارد تا بتواند نیاز را به دست آورد. اما نمیبایست بیگدار به آب بزند. قانون در برابر او آرام و بیتفاوت نمینشست و اگر رسوا میشد، اوضاع بدتر از آن میشد که بود.
دیگر درد به مغز استخوانش رسیده بود و یارای آن را نداشت تا بیش از آن از نیاز دور بماند. اگر اوایل تظاهر میکرد و با دوست دخترش نزد آنان میرفت و خود را به بیخیالی میزد و یا تظاهر میکرد که به نیاز بیتوجه است، اکنون دیگر قادر به آن هم نبود که ظاهرش را حفظ کند و چیزی بروز ندهد. ترجیح میداد قبل از آنکه مشتش باز شود، چارهای قطعی بیندیشد و در ضمن، کاری نکند که مورد نفرت و بیتوجهی نیاز واقع شود.
با خودش فکر میکرد اگر شخص مورد نظرش را پیدا کند و پول هنگفتی به او بدهد، شاید بتواند به منظورش برسد. اما چگونه؟ وقتی که فکر میکرد چگونه میتواند امید را از بین ببرد، مو بر بدنش راست میشد. او میدانست آدمکشی یعنی چه و چه عواقب وخیمی را دربردارد.
از سوی دیگر، خودش میدانست که دل این کار را ندارد و به هیچکس هم نمیتوانست اعتماد کند. به افراد بیسروپا و اوباش امریکایی کوچکترین اعتمادی نداشت. میدانست که میتواند در آن واحد دهها نفر از آن اشخاص را پیدا کند و با پول بخرد، اما باز هم از عاقبت کار میترسید.
حجم
۴۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۶۵ صفحه
حجم
۴۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۶۵ صفحه
نظرات کاربران
موضوع خوبی داشت. ابتدای داستان به خوبی آغاز شده بود. دومین کتابی بود که از خانم قدیری میخوندم. اواسط داستان روند سریع شده بود و حالت گزارش طور پیدا کرده بود و زیاد طولانی شده بود. ولی شخصیت ها به
کتاب خیلی جذاب و دوست داشتنی بود
کتابی که همیشه در ذهن ماندگار میشه❣️
زیبا و روان بود پیشنهاد میکنم بخونین