کتاب رازهای من
معرفی کتاب رازهای من
کتاب رازهای من، نوشته شهره وکیلی داستانی زیبا و خواندنی از زندگی دو خانواده است که درگیر کارهای طلاق فرزندانشان هستند.
دربارهی کتاب رازهای من
رازهای من، نوشته شهره وکیلی داستانی زیبا است که به خوبی میتواند وضعیت زندگی جوانان در دنیای امروز را نشان بدهد. شهره وکیلی در کتاب رازهای من از زندگی دو خانواده نوشته است. رابطهی میان آنها که در ابتدا به خاطر ازدواج دختر و پسرشان بهم پیوند خورده است، حالا با مطرح شدن موضوع طلاق بچهها، از بین میرود و کمکم مساله رنگ دیگری به خود پیدا میکند.
کتاب رازهای من را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن رمانها و داستانهای نویسندگان ایرانی لذت میبرید، کتاب رازهای من نظرتان را به خود جلب میکند.
بخشی از کتاب رازهای من
فرّخ مرد تیزبینی بود. حس میکرد قرار است در غیابش اقداماتی صورت بگیرد. به این دلیل هنگام بیرون رفتن از در گفت:
«هر تصمیمی داری با ملایمت دست به اقدام بزن! قبلا هم فکرهایت را بکن و بعد قدم جلو بگذار. برای صحبت با خانم مینایی هم لازم نیست وارد مقولات روانشناختی و ادبی و جامعهشناسی و فلسفی و از این حرفها بشوی. با او به زبان خودش حرف بزن! با ملاکها و اندازههای شناخته شدهاش!»
مَها گفتههای منطقی او را میشنید. صدای فرّخ مانند چنگی که زخمه آشوب بزند، صداهای دیگر وجودش را تحتالشعاع قرار میداد. از اینکه او نسبت به موضوع حساسیت نشان میداد، خوشحال بود.
با رفتن او، شرایط آماده شد که بلافاصله گوشی تلفن را بردارد و اول با خانم مینایی وارد گفتوگو شود. حس تازهای در وجودش سربرآورده بود. حسی که بوی تلخ آشوب از آن به مشام میرسید. از این احساس میترسید و از میان اندیشههای خود همانگونه با احتیاط و پاکشان میرفت که انسان بر روی یخ قدم برمیدارد. قطره اشک کوچکی را که باد گزنده از چشمانش برآورده بود، با پشت دست پاک کرد و گوشی را برداشت. در آنِ واحد احساسات بیشماری در او میجوشید. به ساعت نگاه کرد. باید زودتر میجنبید که او از خانه بیرون نرفته باشد، چون صحبت در محل کار فایده نداشت. خانم مینایی یک سر داشت و هزارسودا، که از همه بیاهمیتترشان زندگی دخترش بود.
حجم
۴۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۴۱۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
نظرات کاربران
پایان بسیارمسخره ای داشت
ایرادات نوشتاری و جمله بندی های اشتباه زیاد داشت. نویسنده یادش میرفت شخصیت را به داخل اتاق فرستاده و دوباره او را به داخل اتاق میفرستاد. پایان بی معنایی داشت و شخص اول زن داستان کاملا محو شده بود. نویسنده زیاد
اخرش مسخره بود،بعد شخصیت اول زن چه خودپسند مغرور بود واقعا لج منو دراورد،و اخر داستان شخصیت اول زن هیچی غزش نگفتن
جالب بود
کتاب بسیار جالبی هست،آخرش بیخود تموم شد
جذاب بود