کتاب سحر نزدیک است
معرفی کتاب سحر نزدیک است
کتاب سحر نزدیک است، داستان عاشقانه و زیبایی نوشته نسرین قدیری (کافی) است. سحر نزدیک است روایت زندگی دختری به نام پرستو است که درگیر مشکلاتی غریب شده است.
دربارهی کتاب سحر نزدیک است
نسرین قدیری (کافی) در کتاب سحر نزدیک است از زندگی پرستو نوشته است. دختر جوانی که در ابتدای داستان با مشکلات سختی روبهرو میشود. او که در انتظار عروسیاش بود و برایش برنامهریزی کرده بود، حالا با مشکلاتی عجیب دست و پنجه نرم میکند و باید بتواند خودش را از غرقاب مشکلات بیرون بکشد و نجات دهد...
کتاب سحر نزدیک است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانها و رمانهای ایرانی از خواندن کتاب سحر نزدیک است لذت میبرند.
بخشی از کتاب سحر نزدیک است
لباس عروسی را روی تخت پهن کرده بود و ناباورانه به آن نگاه میکرد. روی زمین چهارزانو نزدیک تختخواب نشسته بود و چشم از لباس سفید عروسی برنمیداشت. نمیدانست چه مدت به آن حال در آنجا نشسته و چشم به لباس دوخته است. رنگ بر چهره نداشت. انگار مغزش از کار افتاده بود. حتی گریه هم نمیتوانست بکند. ضربه آنقدر پرقدرت و ناگهانی بر روحش فرود آمده بود که امکان هر گونه واکنشی را از او گرفته بود. حالا چه کند؟ به کجا و چه کسی پناه ببرد؟ چگونه میتواند دوباره با اطرافیانش رابطهای برقرار کند؟ غیر از عشق بزرگ زندگیاش، آبرو و اعتبارش را هم از دست داده بود. احساس خفّت و پستی میکرد. شرمش میآمد دوباره در بین جمع حضور پیدا کند.
ضربهای که به در خورد او را از جا پراند. در باز شد و چهره غمگین و ماتمزده عمهاش در چهارچوب در نمایان گردید. «پرستو جان، الهی قربونت برم! عمه پیشمرگت بشه، تورو به خدا از این اتاق بیا بیرون! میدونی چند ساعته چیزی نخوردی؟ دنیا که به آخر نرسیده، فدات بشم! بیا حداقل یه لیوان آبی، چایی چیزی بخور. میترسم از غصه و گشنگی بمیری، دق کنی. آخه به فکر منم باش!»
پرستو میخواست حرفی بزند، اما نتوانست. دهانش باز نمیشد. انگار دندانهایش به یکدیگر قفل شده بودند. عمه سرور دیگر طاقت نیاورد، کنارش نشست و او را بغل کرد. گونههای سرد و زرد رنگش را بوسید و شروع به دلداری و دلجوییاش کرد. به تدریج صدایش تبدیل شد به نوعی روضهخوانی و سوگواری و ناگهان اشکش سرازیر شد. همانطور که صورتش را به چهره پرستو چسبانده بود، ضجه میزد و او را دلداری میداد.
صورت پرستو خیس شده بود، اما هنوز کوچکترین واکنشی نشان نداده بود. با وجود این گرمای بدن عمه سرور، مرهمی بود بر زخمهای بیشمار جانِ عاشق و بیگناهش. جانی که عشقی مُرده و کفن شده را در قلب خود جا داده بود و حاضر به ترک آن نبود. چشمهایش را بست و ناگهان تمام اطرافش سیاه شد و خود را در آغوش سرور رها کرد.
با رفتن سامان، دیگر بهانهای برای ادامه زندگی نداشت.
حجم
۴۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۴۱۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
نظرات کاربران
دختری که از خواهر خود خیانت میبینه ولی با قلب و روحی بزرگ اونو میبخشه زنی که در سنین پیری با دختر آشنا میشه و زندگی و جوانی هیجان انگیزی داشته که باعث میشه با قدرت زنانگی مخاطب جذب کنه
اینم از اون دسته رمان هایی هست که یکبار بخونی کفایت میکنه فقط اینکه این دوتا خواهر هرکی رو میبینن در جا عاشق میشن نقطه ضعف رمان همین بود و اینکه آخرش به نظرم تخیلی بود منظورم دوباره باهم بودن پروانه و
خوب
خیلی کتاب خوبی بود بخونید حتما
خیلی قشنگ بود