کتاب ترانه ایزا
معرفی کتاب ترانه ایزا
کتاب ترانهی ایزا اثر نویسندهی بنام مجارستانی، ماگدا سابو است. داستان درباره زندگی زنی است که بعد از مرگ شوهرش با دخترش زندگی میکند و دنیای قدیم او و جهان جدید را در تقابل باهم میبیند.
ترانهی ایزا را با ترجمه روان نگار شاطریان در اختیار دارید.
درباره کتاب ترانهی ایزا
ماگدا سابو در کتاب ترانهی ایزا داستان زندگی زنی سالخورده را نوشته است. او که همسرش را از دست داده است تصمیم میگیرد برای زندگی نزد دخترش در شهر برود. دخترش، اتی، زنی شاغل و جدی است که در بوداپست زندگی میکند. جابهجایی ایزا به شهر، باعث تقابل دنیای قدیم ایزا و دنیای مدرن شهری میشود. در کنار آن، تصمیم این مادر و دختر برای در کنار هم بودن و مراقب هم بودن، پیچیدگی های احساسی به بارمی آورد که برای اتی و ایزا گران تمام می شود...
کتاب ترانهی ایزا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای خارجی و علاقهمندان به ادبیات داستانی از خواندن کتاب ترانهی ایزا لذت میبرند.
درباره ماگدا سابو
ماگدا سابو در سال ۱۹۱۷ در مجارستان در خانوادهای پروتستان به دنیا آمد. او در دانشگاه زبان و ادبیات لاتین و مجاری خواند و بعد به کار معملی مشغول شد. در سال ۱۹۴۷ اولین دفتر شعرش را منتشر کرد که جایزه باومگارتن را برای او به ارمغان آورد. اما پس از آن و در دوران حکومت کمونیستی جایزه را از او پس گرفتند. از میان آثار ماگدا سابو میتوان به کتاب در، رمان فرسکو، آهوبره، خیابان کاتالین و ترانهی ایزا اشاره کرد. سابو همچنین از اعضای آکادمی علوم اروپا هم بود. او در سال ۲۰۰۷ چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب ترانهی ایزا
خبر درست وقتی به او رسید که داشت نان تست میکرد.
سه سال پیش، ایزا دستگاه جمعوجور هوشمندی برایشان فرستاده بود که به پریز میزدند و نان را به رنگ قهوهای کمرنگی بیرون میداد. شیء عجیبوغریب را کمی بالاوپایین کرده، مدتی براندازش کرده بود و آخرسر آن را توی قفسهٔ پایین کابینت آشپزخانه گذاشته و دیگر هرگز سراغش نرفته بود. به دستگاهها اعتماد نداشت، دستگاهها که هیچ، حتی به چیزهایی ابتدایی مثل برق هم اعتماد نداشت. اگر قطعی برق به درازا میکشید یا رعدوبرق مدار را از کار میانداخت، شمعدان مسیِ چندشاخه را از بالای گنجه برمیداشت، گنجهای که همیشه شمعهایی آمادهٔ استفاده، برای مواقعی که برق احیاناً قطع میشد، در آن بود و شیء تزئینی ظریف را با آن شاخههای شعلهورش از میان آشپزخانه میگذراند و میبرد توی راهرو و آنطور که آن را بالای سرش گرفته بود به گوزنی پیر و بیآزار میماند که با شاخهایش اینطرفوآنطرف میرود. به استفاده از تستر برقی حتی فکر هم نمیکرد: دلش برای کز کردن کنار آتش، برای خود آتش و برای صدای شگفتانگیز هیزم تفتیده، که بیاندازه شبیه نفسنفس زدن موجودی زنده بود، تنگ میشد. رنگبهرنگ شدن تکههای زغال به اتاق حسوحالی غریب میداد؛ همینکه آتش گر میگرفت، دیگر احساس
تنهایی نمیکرد، حتی وقتی کس دیگری توی خانه نبود.
حالا هم همانجا روی چهارپایه کنار بخاری چمباتمه زده بود و آنتال که زنگ در را زد دستپاچه نمیدانست باید با آن چنگال مخصوص تست چهکار کند. همین شد که آن را هم، که هنوز تکهای نانِ تست سرش بود، با خودش برد. آنتال اول به او زل زد، بعد بازویش را گرفت و با اینکه لب باز نکرد که چیزی بگوید، دستپاچگیاش همهچیز را لو داد. بلافاصله اشک توی چشمهای پیرزن حلقه زد، ولی اشکها جاری نشدند و با سرسختی گوشهٔ چشمهایش جا خوش کردند. بااینحال واکنش غریزیاش از آدابدانیاش می آمد که باعث میشد خوددارتر عمل کند و آمیزهای بود از غریزه و تربیت درست. همین ویژگیاش باعث شد بهزحمت هم که شده یک «ممنون عزیزم» از دهانش خارج شود.
حجم
۴۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
حجم
۴۷۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۲۱ صفحه
نظرات کاربران
کتاب(شهرممنوعه)از همین نویسنده را خوانده بودم کتابی که با نام(در) نام اصلی اش هم ترجمه شده است و می دانستم که این کتاب هم کتاب خوبی است.ترجمه اش هم خوب و روان و مناسب بود. داستانی از انسان های خوب، دردمند
این کتاب از طریق رابطهی «اتی» (مادر) و «ایزا» (دختر) در زمان حال و همچنین مرور خاطراتشون، و گاهی هم از زاویه دید شخصیتهای دیگهی داستان روایت میشه و به تدریج نوع رابطهی شخصیتها در گذشته و حال رو به
داستان کتاب را از زاویههای مختلف میتوان روایت کرد. بنابراین اگر از گوشهای دیگر به آن نگاه کرد میتوان داستان آن را متفاوت از چیزی که در بالا اشاره شد روایت کرد. ایزا، پس از مرگ پدرش، تصمیم میگیرد مسئولیت
جذابیت داستان، برای من حس نزدیکی با شخصیتها بود. چه ایزا چه مادرسالمندش . نتیجه گیری داستان بس آموزنده بویژه برای من که گرامی والدینم ،هردو، پا به سن گذاشتند . لازم است تغییرکنم😔
در خلاصه داستان اسامی را اشتباه نوشتهاید ایزا اسم دختر و اتی اسم مادر است
حقیقتا نمیتونم بگم تو زندگی واقعی مثل ایزا (دختر) بودن خوبه یا بد... اون نمود یه زن قدرتمند و انسانی محکم بود که خب خیلی به ما گفته میشه اینطور باشیم و خب رفتارهاش اونقدرها هم بد به نظر نمیرسد.
کد تخفیف 50 درصدی برای همه دوستان RAH
داستان روایتی از تقابل دونسل با نگرشهای متفاوته،ایزا بعد از مرگ پدرش بشدت نگران تنهایی اتی (مادرش) هست و بعداز فروش خونه و لوازم خونه اتی رو به اپارتمان خودش در بوداپست میبره تا پیش خودش زندگی کنه ولی اتی
خیلی خوب است
فقط کتاب از نظر چاپ الکترونیکی مشکل داشت.نمیدانم آنهمه علامتهای سوال داخل مربع برای چه بود؟!