
کتاب دراکولا
معرفی کتاب دراکولا
رمان دراکولا نوشته برام استوکر از رمانهای کلاسیک دنیا است که. داستان با سفر قهرمان آن، جاناتان با قطار به ترنسیلوانیا برای معامله با کنت دراکولا آغاز میشود. مردی که جز ترس چیزی برای اطرافیانش ندارد.
درباره کتاب دراکولا
جاناتان وکیل بود و برای شرکت فردی به نام پیترهاوکینز کار میکرد. شرکت برای خرید کارفاکس، که ملکی بسیار قدیمی در لندن بود، به کنت مشاوره میداد.
جاناتان در طول سفر به ترانسیلوانیا، شهر وین را دید، در خیابانهای بوداپست گشت وگذار کرد، روی پلهای باشکوه رودخانهٔ دانوب قدم زد، و یک شام فوقالعاده در رویال هتل کلوزنبرگ خورد؛ جوجه با طعم فلفلمجارستانی، غذای مخصوص آن منطقه. او به دلایلی خیلی عصبی بود و اگر چه تختش در هتل به قدر کافی راحت بود، همه جور خواب عجیب و غریبی دید و فکر کرد که حتماً به خاطر فلفل بوده است!
جاناتان بعد از خوردن مقدار بیشتری فلفل، در حلیم صبحانهاش، به قطار برگشت تا به سفرش به سمت شرق ادامه دهد. او از پنجره که به بیرون نگاه میکرد، سرزمینی را میدید سرشار از هر نوع زیبایی، نهرها، رودهای وسیع، شهرهای کوچک و قلعهای بینظیر بر فراز یک تپه. او در هر ایستگاهی که قطار از آن رد میشد، میتوانست گروهگروه آدمهای جالب را ببیند؛ مثلاً زنانی با آستینها و زیردامنیهای کاملاً سفید، یا مردان اسلواک که با سبیلهای کلفت مشکی، کلاههای لبهدار بزرگ و کمربندها و پوتینهای کارشدهٔ چرمی گنده، پز میدادند.
وقتی قطار به بیستریتز در رشتهکوههای کارپاتیان رسید، هوا تاریکوروشن بود. کنت دراکولا به جاناتان گفته بود که به هتل گلدنکران برود. آنها آنجا منتظرش بودند.
خواندن و دانلود کتاب دراکولا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کتاب دراکولا برام استوکر را به تمام علاقهمندان به ادبیات فانتزی پیشنهاد میکنیم.
اقتباس سینمایی از کتاب دراکولا
اولین کسی که از رمان دراکولا اقتباس انجام داد، خود برام استوکر بود. او در واقع اقتباسی تئاتری از داستانش نوشت که در تئاتر لیسیوم به روی صحنه رفت. نخستین فیلمی که براساس این کتاب ساخته شد، یک فیلم صامت مجارستانی به کارگردانی کارولی لایتای بود که در سال ۱۹۲۱ اکران شد. با این حال، نسخههای سینمایی مشهورتر از این رمان در دهههای بعدی تولید شدند. یکی از معروفترین اقتباسها، فیلم ۱۹۳۱ به کارگردانی تاد براونینگ و با بازی بلا لوگوسی در نقش کنت دراکولا بود. این نسخه، شکل و ظاهر شخصیت دراکولا را بهگونهای تثبیت کرد که اکنون در ذهن بسیاری از مردم بهعنوان تصویر کلاسیک این شخصیت شناخته میشود. در سال ۱۹۵۸، کریستوفر لی در نقش دراکولا در مجموعهای از فیلمهای هامر، این شخصیت را دوباره به تصویر کشید و جایگاه خود را در تاریخ سینما بهعنوان یکی از نمادهای ترس در فرهنگ عامه پیدا کرد. در نهایت، در سال ۱۹۹۲، فرانسیس فورد کاپولا با فیلم دراکولای برام استوکر این داستان را با بازی گری اولدمن کارگردانی کرد که از لحاظ ظاهری و محتوایی به نسخهی اصلی کتاب نزدیکتر بود و بهطور گستردهای مورد توجه قرار گرفت.
بخشی از کتاب دراکولا
صبح خاکستری سپری شده و خورشید بر فراز افقِ دوردستی است که به نظر میرسد دندانهدار باشد، نمیدانم با درخت یا تپه، چون بهقدری دور است که چیزهای بزرگ و کوچک در هم میآمیزند. خوابآلود نیستم و ازآنجاکه قرار نیست صدایم بزنند تا موقعی که خودم بیدار شوم، بهطبع مینویسم تا خواب بیاید سراغم. چیزهای غریب بسیاری هست که باید بنویسم و اجازه دهید بهدقت نقل کنم که پیش از ترک بیستریتسا چه شامی خوردم، مبادا کسی که این مطالب را میخواند تصور کند آن شب پرخوری کردهام. شامم چیزی بود که به آن «استیک سارقان» میگویند؛ تکههایی از گوشت خوک، پیاز و گوشت گاو با چاشنی فلفل قرمز که با سیخ روی آتش کباب کردهاند، به همان شیوهٔ سادهای که در لندن برای گربهها گوشت اسب مهیا میکنند! شرابش گُلدن مدیاش بود که سوزشی عجیب روی زبان ایجاد میکند و البته ناخوشایند نیست. من فقط چند لیوان از آن نوشیدم و چیز دیگری نخوردم.
وقتی سوار کالسکه شدم، کالسکهران هنوز سر جایش ننشسته بود و دیدم که با زن صاحب هتل حرف میزند. معلوم بود دربارهٔ من گفتوگو میکنند، چون گهگاه به من مینگریستند و عدهای از کسانی که روی نیمکت پشت در نشسته بودند -آنها را با نامی صدا میزنند که معنیاش «واژهرسان» است- آمدند و گوش دادند و بعد به من نگاه کردند، بیشترشان با حالتی ترحمآمیز. کلمات بسیاری میشنیدم که مدام تکرار میشدند، واژههایی غریب، چون در میان جمعیت افرادی از ملیتهای مختلف بودند؛ بنابراین آهسته فرهنگ لغت چندزبانهام را از کیفم درآوردم و معنیهایشان را جستوجو کردم. باید بگویم که این کلمات خیالم را آسوده نمیکردند، چون میانشان «اُرداگ» بود یعنی شیطان، «پوکول» یعنی دوزخ، «استرهگویکا» یعنی ساحره، «ورولوک» و «ولوسلاک»، هر دو به یک معنی، یکی اسلواک و دیگری صربی، معادل چیزی که یا گرگینه است یا خونآشام. (یادآوری. باید از کنت دربارهٔ این خرافات سؤال کنم.)
وقتی حرکت کردیم، جمعیتِ مقابل درِ مسافرخانه که دیگر افزایش یافته و حجمی خیرهکننده پیدا کرده بودند، همگی به خود صلیب کشیدند و دو انگشت خود را بهسوی من نشانه رفتند. بهسختی از زیر زبان یکی از همسفرانم بیرون کشیدم و فهمیدم منظورشان چیست؛ اول حاضر نبود جواب بدهد، اما همین که فهمید انگلیسیام، توضیح داد که طلسمی است برای محافظت از خود در برابر چشمزخم. این موضوع برای من که میخواستم به جایی ناآشنا بروم تا فردی ناشناس را ببینم چندان خوشایند نبود، اما همهشان چنان مهربان، غمگین و دلسوز به نظر میرسیدند که بیاختیار تحتتأثیر قرار گرفتم.
حجم
۵۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه
حجم
۵۵۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۲ صفحه
نظرات کاربران
من تازه این رو خریدم. تا به حال نسخه کاملش پیدا نمیشد و هرچه که بود خلاصه شد. بود و از جذابیت داستان کم میکرد. اما بالاخره ترجمهی کاملش اومد. ترجمه هم یکم خوندم خوب بود.
این کتاب کاملش در دو جلد هست حدود ۱۰۰۰ یا ۱۴۰۰ صفحه ، چاپ سال ۱۳۷۸ نشر ثالث با ترجمه فوق العاده جمشید اسکندانی به نام دراکولای برام استوکر که به صورت خاطرات و سوم شخص نوشته شده مثلا نامه
این کتاب جزو ژانر وحشت طبقه بندی و نقد میشه ولی اصلا ترسناک نیست. در واقع ابعاد دیگه ای رو هم بیان میکنه که به نظر من بارز ترینش تقابل علم و دینه. با توجه به این که این رمان
فکر نمیکنم لزومی داشته باشه تعریفی از کتاب کنم یا داستانو شرح بدم چون دراکولاست دیگه :)) کتابیه که حتمن باید توی هر کتابخونه ای باشه. اما در مورد مترجم باید بگم که بین اهل کتاب سر دوتا مترجم مشهور
کتاب خیلی خوبی بود در کل با استفاده از دفترچه خاطرات افراد نوشته شده بود و صرفا سوم شخص نبود!و اینکه داستان شمارو محو خودش میکنه و انقدر مجذوب خوندش میشید که گذر زمان رو حس نمیکنید !در ضما از
قیمت نیخه جاپی ۵۹ هزار تومن هست. چرا تو طاقچه ۶۸ تومن نوشته شده؟
جاناتان هارکر به نمایندگی از شرکت وکلای اقتصادی، به منظور نهایی کردن قراردادی با نجیب زاده ای از ترنسیلوانیا به نام کنت دراکولا به کوه های کارپات سفر می کند. اما او هیچ نمی داند که با سفر به این
من کیف کردم،اول داستان سرعتش کمه،بعد خوب میشه...نه خیلی ترسناک و نه خیلی بی حال، بعضی جاها یک خورده آبکی میشه ولی روی هم رفته از خواندنش راضی ام. برادرم وقتی جاهای حساس داستان بودم شب میخواست یپاشکی بره از بالکن،بزنه
هنوز در میانهی فصل دوم هستم، امّا داستان بقدری جذاب است، و نویسنده (مترجم) قلمی داره که دقیقا مثل جاناتان فکر و احساس میکنم... در ابتدا کاملا بیحس و سرد، امّا میانهی فصل دوم، دقیقاً جایی هستم که میگویم کاش به
نکات مثبت: برای علاقه مندان به سبک فانتزی خیلی کتاب جالب و هیجان آوریه. اگه قبلا داستانش براتون لو نرفته باشه، میتونم با اطمینان بگم چند فصل اول کتاب (دقیقا نمیدونم چقدر میشه. با فونت بزرگ ۵۰ صفحه) بسیار هیجان انگیز